کد خبر: 209332

پیام‌های نصب مجسمه آرش در تهران

تهران فقط آسمان‌خراش نیست

در تهرانی که از حملات کور صهیونیست‌ها زخم برداشته و کودکانش با صدای پدافند شب‌های پراضطرابی را می‌گذرانند و شهروندانش اخبار امنیت و فعالیت پدافند و نیروهای مردمی برای کشف نفوذی‌ها را دنبال می‌کنند، در یکی از پررفت‌و‌آمدترین میدان‌های شهر، تندیسی برخاسته که از گذشته‌ای دور، پیامی روشن برای امروز دارد: تهدید تو را می‌لرزاند؟ ما تاریخ را داریم. ما آرش را داریم. 

سمیرا خباز، خبرنگار: شاید آرش افسانه‌ای باشد، اما در این روزها، هزاران آرش، بی‌نام و نشان، در پدافند، در ارتش، در خیابان‌های شهر، تیر جانشان را در کمان گذاشته‌اند. 
درست در همین روزهایی که دشمن با موشک‌های کور و نیّت‌های شوم به خاکمان چشم دوخته، مجسمه‌ای از جنس اراده و فولاد، در میدان ونک قد علم کرده است: آرش کمانگیر، همان آرش افسانه‌ای، آنکه تیر را به دل دشمن رها کرد، حتی اگر جانش را پای آن گذاشت. 

میدان ونک؛ خاکریز هنری ایران

در تهرانی که از حملات کور صهیونیست‌ها زخم برداشته و کودکانش با صدای پدافند شب‌های پراضطرابی را می‌گذرانند و شهروندانش اخبار امنیت و فعالیت پدافند و نیروهای مردمی برای کشف نفوذی‌ها را دنبال می‌کنند، در یکی از پررفت‌و‌آمدترین میدان‌های شهر، تندیسی برخاسته که از گذشته‌ای دور، پیامی روشن برای امروز دارد: تهدید تو را می‌لرزاند؟ ما تاریخ را داریم. ما آرش را داریم. 
درست در زمانی که ذهن‌ها به سمت پناهگاه می‌رفت، تهران پناهگاهی از «ایستادگی» ساخت. پایه‌های هشت‌متری مجسمه و قامت سربرافراشته‌ آرش، پیامی به آسمان فرستاد؛ اینجا سرزمین شیران است؛ ما از دل خاک هم بلند می‌شویم. 

تندیس آرش تندیس هر ایرانیِ ایستاده است

شاید آرش افسانه‌ای باشد، اما در این روزها، هزاران آرش، بی‌نام و نشان، در پدافند و در خیابان‌های شهر، تیر جانشان را در کمان گذاشته‌اند. این تندیس، نماد همان‌هایی‌ است که «نمی‌ترسند»؛ حتی اگر شب، موشک باشد و روز خبر تهدید. 
شهردار تهران در مراسم رونمایی گفت: «آرش نماد مرزبانی است. امروز هم مرزهای ایران با خون فرزندانش حفظ می‌شود. تندیس آرش تندیس هر ایرانیِ ایستاده است.»

مردم چه گفتند؟

در میدان، زنی میانسال به مجسمه خیره بود. گفت: «آرش فقط یک تندیس نیست... انگار یک قولی است که داریم می‌دهیم به بچه‌هایمان. که ما پشتشان هستیم. که ایران پشتشان است.» و مردی دیگر که فرزندش را روی دوش گرفته بود: «در این روزها، ما نیاز داریم به نشانه‌هایی که به ما یادآوری کنند: ما یک ملتیم. ما یادمان نرفته است که آرش چه کسی بود.»

