کد خبر: 207390

مانیفست معاون ترامپ برای دنیای چندقطبی

اعتراف ونس درباره قدرت‌های آینده جهان چه معنایی دارد؟

معاون رئیس‌جمهور آمریکا پایان تسلط بلامنازع کشورش را اعلام کرد و بر تغییر آرایش نظامی و سیاست‌های راهبردی تأکید نمود.

«جی دی ونس» معاون رئیس‌جمهور آمریکا روز گذشته (شنبه 3 خرداد 1404، 24 می ‌2025) در مراسم فارغ‌التحصیلی افسران و آغاز به کار آکادمی نیروی دریایی، مواضع مهمی را درباره نوع نگاه آمریکا به تحولات جهانی اتخاذ کرد. 
ونس از پایان تسلط تقریباً بلامنازع آمریکا خبر داده و گفت: «آمریکا با تهدیدات جدی روبه‌روست و کشور‌هایی مانند چین و روسیه مصممند که در هر حوزه‌ای، از مدار پایین زمین گرفته تا زنجیره‌های تأمین و حتی زیرساخت‌های ارتباطی آن را شکست دهند.»
او درباره تغییر آرایش نظامی و سیاست‌های راهبردی کشورش تأکید کرد که «رئیس‌جمهوری آمریکا تلاش می‌کند تا اطمینان حاصل کند، نیرو‌های مسلح ایالات متحده تنها با اهداف روشن به خطر می‌افتند و نه مأموریت‌های تعریف‌نشده و درگیری‌های گذشته.»
معاون رئیس‌جمهور آمریکا در تشریح این سیاست جدید گفت: «رویکرد رئیس‌جمهور ترامپ به این معنا نیست که ما تهدیدات را نادیده می‌گیریم، بلکه بدین‌معناست که با آن‌ها با نظم برخورد می‌کنیم و اگر شما را به جنگ اعزام کنیم، این کار را با مجموعه‌ای از اهداف بسیار مشخص انجام می‌دهیم.»
وی دراین‌خصوص اعلام کرد «ما باید در تصمیم‌گیری برای پرتاب مشت محتاط باشیم، اما وقتی مشت می‌اندازیم، مشت محکمی پرتاب می‌کنیم و قاطعانه این کار را انجام می‌دهیم و این دقیقاً همان چیزی است که ممکن است از شما بخواهیم.»
مواضعی که ونس مطرح کرد، شباهت‌هایی با مواضع دولت بایدن در خصوص پایان دوره تک‌قطبی دارد؛ اما از نظر پایان‌دادن به درگیری‌های طولانی‌مدت و اصرار بر آن، خطوط جدیدی را نیز ترسیم می‌کند. 

نکات
در این بخش به بررسی نکات مرتبط با سخنرانی معاون رئیس‌جمهور آمریکا پرداخته شده است. 

1- پذیرش روند تکثیر قدرت، محدود به تکثر قطب‌های جهانی
سخنان پیشین «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه دولت بایدن و حالا ونس نشان می‌دهد آمریکا پایان دوره تک‌قطبی را که تصور می‌شد پس از پایان جنگ سرد شروع شده بود، پذیرفته است. بااین‌حال این پذیرش به‌نوعی تنها در خصوص تکثیر قطب‌ها رخ داده و شامل دیگر مظاهر روند تکثیر قدرت، یعنی قدرت‌های نوظهور منطقه‌ای نمی‌شود. 
به عبارتی دیگر، آمریکا قصد دارد به‌نوعی نقش دولت‌های چین و روسیه را به رسمیت بشناسد، اما نمی‌خواهد در برابر دولت‌های کوچک‌تری مانند هند، برزیل، آفریقای جنوبی و ترکیه دست به چنین کاری بزند. 

2- فروکاست قطب‌های جهانی به سطح قدرت منطقه‌ای 
به نظر می‌رسد آمریکا به‌نوعی نفوذ چین بر بخشی از شرق آسیا و نفوذ روسیه بر بخشی از شرق اروپا را بپذیرد. این مسئله حکایت از آن دارد که واشنگتن قصد دارد برای بدل زدن به شرایط گذار و مدیریت روندی که تحولات را ناگزیر می‌کند، دو قطب آتی جهان را در حد دو قدرت منطقه‌ای فرو بکاهد و در ادامه این سیاست، اساساً قدرت‌های منطقه را نیز به رسمت نشناسد. در این صورت آمریکا در برابر موجی که روند‌ها می‌آفرینند، خرد نمی‌شود بلکه می‌تواند بر آن‌ها سوار شود. 
در این شکل، در شرق آسیا به چین و در شرق اروپا به روسیه حوزه‌های نفوذی داده خواهد شد؛ اما در برابر تسلطشان بر تمام منطقه و گسترش آن به دیگر نقاط مقاومت شده و همچنین هیچ قدرت منطقه‌ای به رسمیت شناخته نخواهد شد. 

