کد خبر: 207379

جعفر پناهی و صنعت مخالفت

نخل طلا، مِس شد

جعفر پناهیِ متاخر پس از سال ۱۳۸۸ هنوز حتی یک اثر قائم به ذات و آدمی‌زادی بدون تکیه بر جوایز کم‌کارکرد بین‌المللی نساخته که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند ولی این‌ها مطلقاً برای او اهمیتی ندارد چون تا وقتی که «صنعت مخالفت» هست پناهی هم با این فرمان به پیش می‌راند.

وقتی جشنواره فیلم کن سال پیش یک جایزه من‌درآوردی را به محمد رسول‌اُف اهدا کرد عده‌ای در داخل مرزها با نیش و کنایه سینمای جریان اصلی ایران را مورد خطاب قرار دادند که دیگر دوران شما به اتمام رسیده و اکنون زمان ترک‌تازی رسول‌اُف‌ها و پناهی‌هاست.

این حرف اگر ناظر بر پایان موفقیت‌های گاه و بی‌گاه سینمای گلخانه‌‌ای و برساخت‌شده‌ اجتماعی ایران باشد حرف درستی‌ست و نخل طلای جعفر پناهی برای یک تصادف ساده این مدعا را ثابت می‌کند، امّا نمی‌توان این حکم را در مورد ماندگاری آثار متاخر این کارگردان در حافظه جمعی سینه‌فیل‌ها، خوره‌های فیلم و مخاطبان جدی سینمای ایران تکرار کرد، چون سابقه نشان داده که جشنواره‌های درجه‌یک اروپایی نظیر کن، ونیز، برلین و… از سینماگر ایرانی درک شرق‌شناسانه‌اش از وضعیت را طلب می‌کنند و جز این هیچ ارزش اضافی‌ای برای او قائل نیستند که اگر بودند، راه ورود آن‌ها به صنعت سینمای غرب را هموار می‌کردند.

جعفر پناهی چندسال قبل برای فیلم تاکسی خرس طلایی جشنواره برلین را هم دریافت کرد ولی آیا در نگاه منتقدان غربی جایی برای او برای ورود به پانتئون فیلمسازان مطرح تاریخ سینما وجود دارد؟ قطعا خیر. جعفر پناهیِ متاخر پس از سال ۱۳۸۸ هنوز حتی یک اثر قائم به ذات و آدمی‌زادی بدون تکیه بر جوایز کم‌کارکرد بین‌المللی نساخته که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند ولی این‌ها مطلقاً برای او اهمیتی ندارد چون تا وقتی که «صنعت مخالفت» هست پناهی هم با این فرمان به پیش می‌راند.