کد خبر: 210907

نماد‌های جنایت علیه «بچه‌های آسمان» را فراموش نمی‌کنیم

جنگ در میدان هفت‌تیر

به جز پرچم‌هایی که در محل خانه‌های ویران‌شده به اهتزاز درآمده تا ساکنان تهران و مناطقی که مورد اصابت موشک‌های رژیم جعلی قرار گرفته‌اند را از بخشی از جنایت‌ها مطلع کنند، یک ماه است که تعدادی از هنرمندان پای‌کار ایران و شهدا آمده‌اند تا با فضاسازی میدان هفت‌تیر نگاه‌ها و ذهن‌ها را به سمت مقاومت و پایداری مردم ایران ببرند.

سیده‌فاطمه‌سادات کیایی، خبرنگار: از روزی که پهپاد‌ها و هواپیما‌های دشمن مسیر 2 هزار کیلومتری تهران تا تل‌آویو را طی کردند و آن شب شوم را با شهادت دسته‌جمعی دانشمندان و فرماندهان نظامی و شهروندان عادی برای ایران رقم زدند تا آخرین روزی که باقی‌مانده بمب‌هایشان را هم سر مردم ریختند و رفتند، 12 روز بیشتر نگذشت. 12 روزی که اما برای تک‌تک ما ایرانیان یک عمر بود و زندگی خیلی‌ها را گرفت. حالا آمار‌ها نشان می‌دهد در جنگ 12 روزه 1062 نفر به شهادت رسیدند که 47 تن از آنان کودک بودند. برای رژیم کودک‌کشی که نزدیک به 2 سال در غزه فجایعی را رقم‌ زده آن‌قدر که دست فیلم‌های هالیوودی را از پشت بسته، کشتن زنان و کودکان در تهران اتفاق غریبی نیست. برای ما اما هر کدام از این شهدا عزیز بودند و فرزند ایران زمین. نام و تصویر و خاطرات و صدا و روایت‌هایشان بخشی از تاریخ این مملکت است که زخمی از غم هجرت مظلومانه بر دل‌ها گذاشته است.

پای کار ایران و شهدا

در این تقریباً یک ماهی که از آغاز جنگ گذشته، هرکس به نحوی تلاش کرده تا احساس همدردی خود با بازماندگان و محکومیت جنایات رژیم‌صهیونیستی را نشان دهد. از آن کافه‌داری که نظرات مردم درباره ایران را با یک یادداشت کوچک به دیواری از دیوار مغازه‌اش چسبانده تا آن هنرمندی که نقاشی‌های خیابانی‌اش تصویر شهدا را در بزرگ‌ترین خیابان‌های شهر به پیش چشم عابران پیاده نشانده، آن شاعری که شعر سروده و آن نویسنده‌ای که قلمش را خرج راه روایت کرده، همه کمر همت بسته‌اند تا سهمی در ایران همدل داشته باشند و نگذارند شهدا و نامشان تنها عددی در آمار‌ها و ارقام شود. حرف همه یک چیز است: «ایران و شهدایش عزیز ما هستند.»
به جز پرچم‌هایی که در محل خانه‌های ویران‌شده به اهتزاز درآمده تا ساکنان تهران و مناطقی که مورد اصابت موشک‌های رژیم جعلی قرار گرفته‌اند را از بخشی از جنایت‌ها مطلع کنند، یک ماه است که تعدادی از هنرمندان پای‌کار ایران و شهدا آمده‌اند تا با فضاسازی میدان هفت‌تیر نگاه‌ها و ذهن‌ها را به سمت مقاومت و پایداری مردم ایران ببرند. رویدادی که شامگاه جمعه 27 تیرماه با حضور تعدادی از خانواده شهدای حمله رژیم‌صهیونیستی برگزار شد در حقیقت رونمایی از یادمانی بود که به یاد «بچه‌های آسمان» می‌خواهد با زبان هنر از شهدا بگوید.