3- پایان دوره اشغال کشور‌های دوردست 
خروج از جنگ‌های بی‌پایان به کلیدواژه ترامپ و دولتمردانش تبدیل شده است. منظور از جنگ بی‌پایان البته اشغالگری از طریق استقرار نیرو‌های زمینی است؛ نمونه‌هایی مانند اشغال افغانستان و عراق در عصر نزدیک و جنگ ویتنام و پیش از آن جنگ کره در نیم‌قرن گذشته. 
آمریکایی‌ها پس از پایان جنگ جهانی دوم با فتح آلمان و ژاپن، اشغال دیگر مناطق را به‌عنوان الگویی برای خود قرار دادند. شیرینی فتح دو کشور پیشروی جهان برای دهه‌ها در مذاق آمریکایی‌ها جا خوش کرد به‌گونه‌ای که ناکامی در کره شمالی و ویتنام نیز نتوانست این نگاه را اصلاح کند. پس از پایان جنگ سرد آمریکایی‌ها احساس کردند که احتمالاً قادر خواهند بود همانند جنگ جهانی دوم دست به فتح کشور‌ها و تثبیت موقعیت نظامی خود در آن‌ها بزنند؛ زیرا اگر جهان دوقطبی مانع از اشغال کره شمالی و ویتنام شد، پس از پایان جنگ سرد دیگر ابرقدرت مزاحمی وجود ندارد. سنگینی شکست در ویتنام باعث شد آن‌ها در سال 1991 از اشغال عراق خودداری کنند؛ اما با تثبیت جهان تک‌قطبی، آن‌ها در سال 2001 افغانستان و در سال 2003 عراق را اشغال کردند. 
بااین‌وجود اما سرنوشت این دو جنگ نیز همانند جنگ کره و ویتنام شد و این بارهم خبری از تکرار الگوی آلمان و ژاپن نبود. 
کلیدواژه شدن خروج از جنگ‌های بی‌پایان، به‌نوعی زیباسازی‌شده شکست سیاست اشغال کشورهاست. 

4- الگو قرار دادن جنگ اول خلیج‌فارس
از نگاه آمریکا جنگ اول خلیج‌فارس موفقیت‌آمیز بوده است. در این جنگ آمریکا به‌زعم خود به اهدافش برای واردکردن فشار به عراق رسید. 
این جنگ باعث نابودی ارتش عراق، خودمختاری کرد‌ها، بروز شورش داخلی و تبدیل بغداد از یک بازیگر مؤثر منطقه‌ای به دولتی ضعیف شد. آورده بزرگ‌تر آن برای آمریکا، مانوری در سطح جهانی بود تا پایان جنگ سرد را اعلام کرده و خود را تنها بازمانده این رقابت یا به تعبیری پیروز معرفی کند. 
آمریکا می‌خواهد با فراموشی اشغال موفق آلمان و ژاپن و با درس‌گرفتن از ناکامی تلاش برای تکرار آن موفقیت در کره شمالی، ویتنام، افغانستان و جنگ دوم عراق، جنگ اول عراق را که به جنگ اول خلیج‌فارس مشهور شده به‌عنوان الگوی خود قرار دهد. 
ونس در همین راستا گفته است: «در دوره رئیس‌جمهور ترامپ، اقدامات نظامی سریع‌تر خواهد بود و باید قاطعانه و با یک هدف روشن از نیروی نظامی استفاده کرد.»

5- تردید در موفقیت الگوی جنگ اول خلیج‌فارس در وضعیت کنونی
آیا آمریکا که از سیاست اشغال کشور‌ها عبور کرده، می‌تواند سیاست بمباران گسترده آن‌ها را جایگزین کند؟ جواب این سؤال را می‌توان تا حدی داد. آمریکایی‌ها در یمن و صهیونیست‌ها در لبنان و غزه این کار را انجام داده و توفیق مدنظر را به دست نیاورده‌اند. شکست سهمگین آمریکا، ابزار‌ها و شیوه‌های رزم سنتی‌اش در یمن این مسئله را نشان داد. 

