فرهیختگان: الگوی توسعه توأم با وابستگی که از سوی ایالات متحده برای کشورهای خاورمیانه، بهویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پیشنهاد میشود، الگویی شکستخورده و ناپایدار است. نمونههای شکست خورده متعددی از پیگیری رویکرد وابسته محور توسعه توسط برخی دولتهای مرتجع سابق منطقه وجود دارد که سرنوشتشان میتواند برای دولتهای حاکم برکشورهای حاشیه خلیج فارس عبرتآموز باشد. این الگو با ایجاد وابستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی به آمریکا، نهتنها استقلال این کشورها را تهدید میکند، بلکه به تحقیر هویت ملی و فرهنگی آنها نیز منجر میشود. اظهارات تحقیرآمیز مقامات آمریکایی، از جمله دونالد ترامپ که پیش از این عربستان را گاو شیرده توصیف کرده بود، بهوضوح این دیدگاه را نشان میدهد. رهبر انقلاب با اشاره به صحبتهای گذشته رئیسجمهور سابق آمریکا، یادآوری کردند: «الگوی پیشنهادی آمریکا برای کشورهای منطقه، الگویی است که به گفته خود ترامپ، این کشورها را بهگونهای وابسته به ایالات متحده میکند که بدون حمایت آمریکا حتی «10 روز» نیز نمیتوانند دوام بیاورند.» این الگو، که میتوان آن را «توسعه منهای استقلال» نامید، نهتنها استقلال سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه را تهدید میکند، بلکه به تضعیف هویت ملی و فرهنگی آنها نیز منجر میشود.
تداوم اصل دوشندگی
دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا، در اظهارات متعددی بهوضوح به وابستگی کشورهای عربی به ایالات متحده اشاره کرده است. یکی از معروفترین این اظهارات در سال 1397 در یک همایش تبلیغاتی در ایالت میسیسیپی بود، جایی که او گفت: «عربستان بدون حمایت آمریکا دو هفته هم دوام نمیآورد.» این سخن نهتنها نشاندهنده دیدگاه تحقیرآمیز او نسبت به کشورهای عربی است، بلکه بهصراحت هدف الگوی توسعه توأم با وابستگی به آمریکا برای غرب آسیا را آشکار میکند، الگویی که مبتنی بر وابستگی کامل به آمریکاست. ترامپ همچنین در اظهاراتی دیگر، کشورهای عربی بهویژه عربستان سعودی را به «گاو شیرده» تشبیه کرد و گفت: «عربستان برای ما گاوی شیرده است که هر وقت بخواهیم از آن طلا و دلار میدوشیم و هر وقت شیرش تمام شود، آن را سر میبریم.» این تعبیر توهینآمیز نشاندهنده نگاه ابزاری آمریکا به کشورهای منطقه است که در آن، این کشورها صرفاً منابعی برای بهرهبرداری اقتصادی و سیاسیاند و اگر منفعتی هم نداشته باشند باید حذف شوند. ایده گاو شیرده ترامپ را استیو ویتکاف، نماینده ویژه ایالات متحده در امور غرب آسیا نیز در گفتوگویی با شبکه بلومبرگ به نحو دیگری تکرار کرد. او اظهار داشت که اگر مسائل با ایران حلوفصل شود و کشورهای عربی خلیج فارس تحت رهبری آمریکا و با مشارکت اسرائیل متحد شوند، خاورمیانه میتواند از نظر اقتصادی از اتحادیه اروپا پیشی بگیرد. او در این گفتوگو، کشورهای خلیج فارس را «به شدت کمارزش» توصیف کرد و مدعی شد که بدون حضور آمریکا و اسرائیل، خاورمیانه ارزش چندانی ندارد. ویتکاف بهوضوح به نقش محوری اسرائیل در الگوی پیشنهادی آمریکا اشاره دارد. این امر نشاندهنده تلاش آمریکا برای عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل است، که خود بخشی از استراتژی بزرگتر برای تضعیف خوداتکایی کشورهای منطقه است. توصیف کشورهای خلیج فارس بهعنوان «کمارزش» نیز تداوم نگاه تحقیرآمیز مقامات آمریکایی به این کشورها را نشان میدهد. تأکید ویتکاف بر نقش رهبری آمریکا در این اتحاد، نشاندهنده این است که هرگونه توسعه در منطقه باید تحت نظارت و کنترل ایالات متحده باشد. در سفر اخیر ترامپ به منطقه او موفق به جلب بیش از 3 تریلیون دلار قرارداد سرمایهگذاری شد. این قراردادها، هرچند به ظاهر بهعنوان فرصتی برای توسعه اقتصادی کشورهای عربی معرفی شدند، در واقع به افزایش وابستگی آنها به فناوری و پشتیبانی نظامی آمریکا منجر خواهند شد.
