امیر قلعهنویی اینروزها باید بهدنبال پاسخ برای سوالهای بسیاری باشد اما همهاش درگیر استخدام واژگانی برای پاسخ به منتقدان و حماسهسازی از صعود تیم ملی به جام جهانی است. تقریبا همه نشستهای مطبوعاتی و گفتوگوهای سرمربی تیم ملی، چند کلیدواژه مشترک دارد که اشکال گوناگون بازگو میشود. همین چند روز گذشته و پیش از بازی با قطر، گفت که تیم ملی برای صعود به جهانی، ایثار کرده؛ چرا؟ چون فقط در دور رفت بازیها از میزبانی محروم بوده! چپ و راست از حب و بغض میگوید، اینکه صعود به جامجهانی ۴۸ تیمی سختتر شده! یا فوتبال آسیا پیشرفت کرده و...
مهمترین بحث در این رویکرد قلعهنویی، مشروعیت کادرفنی تیم ملی است. پس از پایان هر بازی، تواناییهای او و همکارانش را وزن میکنند و او هم یکسری آمار و عدد را پیشروی منتقدانش میچیند، اما چون نمیتواند بخش مهمی از فوتبال را قانع کند، هر بار به یک مکانیسم دفاعی تکراری پناه میآورد. این فرایند ابعاد مختلفی دارد، مثلا یکبار با انکار از پذیرش جنبههای دردناک واقعیت امتناع میکند. به قطر باخته اما بازی به جوانان را در تیمی نزدیک به ۳۰ سال سن داشته، علت شکست میداند. یا بار دیگر دست به تحریف میزند؛ واقعا این صعود، سختترین مسیر ما برای رسیدن به جام جهانی بود؟ قطعا نه. در این بین هر بار هم فرافکنی را چاشنی حرفهایش میکند تا به همان توهم توطئه معروف دامن بزند؛ «من را بزنید، من عادت دارم!»
تمام این مسیر برای اعتبار دادن به عملکرد کادرفنی تیم ملی است، اما اینکه او همچنان پس از سالها مربیگری در فوتبال ایران جایگاهش در میان افکار عمومی متزلزل است هم فقط دلایل فنی دارد. کادرفنی تیم ملی ماهها میتوانست با فوتبال جایگاهش را تثبیت کند و به صعود به جام جهانی اعتبار بیشتری بدهد. اما نه نمایشهای مطمئنی داشت که بتوان به آن تکیه کرد و نه به سمت پروژههای مهمی چون جوانگرایی و تغییر نسل رفت که برای به ثمر نشستن آن زمان خرید. حالا با هر ادبیاتی بخواهد صعود به جام جهانی را یک حماسه مجسم کند. تیم ملی یک گمشده دارد و آن مشروعیت کادرفنی است. گمشدهای که بتواند امیدها را بیشتر کند و تردیدها را کمتر.