6- تثبیت روسیه به‌عنوان دشمن بلندمدت آمریکا 
معاون ترامپ با قراردادن نام روسیه در کنار چین به‌عنوان کشوری که مصمم است در همه حوزه‌های مهم آمریکا را شکست دهد، بر دشمن بودن مسکو برای طولانی‌مدت تأکید کرد. این مسئله نشان می‌دهد برخلاف ظواهر قرار نیست در دوره ترامپ روابط دو کشور بهبود یابد. 

7- بازنگری در روابط گذشته
معاون رئیس‌جمهور آمریکا تأکید کرده که «دولت تلاش می‌کند تا اطمینان حاصل کند نیرو‌های مسلح ایالات متحده تنها با اهداف روشن به خطر می‌افتند و نه مأموریت‌های تعریف‌نشده و درگیری‌های گذشته.»
منظور از درگیری‌های گذشته، ورود به برخی از درگیری‌ها و جنگی‌هایی است که در آن متحدان آمریکا نیز نقش داشته و واشنگتن بعضاً با راهنمایی آن‌ها گرفتار شده است. 
ونس پیش‌ازاین نیز از حملات کشورش به یمن انتقاد کرده بود. در جریان رسوایی انتشار چت مقامات امنیتی دولت ترامپ در برنامه سیگنال که با بحث بر سر حمله به یمن مرتبط بود، معاون رئیس‌جمهور در این گفت‌وگو مطالبی در مخالفت به حملات نوشته و اعلام کرده بود این حملات نفعی برای آمریکا ندارد و تنها به نفع اروپا تمام خواهد شد. 
مدتی پس از این وقایع، آمریکا به دلیل شکست در جنگ یمن که مورد پیش‌بینی قرار گرفته بود، بدون درنظرگرفتن منافع رژیم‌صهیونیستی خارج شد. 
آمریکا با یمن توافق کرد حملاتش به این کشور در ازای توقف حملات به خطوط دریایی متوقف شود؛ ولی درخواستی برای پایان حملات صنعا به سرزمین‌های اشغالی نداشت. 

8- تداوم اثرات عمیق شکست در افغانستان و عراق 
حضور طولانی‌مدت، پرهزینه و زیان‌بار در عراق و به‌ویژه افغانستان باعث شد انتقادات بسیاری در حوزه سیاسی و نظامی آمریکا دراین‌خصوص بروز کند. 
ونس احتمالاً بر همین اساس به نظامیان آمریکایی گفت که «اگر شما را به جنگ اعزام کنیم، این کار را با مجموعه‌ای از اهداف بسیار مشخص انجام می‌دهیم.»
احساس بیهودگی مبارزه و کشته‌شدن برای اهداف نامشخص، نظامیان آمریکایی را در افغانستان آزار داد و اطمینان از عدم تکرار آن برای این دسته اهمیت دارد. 
ونس در بخشی دیگر از سخنان خود درباره تغییر رویکرد رئیس‌جمهوری آمریکا، با انتقاد از جنگ عراق گفت: «ساختن چند دموکراسی در خاورمیانه چقدر می‌تواند سخت باشد؟ تقریباً غیرممکن و به طرز باورنکردنی‌ای پرهزینه است.»

9- آرام‌سازی پیرامون آمریکا و به‌تنش‌کشاندن چین و روسیه
معاون رئیس‌جمهور آمریکا پس از آنکه چین و روسیه را در حوزه فناوری‌ها رقیب کشورش معرفی کرد تأکید داشت که «دولت ترامپ متعهد به حفظ و گسترش برتری فناوری آمریکا نسبت به دشمنانش در سراسر جهان است.»
حفظ و گسترش برتری فناوری آمریکا نخست نیازمند صرفه‌جویی در هزینه‌ها و جذب سرمایه‌گذاری برای اختصاص به توسعه فناوری‌ها و از سوی دیگر اختلال در مسیر دستیابی دشمنان به فناوری‌هاست که یکی از لازمه‌های آن ایجاد گرفتاری برای این دولت‌هاست. تحریک روسیه برای ورود به جنگ اوکراین می‌تواند در همین راستا صورت گرفته باشد.