جنگ در میدان هفت‌تیر

میدان هفت‌تیر بعد از چند سالی که از سمت شهرداری تهران در دست تعمیر و ساخت‌وساز بود، دیگر به محل بزرگی برای اجرا‌های شهری تبدیل شده. جنگ اما علاوه بر مناطقی که مورد اصابت قرار داده فضای میدان هفت‌تیر را هم عوض کرده، با قاب‌های آلومینیومی که تداعی‌کننده گلزار‌های شهدای دوران دفاع مقدس است و فضاسازی‌های که گوشه‌ای از جنایات رژیم‌صهیونیستی را به نمایش گذاشته است.
بخشی از تخریب‌ها به‌صورت نمادین جانمایی شده، مثل نیمکت خاک گرفته روی تلی از سیمان و آجر که نماد برهم‌زدن آرامش توسط بمب‌هاست. یا تاب‌ بازی بچه‌ها که به‌جای‌مانده از یکی از حملات رژیم به پارکی در شهرری است و به عنوان نماد کودک‌کشی رژیم اینجا در معرض دید عموم قرار گرفته. همه آنچه در میدان قرار دارد بازتاب دروغ رژیم مبنی بر عدم حمله به غیرنظامیان است و تأییدی بر اینکه اتفاقاً او در جنگ غیرنظامیان را هدف قرار داده است.

قرار بچه‌های آسمان

ساعت، 8 شب را نشان می‌دهد و میدان هفت‌تیر به‌واسطه نورپردازی و صحنه‌سازی انجام‌شده با تصاویر شهدا روشن و زنده است. تصاویر شهدا بزرگ و نقاشی‌شده، دور تا دور محوطه میدان به نمایش درآمده و ناخوداگاه هر عابری که گذرش به میدان می‌خورد را برای چند دقیقه‌ای خیره به خود متوقف می‌کند. عابران تصاویر را می‌بینند و گاه با چند قطره اشکی که روی گونه‌ها سر می‌خورد یادی از شهدا می‌کنند.
قاری برنامه آیاتی از قرآن می‌خواند و پشت‌بندش، پست اینستاگرامی شهید قاری، احسان ذاکری پخش می‌شود. محتوا درباره همان آیات ابتدای برنامه است که شهید با لحن آرام خود انگار برای همین روز‌ها تفسیر و تشریح کرده است.
خانواده شهدا کم‌کم از راه می‌رسند، برخی از آنان در جنگ چند عزیز از دست داده‌اند مثل شهیدان خاکی و نادرخمسه. خانواده شهید مجتبی ملکی که شهیدشان از امدادگران هلال‌احمر بود و در مأموریت کاری به همراه امیرحسین جمشیدپور، ماشین امدادی آنان مورد اصابت قرار گرفته هم آمده‌اند. ماشین منهدم‌شده را گذاشته‌اند یک‌گوشه از میدان، نور و غبار فضای اطراف ماشین طوری است که انگار همین‌الان به آن حمله شده، برای همین تا چشم خانواده به ماشین می‌افتد حالشان دگرگون می‌شود.

اینجا هنر به کار شهدا و مقاومت می‌آید

محور برنامه‌های امشب هنر است، هنری که رنگی از مقاومت و شهادت دارد. شهادت اگر دروازه‌ای به نور باشد؛ هنر می‌تواند انعکاس این دروازه باشد برای بازمانده‌ها. برای ماندگاری این فرهنگ که سینه‌به‌سینه تا امروز به ما رسیده و آن را مقدس کرده، هنر آمده تا این قداست را به تصویر بکشد. در خلال برنامه از سیدعلی میرفتاح تقدیر می‌شود، نقاشی‌هایش در این روز‌ها بر معابر تهران، رنگی از شهدا ‌زده و مورد تحسین بسیاری قرار گرفته است. میرفتاح چند کلامی صحبت می‌کند، حرف اصلی او این است که باید به هنر نقاشی دیواری در تهران بیشتر بها داد، هویت بصری شهر خالی از فرهنگ انقلاب اسلامی و این هویت بصری باید به در و دیوار‌ها بازگردد.
درست جایی کنار مخروبه‌ها که احتمالاً متعلق به یکی از خانه‌های مورد اصابت قرار گرفته رژیم است، گروه ارکستر چنددقیقه‌ای از ایران می‌نوازد، به‌علاوه قطعه آهنگ، آنچه چشم‌ها را می‌نوازد همنشینی ساز و مخروبه‌ها و نورپردازی است، نمایش شکوه هنر بر ویرانه‌ها است، انگار از دل همین ویرانه‌ها هنری مقدس همچون ققنوس دوباره سر برآورده. روح‌ها که به صدای ساز صیقل می‌گیرد، نوبت شعرخوانی است. محمد رسولی پشت تریبون می‌رود تا شعر، این قامت همیشه استوار ادبیات را به رخ بکشاند. کلمه‌ها مصرع می‌شوند، مصرع‌ها بیت و اشک را از چشم‌ها روانه می‌کنند. شعر انگار جور دیگری به دل خانواده شهدا چنگ می‌زند، حماسه آمیخته با لطافت زبان، به جان مخاطب می‌نشیند.

