کد خبر: 207596

کاش دریا غزه را ببلعد

از بن‌‌گوریون، یکی از بنیان‌گذاران رژیم چه می‌دانیم؟

بن گوریون، اولین نخست‌وزیر اسرائیل، نقش مهمی در تأسیس دولت عبری، تدوین اعلامیه استقلال، ایجاد ارتش اسرائیل و توسعه شهرک‌سازی یهودیان داشت. او سیاست‌های صهیونیستی را با ارزش‌های چپ ترکیب کرد و در مسائل امنیتی و سرزمینی نگاه خاصی داشت.

محمد وحیدی؛ وقایع اسرائیلیه: حتی اگر شناختی هم از او نداشته باشید، به‌خاطر یمن و قول محاصره هوایی‌اش اسمش را شنیده‌اید. کسی که نه فقط فرودگاه که منطقه‌ای صنعتی، منطقه تجاری، موزه، خیابان، بزرگراه و... خیلی چیزهای دیگر را به نامش کرده‌اند؛ دیوید بن گوریون. کسی که شانه‌به‌شانه هرتزل و کمی بالاتر از ژابوتینسکی، از نظر اهمیت و تأثیرگذاری در تشکیل دولت عبری و ایدئولوژی صهیونیسم، ایستاده است. 

در شماره‌های قبلی، به‌خصوص شماره‌ای که در مورد آژانس یهود و سازمان جهانی صهیونیسم نوشتیم، اشاره‌ای به او شد که ریاست این دو سازمان را برعهده داشت. همین‌طور مدتی فرمانده و عضو شورای راهبری ایرگون بود. در این شماره به‌اجمال از اقدامات او و اینکه چه کرده عبور می‌کنیم و بیشتر به اندیشه و مواضع او خواهیم پرداخت.  

تولد تا مرگ

طبق چیزی که در وبلاگ‌های قدیمی اندیشکده‌های وابسته به کنگره جهانی صهیونیسم نوشته شده، دیوید بن گوریون (دیوید جوزف گرین)، برای اسرائیلی‌ها، انگار ترکیبی از چرچیل و جورج واشنگتن را دارد. دولتمرد متولد 1886 و اولین نخست‌وزیر کشور اسرائیل. 

بن گوریون مثل بیشتر اعضای آژانس یهود و نخستین دولتمردان، چپ بود و از جنبش‌های کارگری، فعالیت‌های سیاسی را شروع کرد. او دومین دبیرکل فدراسیون عمومی کارگران فلسطین و اولین رهبر حزب ماپای (حزب کارگران سرزمین مقدس که یک حزب سوسیالیست صهیونیستی چپ‌گرا) بود. بن گوریون در دوران قیمومیت بریتانیا، رهبری شهرک‌های عبری‌نشین در فلسطین را برعهده داشت. در دوران ریاست آژانس و فرماندهی ایرگون، نقشی محوری در تدوین اعلامیه استقلال ایفا کرد و در 14 می 1948، او اولین کسی بود که تأسیس دولت عبری را اعلام کرد. با تأسیس دولت، او کسی بود که تلاش کرد تا تمام گروه‌های شبه‌نظامی زیرزمینی صهیونیستی منحل و دستور تأسیس ارتش اسرائیل (IDF) را داد. 

 او به مدت یک دهه و نیم تا سال 1963(به جز یک وقفه دو ساله، از 1953 تا 1955) به عنوان نخست وزیر و وزیر دفاع، رژیم اسرائیل را رهبری کرد. او به‌عنوان اولین نخست‌وزیر، تا حد زیادی مسئول شکل‌دهی به تصویر دموکراتیک از یهودیان در دیپلماسی عمومی رژیم، و همچنین تبیین ساز وکارهای تعاملی بین بخش‌های مختلف دولت بود. 

بخش‌هایی که قبل از تشکیل دولت تنها زیرمجموعه‌های آژانس یا کنگره و سازمان صهیونیستی بودند یا زیرنظر صندوق ملی یهودیان فعالیت می‌کردند و حالا تبدیل به وزارتخانه شده بودند. در دوران تصدی بن گوریون، توافق‌نامه غرامت با آلمان غربی امضا شد، جنگ سینا، جنگ شش‌روزه با اعراب رخ داد و رآکتور هسته‌ای دیمونا با رایزنی او با فرانسوی‌ها ساخته شد و صدها هزار مهاجر را از اروپا و آمریکا و به سرزمین‌های اشغالی آورد. پس از استعفا از نخست‌وزیری و بازنشستگی از ماپای، او در سال 1965، انجمن فهرست کارگران اسرائیل (RAPI) را تأسیس کرد. بن گوریون در 1970 از زندگی سیاسی کنار کشید و در کیبوتصی که امروزه به نام او نام‌گذاری شده، تا آخر عمر زندگی کرد و در دسامبر 1973 هم مرد. 