آمریکا کنشگر فعال نیست
اظهارات دونالد ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز، که به دستاوردهای سفرش به خاورمیانه و قراردادهای 3 تریلیون دلاری اشاره داشت، لایهای عمیقتر از استراتژی آمریکا در منطقه را آشکار میکند. برخلاف ادعاهای پرطمطراق او در عربستان مبنی بر رهبری فعال آمریکا، سخنانش نشاندهنده موضعی پدافندی و واکنشگراست. او در این مصاحبه تلویحاً اذعان کرد که ورود آمریکا به تحولات منطقه نه از موضع قدرت، بلکه برای جلوگیری از نفوذ فزاینده چین صورت گرفته است. ترامپ گفت: «آنها به چین رو کردند و چین قرار بود منبع آنها باشد، اما این دیگر اتفاق نمیافتد.» این اعتراف نشان میدهد که اقدامات آمریکا در خاورمیانه بیش از آنکه کنشگرایانه باشد، واکنشی به پیشرفت قراردادهای اقتصادی چین با کشورهای منطقه است. این موضع پدافندی ریشه در نگرانی آمریکا از کاهش هژمونی خود در خاورمیانه دارد. چین با ابتکاراتی مانند «کمربند و جاده» و سرمایهگذاریهای کلان، بهتدریج جای پای خود را در منطقه محکم کرده و الگویی مبتنی بر همکاری بدون مداخله سیاسی ارائه داده است. در مقابل، آمریکا با قراردادهای تسلیحاتی و فشارهای دیپلماتیک، به دنبال حفظ وابستگی کشورهای عربی به خود از طریق اعمال زور است. این رویکرد نهتنها نشاندهنده ضعف استراتژیک آمریکا در برابر رقبای جهانی است، بلکه شکنندگی الگوی توسعه تجویزی کاخ سفید را برجسته میکند. وابستگی کشورهای منطقه به آمریکا، در حالی که چین گزینهای بدیل ارائه میدهد، میتواند به کاهش نفوذ واشنگتن منجر شود. در این چهارچوب، اظهارات ترامپ نهتنها از اعتمادبهنفس ادعایی او فاصله دارد، بلکه پرده از واقعیتی برمیدارد که در آن، آمریکا بهجای رهبری، در تلاش برای عقب نماندن از تحولات ژئوپلیتیکی منطقه است.
توسعه حقارت
الگوی توسعه منهای استقلال به سیاستی اشاره دارد که در آن، توسعه اقتصادی و اجتماعی یک کشور بهگونهای طراحی میشود که به یک قدرت خارجی و بهطور خاص به آمریکا، وابستگی کامل داشته باشد. کشورهای هدف به منابع مالی، فناوری و بازارهای آمریکا وابسته میشوند. قراردادهای کلان تسلیحاتی، سرمایهگذاریهای خارجی و پروژههای زیرساختی که بدون مشارکت آمریکا امکانپذیر نیستند، نمونههایی از این وابستگیاند. علاوه بر بعد اقتصادی تصمیمگیریهای کلان سیاسی و نظامی این کشورها نیز تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم ایالات متحده قرار میگیرد. این امر میتواند از طریق فشارهای دیپلماتیک، تحریمها، یا حتی تهدیدات نظامی اعمال شود. این الگو با ترویج این ایده که کشورهای منطقه بدون حمایت آمریکا قادر به پیشرفت نیستند، به تحقیر هویت ملی و فرهنگی آنها منجر میشود. این تحقیر بهویژه در اظهارات مقامات آمریکایی، مانند سخنان ترامپ با عبارت «گاو شیرده» بودن این کشورها، بهوضوح قابل مشاهده است. الگوی توسعه منهای استقلال ریشه در سیاستهای استعماری قرنهای گذشته دارد، اما در دوران مدرن، بهویژه پس از جنگ سرد، به شکلی پیچیدهتر در خاورمیانه پیاده شده است. ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، با جایگزینی قدرتهای استعماری سنتی مانند بریتانیا و فرانسه، به دنبال تثبیت هژمونی خود در منطقه خاورمیانه بود. قراردادهای تسلیحاتی چند صد میلیارد دلاری، سرمایهگذاریهای کلان در بخش انرژی و حضور نظامی گسترده آمریکا در منطقه، همگی بخشی از این استراتژیاند. یکی از مهمترین پیامدهای الگوی توسعه منهای استقلال، شکنندگی اقتصادی کشورهای هدف است. وابستگی به قراردادهای تسلیحاتی، سرمایهگذاریهای خارجی و فناوری آمریکایی به این معناست که هرگونه تغییر در سیاستهای آمریکا میتواند اقتصاد این کشورها را بهشدت تحت تأثیر قرار دهد. بهعنوان مثال، اگر آمریکا تصمیم به کاهش حمایت خود بگیرد یا تحریمهایی علیه این کشورها اعمال کند، اقتصاد آنها بهسرعت فرو میپاشد که نمونه این فروپاشی را در مورد چندین حکومت عربی منطقه پیش از این دیدهایم. کشورهایی که به الگوی توسعه منهای استقلال تن میدهند، در تصمیمگیریهای سیاسی خود استقلال چندانی ندارند. این امر بهویژه در مسائل مربوط به سیاست خارجی، مانند روابط با ایران یا عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، مشهود است. فشارهای آمریکا میتواند این کشورها را به اتخاذ سیاستهایی وادار کند که برخلاف منافع ملی آنها باشد. الگوی توسعه منهای استقلال، خاورمیانه را به ابزاری در خدمت منافع آمریکا تبدیل میکند. این امر نهتنها به ضرر کشورهای منطقه است، بلکه به بیثباتی جهانی نیز منجر میشود. رقابتهای ژئوپلیتیکی آمریکا با چین و روسیه، که بخشی از آن در خاورمیانه جریان دارد، میتواند این منطقه را به صحنه درگیریهای بزرگتر تبدیل کند.
لیبرالیسم ترامپی
یکی از جدیترین انتقادات به الگوی توسعه منهای استقلال، که از سوی آمریکا در خاورمیانه ترویج میشود، فقدان ارزشهای ثابت و اصول اخلاقی در این رویکرد است. ایالات متحده در روابط خود با کشورهای منطقه هیچ اصل پایداری را دنبال نمیکند و تصمیمگیریهایش صرفاً بر اساس منافع کوتاهمدت سیاسی و اقتصادی شکل میگیرد. نمونه بارز این بیثباتی در رفتار آمریکا با افرادی مانند احمد جولانی، رهبر گروههای تندرو در سوریه، مشاهده میشود. جولانی که زمانی بهعنوان تروریست در لیست سیاه آمریکا قرار داشت، اکنون نهتنها از حمایتهای غیرمستقیم برخوردار است، بلکه حتی رئیسجمهور آمریکا شخصاً با او دیدار کرده و از او تمجید میکند. این تغییر رویکرد، که صرفاً به دلیل تحولات ژئوپلیتیکی و نیازهای تاکتیکی آمریکا رخ داده، نشاندهنده نبود ارزشهای ثابت در سیاست خارجی این کشور و لیبرالیسمی است که حاکمان آمریکایی مدعی پیادهسازی آن هستند. این فقدان اصول اخلاقی، آمریکا را بهعنوان شریکی غیرقابل اتکا معرفی میکند. الگوی توسعهای که بر چنین پایه سستی بنا شده، نمیتواند پایداری یا مشروعیت بلندمدت داشته باشد. کشورهای عربی که به این الگو تن میدهند، خود را در معرض خطر تغییر ناگهانی سیاستهای آمریکا قرار میدهند، جایی که ممکن است حامی دیروز به دشمن فردا تبدیل شود. توسعه پایدار نیازمند استقلال، خودکفایی و حفظ هویت ملی است. الگوی توسعه منهای استقلال، با ایجاد وابستگی و تحقیر هویت ملی، در تضاد کامل با این مفهوم قرار دارد. این الگو نهتنها به توسعه پایدار منجر نمیشود، بلکه به شکنندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورهای هدف میانجامد.