تا همین چند دهه پیش، جشنواره کن معبد فیلمهای هنری بود. جایی که در آن نگاههای تازه کشف میشدند، فرمهای نو شکل میگرفتند و زبانهای متفاوت سینمایی مجال بروز مییافتند. اما حالا این جشنواره بیشتر شبیه یک شوی لباس بیمحتواست. کن دیگر نه دغدغه سینما دارد، نه مخاطبانش را جدی میگیرد. همهچیز در کن خلاصه شده در ژستهای روشنفکرانه و کلیشههایی که فقط قرار است به مد روز فرهنگی غرب بخورد. اتفاقی که در سه دهه اخیر برای کن رقم خورده، یک سقوط آزاد است.
جشنوارهای که روزگاری با انتخاب فیلمهایی از اسطورههایی مثل فلینی، کوروساوا، ویسکونتی و کالاتازوف سهم بزرگی در تاریخ سینما داشت، حالا شبیه صفحهای اینستاگرامی با هشتگهای داغ شده که بیشتر دنبال لایک و ترند است تا معنا و هنر. فرش قرمز کن که قرار بود زیر پای بزرگان سینما پهن شود، حالا محل خودنمایی سلبریتیهای سطحی و اینفلوئنسرهایی شده که چیزی از سینما نمیدانند، اما خوب بلدند بدنشان را جلوی دوربین طوری بچرخانند و بتابانند که بیشتر دیده شوند. کن که زمانی سکوی پرتاب فیلمسازان مؤلف و مستقل بود، امروز فقط به دنبال لباس عجیبتر، شعار پررنگتر و روایتهایی است که با استانداردهای غربی جور دربیایند؛ حتی اگر هیچ نسبتی با سینما نداشته باشند.
این انحراف فقط در ظاهر ماجرا نیست. عمیقتر که نگاه کنیم، میبینیم کن دیگر حتی به تنوع فرهنگی که روزی شعارش بود هم پایبند نیست. امروز اگر فیلمسازی از کشورهای غیرغربی باشی، تنها زمانی اجازه داری وارد این «شوی جهانی» شوی که حرفت دقیقاً همان چیزی باشد که کن میخواهد: چیزی درباره مهاجری مظلوم، زنی تحت ستم یا عضوی از یک اقلیت جنسی که از جامعهای عقبمانده به فرانسه گریخته است. اما اگر فقط بخواهی یک داستان انسانی بگویی که رویکردش با ذهنیت رسانههای غربی جور نیست، به راحتی نادیده گرفته میشوی، حتی اگر فیلمت درخشان باشد.
مسئله اصلی اینجاست: کن دیگر به دنبال کشف و شهود نیست، بلکه به دنبال هماهنگی هرچه بیشتر با گفتمان فرهنگی مسلط است. اگر روزگاری معیار انتخاب فیلمها در کن بر پایه نوآوری، عمق و روایتهای اصیل بود، حالا آنچه اهمیت دارد، همراستایی با روایت فرهنگی غرب از دنیاست. فیلم باید خوراک توییتر باشد، نه یک تجربه سینمایی. باید هشتگخور باشد، نه سینمایی اصیل. همین تغییر معیار است که جشنواره را از یک جشن هنری به یک پروژه فرهنگی تبدیل کرده است. فرمول هم مشخص است: فیلمی بساز درباره رنج اقلیتها (ترجیحاً آنهایی که در غرب محبوبترند)، آن را در قالبی پرزرقوبرق و بیسروته ارائه بده، در کن اکرانش کن، جایزه ببر و با لبخند روی جلد مجلات برو.
جایزهها هم دیگر معنا و اعتبار گذشته را ندارند. از نخل طلا گرفته تا نخل کوئیر، همهشان بیشتر از آنکه قدردان خلاقیت و فرم باشند، به مدالهایی برای وفاداری به گفتمان غالب شباهت دارند. نخل کوئیر نماد سقوط و ابتذال کن است. جایزهای است که نه به خاطر «چگونگی» ساخت فیلمها، بلکه صرفاً بهخاطر «موضوع» آنها اختراع شده است. کن دیگر دنبال معرفی سلایق هنری نیست، بلکه نگران راضی نگه داشتن لابیهای فرهنگی و رسانهای است و تبدیل به نوعی باج رسانهای و فرهنگی شده است.
از سوی دیگر نگاه کن به سینمای غیرغربی هم هر روز عوامفریبانهتر و تحقیرآمیزتر میشود. شعار «صدای جنوب جهانی» در عمل فقط شامل فیلمهایی میشود که فقر، بدبختی، سرکوب و سانسور را نمایش دهند. درواقع کن فقط آن چیزی را از جهان سوم میخواهد که خودش سفارش میدهد و فیلمسازان این کشورها، ناچارند نقش پیک سفارشهای فرهنگی کن را بازی کنند. نتیجهاش هم چیزی نیست جز بازتولید همان نگاه استعماریای که کن زمانی ادعای مخالفت با آن را داشت.
در چنین شرایطی، شوق کشف جایش را به مهمانیهای بیمحتوا و ژستهای توخالی داده است. تحلیلگران جدی سینما به حاشیه رفتهاند و بلاگرهای مد و سبک زندگی جای آنها را گرفتهاند. نقدهای حرفهای هم جای خود را به جدولهایی دادهاند که صرفاً بر اساس ترندهای فرهنگی پر میشوند. حالا دیگر کن شبیه یک قبرستان شیک برای سینماست. در کن همهچیز فقط در ظاهر میدرخشد. اما پشت این زرقوبرق، چیزی جز پوچی نیست. شاید تلخترین بخش ماجرا این باشد که با وجود سقوط آزاد این سالیان، کن هنوز خودش را «مهمترین رویداد سینمایی جهان» میداند؛ درحالیکه سالهاست نه فیلم مهمی از دلش درآمده و نه کارگردانی کشف کرده که بتوان گفت دنیای سینما بدون او چیزی کم دارد.
کن زمانی میتواند نجات پیدا کند -البته بعید است- که بفهمد سینما ابزار نمایش ژستهای سیاسی نیست. کن باید از توهم جهانیبودن بیرون بیاید و بفهمد که تبدیل به جشنی ابلهانه برای دلخوشی حلقهای بسته از صاحبان رسانه و سلبریتیها شده است. اما تا آن زمان، بهتر است کن را همانطور که هست ببینیم: یک برند خالی، یک شوی تهی و یک طبل زرین توخالی.
پرونده ویژه فرهیختگان را در صفحه فرهنگی روزنامه بخوانید:
- ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: این نخل هم برای تو
- مازیار وکیلی، خبرنگار: چرا جشنواره کن هنوز مهم است؟
- مهران زارعیان، خبرنگار: تام کروز، زلنسکی، فرش قرمز و چند داستان دیگر
- محمد کریمی، خبرنگار: چرا کن فیلمساز ایرانی را دوست دارد؟!
- زینب محمدی، خبرنگار: با کمترین وقفه