وقتی تیر، پاسخ تهدید می‌شود

شاید رژیم صهیونیستی با پهپاد، موشک و نیروهای نفوذی‌اش به این شهر و کشور حمله کند، اما پاسخ ما می‌تواند نه‌فقط در میدان جنگ، بلکه در میدان هنر و تاریخ داده شود. رونمایی از تندیس آرش، درست پس از آن حمله، شلیک نمادین ایرانی‌ها بود؛ تیر نمادین ما که نشان داد نه از تاریخمان می‌بُریم، نه از شجاعتمان شرمنده‌ایم. 
رونمایی از این مجسمه در روزهای جنگ با صهیونیست‌ها، برای همیشه این نقش را در ذهنمان حک کرد که در همان روز‌هایی که دشمن خواست لرزه بیندازد، قامت آرش از دل سنگ و فلز بیرون آمد. تیر او هنوز در پرواز است؛ این بار نه‌فقط به‌سوی توران افسانه‌ای، بلکه به سمت هر اهریمنی که خواب دست درازی به خاک ایران را می‌بیند. 

مجسمه‌ها چه می‌گویند؟

از منظر جامعه‌شناسی شهری، فضاهای عمومی فقط محل عبور و مرور نیستند. آن‌ها به حافظه‌ جمعی جان می‌دهند. هر نماد شهری، از اسم خیابان‌ها گرفته تا مجسمه‌ها و دیوارنگاره‌ها، نوعی روایت است. روایتی از اینکه ما که هستیم، چه چیزهایی برایمان مهم است و چطور در گذر بحران‌ها ایستاده‌ایم. 
در چنین نگاهی، تندیس آرش فقط یک اثر هنری نیست، بلکه تلاشی است برای القای اعتمادبه‌نفس ملی، آن‌هم در روزهایی که تهدید و اضطراب، ذهن شهروندان را احاطه کرده. آرش کمانگیر در میدان ونک ایستاده تا بگوید تهران، تنها شهر دود و بوق و برج نیست؛ شهر خاطره، ایستادگی و حماسه هم است. 
از قضا، محل نصب این تندیس هم معنادار است. میدان ونک، جایی در مرکز شریان‌های تجاری و اداری پایتخت. شاید کمترین شباهت را به مرزهای جنگی یا کوه‌های اسطوره‌ای داشته باشد؛ اما همین تضاد، معنا می‌سازد: جایی که زندگی روزمره در جریان است، جایی‌ است که باید آرش را به خاطر بیاوریم. 

از جنگ سخت تا مقاومت نرم
در ادبیات استراتژیک، سال‌هاست از «مقاومت سخت» و «مقاومت نرم» سخن می‌گویند. اولی در میدان نبرد است؛ با سلاح و فناوری. دومی اما در میدان افکار عمومی و روحیه اجتماعی شکل می‌گیرد. همان‌جایی که اعتمادبه‌نفس ملی تقویت یا تضعیف می‌شود. 

در فضای پرتنش این روزها که اخبار تهدید و حمله و پاسخ‌ متقابل پیوسته منتشر می‌شود، بخشی از وظیفه نهادهای فرهنگی و شهری، ساختن تصویرهایی ‌است که امید، هویت و پایداری را منتقل کند. درست مثل همین تندیس. آرش کمانگیر تهران، تیر نمی‌زند اما حرف می‌زند. با زبان هنر، با زبان حافظه‌ تاریخی و گاهی همین زبان، کاری می‌کند که هزار حرف سیاسی و نظامی نمی‌کند؛ مردم را آرام می‌کند، به آنها حس تعلق می‌دهد و یادآوری می‌کند که بحران‌ها گذرا هستند، اما ریشه‌ها ماندگارند. 

تهران فقط شهرِ آسمان‌خراش نیست

برای برخی، تهران فقط شهرِ برج میلاد و پل طبیعت و بزرگراه‌های چندطبقه است. اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، تهران لایه‌های متعددی از معنا را در خود جا داده؛ از خاطره میدان آزادی گرفته تا نقش‌برجسته‌های میدان انقلاب و حالا، یک پیکره‌ هشت‌متری دیگر هم به این نقشه‌ فرهنگی اضافه شده است. در روزهایی که اهریمن شبانه‌روز تهدیدش می‌کرد. آرش انگار به همه یادآوری می‌کند که این شهر، فقط با بتن و فولاد ساخته نشده؛ با ایستادگی ساخته شده است. با ریشه‌های تاریخی، با مقاومت‌های مدنی با مردمی که حتی وقتی خبرهای ترسناک می‌شنوند، باز زندگی را پیش می‌برند. 
شاید به‌همین دلیل بود که تندیس آرش، با استقبال عجیبی مواجه شد. خیلی‌ها که شاید نام هنرمند سازنده را ندانند یا حتی درباره پیشینه‌ اسطوره آرش مطالعه نکرده باشند، با دیدن این تندیس، ناخودآگاه واکنشی نشان دادند. انگار چیزی درونشان بیدار شد؛ چیزی که مدت‌ها خاموش مانده بود؛ غرور، هویت، اعتماد به نفس. 

