محاسبات غرب و پروژه ویژه صهیونیستها برای تحریک افکار عمومی ایران به نفع خودشان، به محض شروع جنگ، به هم خورد و حتی ادامه شرایط جنگی باعث شد حتی آن بخش از ایرانیان که نگاهی خوشبینانه به غرب داشتند، از چنین نگاهی برگردند. ادامه شرایط جنگی باعث شد، جامعه ایرانی با همه سلایق و نگاهها حتی آنهایی که در ضدیت با نظام سیاسی ایران بودند، بهخاطر این تجاوز در یک جبهه قرار گیرند.
اما این همدلی اجتماعی تنها برای صهیونیستها شکست نداشت. سکوت مجامع بینالمللی در مقابل این تجاوز آشکار، حمایت و همراهی کشورهای اروپایی، شوک بزرگی را به جامعه روشنفکری ایران وارد کرد و این گمانه را به اثبات رساند که قواعد بینالمللی از استانداردهایی دوگانه تبعیت میکنند و کشورهای اروپایی هم با استقبال «از انجام دادن کار کثیف توسط اسرائیل» تنها نقاب صلحدوستی و پیروی از قواعد بینالمللی زدند.
اثر این بیاعتمادی ایجادشده در جامعه نخبگانی و طبقات مختلف جامعه ایران در درازمدت، چرخشی قابلتوجه در تحلیل بایدهای ایران در سیاستخارجیاش ایجاد میکند. کمااینکه آنچه بقایی سخنگوی، وزارت خارجه در واکنش به شروع مذاکرات با غرب گفت که بهخاطر خشم مردم ایران، فعلا کسی جرئت حرف زدن در مورد مذاکره را ندارد، میتوان نشانههایی از این چرخش نظر و ایده دانست. در واقعیت این درگیری 12 روزه نهتنها منجر به فروپاشی جامعه ایران نشد، بلکه حتی ایدئالیستها و باورمندان به غرب را نیز به نقطه بیاعتمادی به غرب در بهمن 57 برگرداند.
تجاوزی که احساسی خفته را در مردم ایران بیدار کرد
اگرچه بعد از پایان جنگ بخشی از خسارتهایی که صهیونیستها در جنگ، متحمل شدند از زبان مقامات صهیونیستی، بیان شد؛ اما همچنان اداره سانسور رژیم، ابعاد واقعی تمام خسارات و شکستها را بیان نکرده است، البته بهمرورزمان، میزان واقعی خرابیها و خسارتهایی که اسرائیلیها در این جنگ، متحمل شدند، مشخص خواهد شد، اما اثری که این حمله در واکنش افکار عمومی ایران به همراه داشت، روشن و میزان خسارت صهیونیستها، مشخص است. تیرخلاص به پروژه تقویت شکاف در جامعه ایران را صهیونیستها، شب عاشورا در حسینیه امام خمینی(ره) دریافت کردند.
واکنش مثبتی که تمام اقشار جامعه ایرانی به حضور رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی نشان دادند و خواندن از ایران در حسینیه امام خمینی نشان داد صهیونیستها و طراحان این پروژه، نه درک درستی از پیچیدگیهای جامعه ایرانی دارند، نه شکافها و اختلافات موجود در جامعه را درک کردند، نه سابقه تاریخی و ریشههای بروز انقلاب ایران را بهدرستی میشناسند و حتی در مورد احساس مردم ایران نسبت به این تجاوز خارجی، شناخت درستی ندارند.
شروع این تجاوز باعث بیدارشدن احساسی خفته در مردم ایران شد. تقریباً تمام چهرهها چه در حوزه فرهنگی، سیاسی، چه موافق، چه مخالف نظام، از این تجاوز احساس تأسف کردند و برای وطن نگران شدند، این حمله فقط دو شکاف را تقویت کرد، یک سمت آن وطندوستان و ایرانیان قرار داشتند و آن سمت این گسل هم دشمن متجاوز اسرائیلی با حامی آمریکاییاش، ایستاده بودند. پلن صهیونیستها برای حمله به ایران، این بود که شروع جنگ و ادامه آن موجب ایجاد نارضایتی میان مردم ایران میشود و آنها میتوانند آنچه در سوریه رقم خورده را در ایران محقق کنند، اما شاید همین تجربهها و وقایع منطقه و البته روحیه ایرانیها موجب شد که این پروژه به ضد خودش تبدیل شود و نهتنها جامعه ایرانی را منسجم کند، بلکه این انسجام حول نظام حکمرانی فعلی ایران شکل گرفت و محبوبیت رهبری آن نیز در میان مردم بیشتر شد.