برداشت‌های سیاسی و اقتصادی بن گوریون

دکترین سیاسی و اقتصادی بن گوریون، ناسیونالیسم یهودی و ارزش‌های چپ سیاسی و چپ اقتصادی را با هم ترکیب می‌کرد. او صهیونیسم و سوسیالیسم را دو روی یک سکه می‌دانست. به گفته شلومو آوینری (محقق در حوزه علوم سیاسی و مورخ فلسفه سیاسی، به‌ویژه در حوزه سوسیالیسم و صهیونیسم. استاد بازنشسته اندیشه‌های سیاسی دانشگاه عبری اورشلیم، عضو آکادمی ملی علوم سیاسی اسرائیل و مدیرکل وزارت امور خارجه در دولت اول اسحاق رابین)، مبانی نظری اندیشه‌های  بن گوریون بر دو اصل استوار است؛ اول، صهیونیسم در سنت یهودی یک انقلاب و شورش است و دوم، تحقق اجتماعی آن در جنبش کارگری و طرح شهرک‌سازی در اسرائیل یک اولویت است. 

وی در یکی از مقاله‌های اولیه خود با عنوان «کارگر در صهیونیسم» به ماهیت انقلابی صهیونیسم به‌عنوان تضادی با سنت دیاسپورای یهودی اشاره کرد و در لزوم تحقق آن در طرح اسکان و در کار عبری چنین شرح داد: «مفهوم صهیونیستی زندگی قوم یهود و تاریخ عبری اساساً انقلابی است. این شورشی علیه سنتی ماقبل قرون‌وسطی، سنتی از زندگی در تبعید بالفعل و عاری از میل به رستگاری است.» 

بااین‌حال بن گوریون از موضع سوسیالیستی - مارکسیستی کلاسیک به معنای کلی و از احزاب چپ افراطی رایج در دنیا بسیار فاصله داشت. او با نام یک جنگ طبقاتی جهانی برای رهایی طبقه کارگر از ستم اقدام نکرد، بلکه در درجه اول و مهم‌تر از همه برای رهایی قوم یهود در کل دنیا و بالاخص در سرزمین‌های اشغالی اقدام کرد. به‌طورکلی آنچه که مارکس در مانیفست کمونیست گفته، درظاهر و در ابتدا رنگ‌وبویی ناسیونالیستی گرفته و سپس کم‌کم به سرمایه‌داری دلخواه و مطلوب یهود می‌رسد.

نگرش بن گوریون نسبت به کرانه باختری، نوار غزه بلندی‌های جولان و صحرای سینا

سپتامبر 1954 بن گوریون به یکی از فرماندهان ارتش که پیشنهاد اشغال کامل کرانه باختری را داد گفت: «ما در این مرحله کمبود سرزمین ندارم. بلکه کمبود یهودی داریم و فتح سرزمین‌های بیشتر، نه یهودیان، بلکه اعراب را افزایش خواهد داد و نژاد ما را با خطر مواجه خواهد کرد.» 

او همچنین به اشغال نوار غزه هم اشاره کرد و گفت: «اگر به معجزه اعتقاد داشتم، می‌خواستم دریا آن را ببلعد.» بن گوریون روز اشغال کوه معبد و دیوار غربی (محیط و محوطه اطراف مسجدالاقصی که روی کوهی بنا شده) در جنگ شش‌روزه در سال 1967 گفت این دومین روز بزرگ زندگی او بعد از تشکیل دولت بوده. در پایان جنگ، بن گوریون از عقب‌نشینی در ازای صلح واقعی از تمام سرزمین‌های اشغالی به جز اورشلیم و نوار غزه حمایت کرد. مسئله نژادی و فرهنگی برای او یک خطر امنیت ملی بود. او اصلاً موافق اشغال سرزمین‌های عربی بیشتر نبود، چون می‌دانست اشغال بیشتر هم مسئولیت بیشتر می‌آورد و هم تعداد اعراب داخل سرزمین‌های اشغالی را بیشتر خواهد کرد و ترکیب نژادی چیزی نیست که بشود جلوی آن را گرفت. (مسئله‌ای که با شروع انتفاضه و عملیات‌های استشهادی تا همین امروز به‌درستی کابوس بن گوریون اشاره دارد). راهکار او این بود که اگر نمی‌توان به‌سرعت کیبوتصی را سریع، برپا کرد و یهودیان را به آنجا انتقال داد، اشغال معنی ندارد. 

در مورد بلندی‌های جولان اما بن گوریون نظر متفاوتی داشت و می‌گفت حتی در ازای صلح نیز نباید از آنجا عقب‌نشینی کرد. بن گوریون تا روز مرگش به موضع اساسی خود مبنی بر اینکه در ازای صلح، بیشتر سرزمین‌های اشغال شده جنگ شش‌روزه، باید برگردانده شوند، پایبند بود. ماندن در کرانه باختری و اشغال بیشتر، چیزی بود که اسحاق رابین از آن به‌عنوان کابوس امنیت ملی بن گوریون یاد می‌کند. 

گزارش کامل را در  وقایع اسرائیلیه بخوانید.