روایت‌سازی؛ مهم‌تر از روایت

یکی از دغدغه‌های این سال‌ها در حوزه فرهنگی و رسانه‌ای ایران، مسئله «روایت» است. اینکه چگونه ماجرای خودمان را تعریف کنیم؟ در برابر روایت‌هایی که از بیرون تولید می‌شوند و اغلب تصویری ناتمام یا تحریف‌شده از ایران ارائه می‌دهند، ما چگونه قصه‌مان را بگوییم؟ تندیس آرش، بخشی از این روایت‌سازی است. یک قاب فیزیکی از یک قصه بزرگ. قصه‌ای که نسل‌ها شنیده‌اند، حالا ایستاده در یکی از شلوغ‌ترین میدان‌های تهران و این اتفاق، خودش نشان از هوشمندی دارد؛ تبدیل روایت به تصویر، تبدیل تصویر به نماد و تبدیل نماد به بخشی از حافظه‌ روزمره. 

شاید به نظر برسد که امنیت، موضوعی کاملاً فنی و نظامی ‌است. اما تجربه‌ سال‌های گذشته نشان داده که احساس امنیت، به‌اندازه‌ خودِ امنیت مهم است. مردم وقتی حس کنند تنها نیستند، وقتی ببینند شهرشان نفس می‌کشد و حرف می‌زند، آرام‌تر می‌شوند. نصب یک تندیس هنری، به‌ظاهر شاید کار ساده‌ای باشد. اما در بستر زمانی و مکانی مشخص، می‌تواند به عنصری اثرگذار در گفت‌وگوی اجتماعی بدل شود. آرش، حالا بخشی از این گفت‌وگوست؛ بین شهر و شهروند، بین تاریخ و اکنون، بین تهدید و اعتماد. 

تهرانِ فردا، با خاطره‌های امروز ساخته می‌شود

ما شهر را فقط با سازه‌ها نمی‌سازیم. شهر با خاطره ساخته می‌شود. هر اتفاقی که در میدان‌ها و خیابان‌هایش رخ می‌دهد، ردپایی در ذهن جمعی به‌جا می‌گذارد و تندیس‌ها، دقیقاً در همین نقطه عمل می‌کنند؛ پیوند خاطره با مکان. 
تهرانِ امروز، یک پیکره‌ جدید به حافظه‌اش اضافه کرده؛ پیکره‌ای از آرش و این آرش، نه‌فقط برای دوران بحران، بلکه برای سال‌ها بعد هم حرف خواهد داشت. شاید روزی بچه‌ها از پدر و مادرشان بپرسند: این مجسمه چه کسی است؟ چرا اینجاست؟ و آن وقت، فرصت روایت دوباره‌ یک داستان بزرگ به وجود می‌آید. 

تیر آرش هنوز در پرواز است

چه کسی می‌داند تیر آرش تا کجا رفت؟ در افسانه‌ها می‌گویند تیرش فرسنگ‌ها پرواز کرد. اما شاید مهم‌تر از برد تیر، نیت پشت آن بود. آرش جانش را گذاشت تا مرز بماند. 
امروز، در دل تهران، پیکره‌ای یادآوری می‌کند که هنوز هم آرش‌هایی هستند. آن‌ها شاید تیروکمان نداشته باشند، اما با شجاعت، با ایستادگی و با آرام نگاه داشتن اطرافیانشان، مرزها را نگه می‌دارند و حالا تیر آنها هم در پرواز است؛ تیری از معنا، از امید و از هویت.