تحول در جامعۀ روشنفکری ایران بعد از تجاوز صهیونیستها
تجاوز صهیونیستها اثر دیگری هم در جامعه ایرانی و بهویژه در طبقه نخبگانی و روشنفکری جامعه ایرانی گذاشت. جدای از اعلام انزجار آنها به این تجاوز خارجی، بنیانهای تحلیلی و نگاه آنها به کارآمدی جامعه بینالمللی و مواجهه کشورهای اروپایی با ایران دچار تغییراتی شد. در قواعد بینالملل از جمله بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متحد صراحتاً به این موضوع اشاره شده که «سازمان هرگونه تهدید یا استعمال قوه بر ضد تمامیت ارضی استقلال سیاسی هرکشور را محکوم میکند» اما مواجهه دبیر کل سازمان ملل با این تجاوز چیزی متفاوتتر از ابراز نگرانی مشابه موضعی که در مورد غزه گرفتند، نبود. درحالیکه اگر اسرائیل با توجیه حضور حماس در نوار غزه مناطق غیرنظامی را مورد حمله قرار میداد، این بار خاک و آسمان یک کشور مستقل را مورد تجاوز قرار داد، آنهم بدون توجیه قانعکنندهای، اما مجامع بینالمللی اینبار هم سکوت و ابراز نگرانی را ترجیح دادند، ماجرا به همینجا ختم نشد.
صهیونیستها و پس از آن آمریکا، در حالی تأسیسات هستهای ایران را مورد حمله قرار دادند که برمبنای قواعد انپیتی که در ماده 56 پروتکل اول کنوانسیونهای چهارگانه، ژنو آمده است حمله نظامی به تأسیسات هستهای ممنوع است و این موضوع حتی برای کشورهای غیرعضو نیز الزامآور است. اما این نقض آشکار از جانب آمریکا و اسرائیل اتفاق افتاد و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نهتنها این اتفاق را محکوم نکرد، بلکه به تبیین و تشریح ابعاد این تجاوز نیز پرداخت و حتی خواهان آن شد که اجازه بازرسی مجدد داده شود، اقدامی که نه در راستای منافع ایران و حتی آژانس بینالمللی بلکه برای تکمیل کردن پازل تجاوز صهیونیستها و آمریکا و ارزیابی میزان موفقیت آنها بود.
نکته عجیبتر آن بود که کشورهای اروپایی نیز در این جریان نهتنها سکوت کردند، بلکه اظهار نظرهای محدود آنها نیز در حمایت از این تجاوز بود، بعد از آنکه ایران رئیس آژانس را بهخاطر درز اطلاعات به رژیمصهیونیستی، محکوم کرد کشورهای اروپایی بیانیه حمایتی از گروسی، دبیر کل آژانس منتشر کردند. علاوه براین، اشاره صدراعظم آلمان به این موضوع که اسرائیل کار کثیف را برای ما انجام میدهد، تاییدی بر این گزاره بود که اروپاییها استاندارد دوگانهای در مواجهه با تجاوز به ایران دارند. مجموع این بیتفاوتیها واکنشهای متناقض و نقض قواعد بینالمللی شوک عجیبی را به جامعه روشنفکری ایران که پیش از این حساب ویژهای روی قواعد بینالملل و تعهد غرب به آن باز میکرد، ایجاد کرد و جامعه روشنفکری را به این باور رساند که این قواعد قراردادهای مشروطی هستند که قدرتمندان هر زمان که بخواهند آن را نقض میکنند و هر زمان که لازم باشد با استناد به آن برای کشورهای دیگر هزینه میسازند.
