چین به فعالیت روز و رؤیای شب حاکمان آمریکا تبدیل شده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا پس از برگزاری تور سه روزه خود در عربستان، قطر و امارت، اعلام کرد: «منطقه خلیج فارس عالی است و با آن رفتار مناسبی نشده و به سمت آغوش چین در حرکت بود، اما این اتفاق اکنون نخواهد افتاد.» این مسئله نشان میدهد تمرکز اصلی ترامپ در سفر به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مهار چین بوده است؛ این درحالی است که رؤسایجمهور آمریکا برای انعقاد قراردادهای تجاری و نظامی سنگین همواره راهی این منطقه میشوند و از این جهت اتفاق جدیدی رخ نداده است. آنچه تغییر کرده، موضوع چین است. چین دو دههای میشود که جایگاهی مهمتر در سیاست خارجی آمریکا یافته اما درحال تبدیل و وارد شدن به همه پروندههاست. تقریباً هر توپی را که مقامات آمریکایی در زمین بازی جهانی به حرکت درمیآروند، هدف نهاییاش گشودن دروازه پکن است.
راهکارهای ترامپ برای مهار رابطه چین - خلیج فارس
ترامپ برای مهار رابطه فزاینده چین و غرب آسیا به ویژه مجموعه خلیج فارس فعلاً دو راهکار را برگزیده است؛ خالی کردن جیب دولتهای عربی در قالب جذب سرمایهگذاری و سرمایهگذاریهای مشترک تا ظرفیت آنها برای افزایش روابط اقتصادی با چین کاهش یابد و دیگری ارائه امکاناتی به این کشورها که تا پیش از این از دولتهای عربی دریغ میشد؛ امکاناتی مانند فناوری هستهای، سلاحهای دوربرد و فناوریهای جدید. مشکل اما آنجاست که این راهکارها میتوانند مانع شکست آمریکا شوند، اما به مهار چین منجر نمیشوند. این مسئله به ماهیت روابط چین با دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس مربوط میشود.
جنس روابط چین با دولتهای خلیج فارس
چین به دلیل جایگاه بیبدیل خود در تولید جهانی، دومین مصرفکننده نفت در جهان است؛ این رتبه در شرایطی به دست آمده که چینیها به طور گستردهای نیز از زغال سنگ استفاده میکنند و در آینده با کاهش مصرف آن، احتمالاً به بزرگترین مصرفکننده نفت بدل خواهند شد. با توجه به معادله نفت - کالا که میان چین با دولتهای حاشیه جنوبی خلیج فارس برقرار است، کاهش شدیدی در روابط طرفین رخ نخواهد داد. از سوی دیگر هرچند چین یک واردکننده عمده نفت است، اما این به معنای وابستگی و درهای باز به سمت دولتهای عربی نیست بلکه آنها برای تضمین جریان عرضه نفت خود به چین باید در این کشور سرمایهگذاریهایی انجام دهند تا نظر پکن را جلب کنند؛ به ویژه سرمایهگذاری برای توسعه مخازن ذخیرهسازی انرژی در بنادر و همچنین ساخت پالایشگاه. این روند نشان میدهد چینیها به نفت وابستگی دارند؛ اما میتوانند به خوبی نیز میان عرضهکنندگان آن بازی کنند.
وابستگی دولتهای خلیج فارس به چین برای خرید نفت در آینده افزایش بیشتری خواهد داشت. طی دو دهه اخیر آمریکا با توسعه فناری نفت شیل، میزان برداشت خود از منابع نفت و گاز غیرمتعارفش را افزایش داده و به بازار صادرات انرژی بازگشته است. این بازگشت به گونهای بوده که برخی معتقدند تحریم نفت ایران، ونزوئلا و روسیه برای توسعه بازار صادراتی صنعت انرژی آمریکا بوده است. آمریکا امروزه نه تنها دیگر واردکننده عمده نفت از خلیج فارس نیست، بلکه به نوعی رقیب نیز شده است.
دولتهای خلیج فارس راهی جز جلب نظر چین برای فروش نفت خود ندارند. از سوی دیگر برای تأمین رفاه ملتها، گریزی از خرید کالاهای چینی که باکیفیت و ارزان هستند نیز وجود ندارد. چه در حوزه کالاهای مصرفی و چه زیرساختی بدون چین امکان تحرک نیست.
اگر پیش از این دولتهای خلیج فارس نفت خود را به آمریکا صادر و کالاهای مصرفی و زیرساختی این کشور و یا متحدانش را وارد میکردند، این مسئله دیگر در سطح قبلی وجود ندارد و خبری از رابطه ویژه در این حوزه نیست. در آینده با افزایش تولید چین و چرخش سبد انرژی مصرفی این کشور از زغال سنگ به نفت و تشدید خودکفایی انرژی آمریکا، معادله نفت - کالا میان پکن و دولتهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بیش از پیش تقویت خواهد شد.
متن کامل گزارش سید مهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.