کلیپی در فضای مجازی وایرال شده که یک خانم میگوید دهه 60 جوانها برای وطن رفتند، اما حالا دیگر جوانها برای وطن نمیروند! بعد میگوید چراکه امروز جوانها هرچه از حکومت خواستند به آنها نداده است! قبل از اینکه این گونه حرفها را واکاوی کنیم، باید بیان کرد چنین حرفهایی هرچند شاید وایرال شود اما با واقعیت جامعه متفاوت است. در تمام افکارسنجیها چه قبل و چه بعد از جنگ هیچگاه این ادعا که جوانان امروز از وطن دفاع نمیکنند واقعی نبوده است. همچنین بحث جوانان دهه 60 را هم باید در بافتار خودش فهمید. جوانان دهه 60 دقیقاً چه از حکومت گرفته بودند؟ یا حکومت چگونه به آنها کمک کرده بود؟ اصلاً در آن مقطع، آن جوانان هرآنچه مطرح میکردند، مگر مورد پذیرش حکومت بوده است؟ و طبیعی است که رفتن جوانان برای دفاع از وطن ربطی به خواستههای آنها از حکومت نداشته است. اما همین طرح بحث یک نکته بسیار مهم دارد که نباید از آن غفلت کرد.
وطندوستی و وطنپرستی و دفاع از وطن، در این ایده در مقابل خواستهای مطرح میشود. گویی ما در نظم بازار هستیم و اگر آن خواسته از طرف حکومت برطرف شود، ما در مقابل تقاضا عرضهای را شکل میدهیم! این درک همان نقطه مورد بحث است که به شکلی نامرئی خود را بازتولید میکند. ما اینجا یک دوگانه داریم که در نظم نئولیبرالی ساخته شده است، یعنی معتقد است انسان موفق باید در یک شبهبازار زیست کند و هرآنچه در زیست روزمره دارد، باید در شرایطی مثل خرید و فروش باشد. اما این ادراک نئولیبرالی را نمیتوان در باب وطن شکل داد؛ چراکه انسانها همانطور که منطق بازار را در خانواده خودشان نمیتوانند دنبال کنند، یعنی مثلاً فردی هنگامی که پدر و مادر یا فرزند و همسر خود را برای درمان به دکتر میبرد توقع ندارد در مقابل این رفتار دستمزدی بگیرد، در مقابل وطن هم چنین شرایطی حاکم است. یعنی ما هنگامی که از وطن دفاع میکنیم دقیقاً مشابه مراقبت از خانواده است.
هیچ فردی نمیتواند ادعا کند این دفاع با زیستن روزمره یکسان است. مسئله کاملاً تفاوت دارد و ما باید متوجه باشیم طرح چنین بحثهایی دقیقاً در ذات و منطق نئولیبرالی از وطن است، به مانند آنچه آلن تورن در باب جنبشهای دو دهه اخیر اروپا طرح بحث میکرد که مثلاً هنگامی که در آلمان و فرانسه جنبشها در کوتاهمدت شکست میخورند به سرعت مهاجرتها را شکل میدهند و علت این واقعه این است که افراد نسبتی با وطن ندارند و وطن فقط هنگامی مفید است که زیستن در آنجا راحت باشد. درواقع اینجا تقلیل مفهوم وطن به مکان را شاهد هستیم. این درکی حداقلی است که منطق نئولیبرالی شکل داده است؛ به نوعی ما وطنی نداریم، مکانی داریم، اگر آن مکان همایده با ما و برای ما رفتار کند ما از آن مکان مراقبت میکنیم و اگر چنین نبود بیتفاوت هستیم یا آنجا را ترک میکنیم! اما وطن چنین مبنایی ندارد. همه وطنها دارای تاریخی هستند. البته که کشور ما ایران تاریخ چند هزار ساله دارد اما مسئله این بحث است که شما وقتی درکی بیرون از این منطق داشته باشید، یعنی میدانید که ایران فعلی صدها بحران را در قرنهای اخیر طی کرده است و نیروی دفاع از وطن نه یک نیروی صرفاً نظامی، بلکه یک نیروی کاملاً فرهنگی بوده است. و این نیروی فرهنگی اتفاقاً در دل تاریخ همیشه در بدترین موقعیتها از ایران دفاع کرده و هیچ توقعی نه از حکومت وقت و نه از فلات ایران داشته است. درواقع فضیلت ماندگاری وطن این مسئله بوده که دفاع از وطن هیچگاه در نظم بازار نبوده است و به نوعی مفهوم جان دادن در راه وطن به این جهت است که در منطق دفاع از وطن، جان و تن است که امتداد ماندگاری است نه دادوستدهای انسانی با حکومتها! درنتیجه آنچه امروز ما شاهد هستیم به نوعی خطر نئولیبرال فهمیدن وطن است که به شدت در حال وایرال شدن است و به نوعی مشغول عادیسازی نسبت به خط قرمزهای وطن است. و نباید فراموش کنیم که وطن ما یعنی ایران با تاریخ وسیع خودش هیچگاه در چنین نظمی قرار نخواهد گرفت و قطعاً شرایط، هم در کوتاهمدت هم بلندمدت متفاوت خواهد شد.
۱۷:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۴/۳۱
کد خبر: 211040
ادراک نئولیبرالی را نمیتوان در باب وطن شکل داد
وطن و نئولیبرالیسم
همه وطنها دارای تاریخی هستند. البته که کشور ما ایران تاریخ چند هزار ساله دارد اما مسئله این بحث است که شما وقتی درکی بیرون از این منطق داشته باشید، یعنی میدانید که ایران فعلی صدها بحران را در قرنهای اخیر طی کرده است و نیروی دفاع از وطن نه یک نیروی صرفاً نظامی، بلکه یک نیروی کاملاً فرهنگی بوده است.