هیچ زمان تا به این حد به غرب بدبین نبودم
محمد قوچانی، روزنامهنگار اصلاحطلب از جمله افرادی بود که در گفتوگویی صراحتاً به این موضوع اشاره کرد: «که من هیچوقت آدم غربستیزی نبودم اما وقتی در زدن ایران وقاحت برخی از دولتهای غربی را دیدم به غرب بدبین شدم.» قوچانی به این موضوع اشاره کرد که معتقد بوده «تجدد گمشده جامعه ایران است و ما نیازمند ورود به عصر جدیدی هستیم که مقداری باید سنتمان را قوی کنیم» مرکز تجدد هم اروپا بود. «اعتراف میکنم، هرگز اینقدر به غرب بدبین نشده بود.»
تنهایی استراتژیک ایران واقعیت دارد
این موضوع تنها به روشنفکران داخلی ایرانی هم محدود نماند، در نامهای که 450 نفر از فعالان سیاسی علیه اقدامات و مواضع شبکه اینترنشنال منتشر کردند، نام چهرههایی که در زمره افراد ضدانقلاب بودند، هم دیده میشد، این موضوع علاوه براینکه نشان از فاصلهگذاری این افراد با شبکهای بود که در زمین صهیونیستها بازی میکند، آشکارا نشان از آن داشت که حتی چهرههای روشنفکری که نظام حاکم ایران را قبول ندارند، به این نتیجه رسیدهاند که قدرتهای غربی منافع ایران را تأمین نمیکنند و آنها خود باید برای صیانت از حقوق مردم، نگران باشند، این تجاوز این گزاره را برای روشنفکران ایرانی اثبات کرد که تنهایی استراتژیک ایران در منطقه و جهان یک اصل غیرقابل انکار است که باید در همین شرایط خود، برای بحرانها چارهجویی کنند.
بیاعتمادی به اروپا در حال شکلگیری است
حسین حمدیه که تحصیلات دکتری در رشته مردمشناسی در دانشگاه کالج کینگ لندن دارد، در یادداشتی که بهتازگی در گاردین منتشر شده است به این موضوع اشاره کرد که برداشت ایرانیها از حمایت کشورهای غربی این بود که «جان ایرانیان، آشکارا ارزش کمتری نسبت به جان دیگران دارد.» این موضوع با همان روش قدیمی یعنی نژادپرستی توجیه میشد. او در این یادداشت به این موضوع اشاره کرد که ایرانیان از این موضوع خشمگین هستند. این خشم حتی آنها را به این سمت سوق داده که خواهان ساخت سلاح هستهای باشند «ایده ساخت سلاح هستهای که زمانی محدود به حاشیههای رادیکال سیاست بود، اکنون در بین مردم عادی رواج پیدا کرده است.» و در ادامه به این موضوع تأکید کرد که «جایی که من ایستادهام، بار دیگر احساس بیاعتمادی نسبت به اروپا در حال شکلگیری است.
ساختمانها بازسازی خواهند شد، زیرساختها تعمیر میشوند، اما آنچه ممکن است فراتر از تعمیر آسیب ببیند بافت اخلاقی است که اروپا براساس آن برای دیگران موعظه میکند.» این باوری که در جامعه روشنفکری ایران شکل گرفته به افکار عمومی و مردم ایران هم تعمیم پیدا کرده است. نکته نهایی آنکه این بیتفاوتی تغییرات عمدهای را در نگاه مردم ایران و روشنفکران آن در مورد اروپا و جامعه بینالملل ایجاد کرده و خواهد کرد. این رفتار اروپا و جامعه بینالمللی تصور ایران و افکار عمومیاش از آنها را به همان نقطهای برمیگرداند که سالها غربیها تلاش کرده بودند تا آن را با اتکا به آن ساختار سیاسی و جامعه روشنفکری ایران فریب دهند. حالا ایران در حال بازگشت به همان نگاهی است که در سالهای ابتدایی انقلاب به آن باور داشت.