تاریخی از شهدا در قاب‌های آلومینیومی

سخنران اصلی مراسم دکتر مهدی چمران و علیرضا زاکانی هستند، 2 مسئول شهر تهران که چشم‌ها برای بازسازی دوباره خانه‌ها به آنان دوخته شده. پایان صحبت سخنرانان ختم می‌شود به تجلیل از خانواده پنج شهید تهرانی. در بین هدایا یک کلید هم قرار دارد. این کلید‌ها متعلق به قاب‌های آلومینیومی در اطراف میدان هفتم تیر است که بناست در ادامه مراسم خانواده‌ها داخلش را با بخشی از وسایل شهیدشان پر کنند. درست مثل قاب آلومینیومی شهدای دوران دفاع مقدس، منتها آن‌ها را سر مزارشان نصب می‌کردند و این‌ها به میدان هفت‌تیر آمده‌اند.
کلید اولین قاب را داده‌اند به شهید نیما رجب‌پور، سردبیر شهید خبر رسانه ملی، 2 دختر و همسرش چند تکه از یادگاری‌های شهید را به همراه عکسی از او می‌گذارند داخل قاب‌ها، همسرش می‌گوید نیما چهره‌اش خیلی جوان بود، می‌بینید؟ نمی‌خورد 45 ساله باشد. مجری هم هنگام تجلیل از این خانواده می‌گفت شهید رجب‌پور تنها 2 ماه به بازنشستگی‌اش مانده بود. قاب بعدی را داده‌اند به شهید زهرا شمس، دختر جوان کوهنوردی که احتمالاً برنامه‌های زیادی برای آینده داشت، پر از شور زندگی بود و عاشق طبیعت و طبیعت‌گردی. پدر وسایل کوهنوردی‌اش را با وسواس توی قاب می‌چیند، چندبار جای باتوم و کتانی‌اش را تغییر می‌دهد تا همه چیز جای درستی بنشینند و قابل دید باشند. خواهر و مادر و مادربزرگ شهید چشم از قاب برنمی‌دارند، می‌ایستند و نه یک‌بار که چند بار آن را از نظر می‌گذرانند و عمیق تماشا می‌کنند. این قاب‌ها و یادگاری‌هایش انگار بهانه‌ای شده برای دوباره دیدن غمی که قرار نیست حالاحالا‌ها از دل این خانواده‌ها برود و برای همیشه گوشه‌ای از قلبشان را می‌گیرد.
شهیدان علیرضا و محمدرضا نادرخمسه دو برادری که با هم به شهادت رسیدند تصویرشان زینت قاب بعدی می‌شود. کارت بسیج و لباس تکواندوی یکی از برادر‌ها توی قاب جا می‌گیرد. خواهر از دور می‌ایستد و مدام از قاب عکس می‌گیرد.
شهیدان خاکی پدر و پسر بودند. محمد خاکی پدر و محمدحسین خاکی پسر ۱۲ساله کاراته‌کار، قاری قرآن و مداح بود. مادر و دختر شهید خاکی، قاب بعدی را پر می‌کنند. قرآن می‌گذارند و چندتکه از یادگاری‌های هر دو شهید که بیشتر تصاویر شهداست.
خانواده شهید ملکی اما دورتر از قاب‌ها، جایی که ماشین هلال‌احمر قرار دارد و خالی از جمعیت مردم شده، گمشده‌شان را یافته‌اند، گویا از ابتدای مراسم منتظر این لحظه بودند، برادر‌ها و همسر شهید از روی حصار دور ماشین رد می‌شوند و مثل زیارتگاه گوشه‌ای از ماشین را بغل می‌گیرند، صدای گریه‌ها بلند شده و همراهش دل‌گویه‌هایی به گوش می‌رسد. یکی از برادر‌ها لب می‌گذارد روی میله آهنی ماشین و بوسه می‌زند، حق دارد، این ماشین کم از شلمچه و فتح‌المبین ندارد، آنجا خاک بود و مرطوب، اینجا آهن است و سرد، هر دو اما مقدس‌ هستند و آغشته‌به‌خون شهیدی از وطن.