در همان ابتدای گزارش بگذارید صادقانه بگویم برای نوشتن این گزارش قدمهای زیادی برداشتهام و پاهایم حسابی درد گرفتهاند. اما دیدن حالوهوای غرفه کودک و نوجوان در نمایشگاه کتاب، ارزشش را داشت. پس اگر شما هم(حتی اندکی) دلتان با کتاب و کتابخوانی همراه است، لطفاً چند دقیقهای وقت بگذارید و با دقت این گزارش را بخوانید.
شاید هنوز به غرفههای کودک و نوجوان سر نزده باشید، اما فقط شنیدن اسمش کافی است تا تصاویری آشنا در ذهنتان نقش ببندد؛ بچههای قد و نیمقد، همهمهای که از جیغ و گریه تا خندههای کودکانه و توضیحات ناشران برای والدین و بچهها در آن شنیده میشود. غرفههایی با دکورهای رنگارنگ، بادکنکهایی که وقتی دنبال صاحبشان میگردی، به کودکی چندساله میرسی که فقط سرش از پشت میز کتاب بیرونزده! اما این فقط ظاهر ماجراست. اگر کمی دقیقتر شوید و ببینید بچهها چطور کتاب انتخاب میکنند، با چند گروه متفاوت از کودکان و نوجوانان روبهرو میشوید؛ اولین گروه، آنهایی هستند که دقیق میدانند دنبال چه کتابی آمدهاند. عنوان را میشناسند، ناشر را بلدند، حتی شاید قبلاً فهرستشان را هم آماده کرده باشند. میروند سراغ غرفهای خاص و بیمعطلی کتابشان را برمیدارند. باورش شاید سخت باشد، اما این گروه، هرچند دلگرمکننده، تعدادشان زیاد نیست.
گروه دوم، بچههای کمسنوسالی هستند که هنوز انتخاب کتاب برایشان کار راحتی نیست. در اینجا والدین پا پیش میگذارند و دست بچه را میگیرند و با آگاهی از نیاز و علاقه فرزندشان، کتاب مناسب را انتخاب میکنند. باید امیدوار بود که این والدین از قبل خوب تحقیق کردهاند و میدانند چه میخواهند.
اما دسته سوم، بچهها و نوجوانانی که بیبرنامه آمدهاند. نه کتاب خاصی در ذهن دارند، نه ناشری میشناسند. آمدهاند تا ببینند چه چیزی برایشان جالب است و نمایشگاه در تقدیرشان چه رقم میزند. درست همینجاست که اهمیت برنامهریزی و تنوع در فعالیتها خودش را نشان میدهد. باید برای این گروه، فرصت کشف ساخت؛ باید دستشان را گرفت و آنها را وارد مسیری کرد که شاید خودشان هم نمیدانستند دوستش خواهند داشت. برای این دسته سوم اگر فکر و برنامهای ریخته نشود، نتیجهاش جز چند کتاب ورقنخورده که در گوشه کتابخانهشان خاک میخورد، نیست. در این گزارش به سراغ کارهای فرهنگی که در کنار نمایشگاه کتاب انجام میشود رفتیم و تلاش کردیم تا ذرهبینی به چشم بزنیم و در بین سالنهای غرفه کودک و نوجوان به سراغ کارهای فرهنگی که انجام میشود برویم.
برای آنکه بتوانیم راحتتر با هم پیش برویم، بیایید از همین ابتدا روی یک نکته به توافق برسیم؛ نمایشگاه کتاب، بیتردید یکی از مهمترین فضاهایی است که میتواند بر کودکان و نوجوانان تأثیر بگذارد. با برنامهریزی دقیق و هدفمند، این امکان وجود دارد که نسلی کتابدوست و اهل مطالعه تربیت شود. حالا تصور کنید خود شما، بهعنوان یک کودک یا نوجوان، بیهیچ اطلاعات قبلی قدم به نمایشگاه گذاشتهاید. قرار است از دریچه نگاه شما ببینیم که سیوششمین نمایشگاه کتاب، بهویژه در بخش کودک و نوجوان، چه تدارکی برای جذب و راهنمایی مخاطبان کمسنوسال خود دیده است.
زمانی که در راهروهای مختلف راه میرفتم و ناگهانی گروهی از دختران مثل باد از کنارم رد شدند، دقت که کردم همراهشان یک خانم نسبتاً بزرگ هم دیدم که با یک برگه در دستشان به سمت یک ناشر مشخص میدویدند و وقتی وارد آن نشر میشدند، به سراغ کتابی خاص میرفتند. شور و شوقی که دختران آن گروه داشتند آنقدر بازی طراحی شدهشان جالب بود که وسوسه شدم با آنها گفتوگو کنم. اما به همان سرعتی که مثل باد آمده بودند، مثل باد هم رفتند. از آن جایی که آدم نمیداند دست روزگار برایش چه رقم میزند، من این گروه را دوباره در غرفهای جالب و نسبتاً جدید دیدم.
کافه کتابخونها
در شلوغی سالنهای بخش کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب، به غرفهای متفاوت و جدید رسیدم. غرفهای که در آن تلاشی برای فروش و معرفی کتاب به رسم دیگر غرفهها و ناشران نمیشد. برخلاف حال و هوای غالب نمایشگاه که اغلب به خرید و فروش کتاب معطوف است، فضای نسبتاً جدید «کافه کتابخونها» هدفی دیگر دارد؛ پیوند دادن نوجوانان با کتاب، آن هم نه از راه اجبار، بلکه از مسیر تجربه، گفتوگو، بازی و انتخاب. در گفتوگویی با یکی از مسئولان این فضا، از شکلگیری و اهدافش بیشتر جویا شدیم.
از یک غرفه کوچک تا شبکهای از دغدغهمندان کتاب نوجوان
«این دومین سال حضور ما در نمایشگاه کتاب است. سال گذشته با یک غرفه ساده شروع کردیم. اما امسال تصمیم گرفتیم درِ این خانه را به روی همه باز کنیم؛ نویسندگان نوجوان، والدین فعال، ناشرها و هر کسی که دغدغهاش کتاب نوجوان باشد. حتی برند خودمان را پشت صحنه بردیم تا فضا مال همه باشد، نه یک گروه خاص. هدف ما شبکهسازی است، نه ویترینسازی.» اینها را خانمی میگوید که یکی از مسئولان این غرفه به شمار میرود. او باز شدن درهای این خانه را به عنوان نگاه جمعگرایانه معرفی میکند و از نهادهایی نام میبرد که در این راستان به آنها کمک کردند: «نهادهایی چون آموزشوپرورش، نهاد کتابخانههای عمومی، حوزه هنری، جمعیت دختران، کتابنوش و گروههای کتاببازی همگی در کنار هم فعالیت کنند.» آنطور که میگوید، «یکی از مهمترین گامها این بود که دیوارها را برداشتیم. نهادهایی که قبلاً هرکدام جدا کار میکردند، حالا در کنار هماند.»
روی میزها بازیهای فکری قرار دارد که نوجوانان و حتی خانوادهها را درگیر کرده است. یکی از مسئولان غرفه با لبخند تعریف میکند: «ما حتی مادری را دیدیم که سالها با فرزندش بازی نکرده بود، اما اینجا بازی رومیزی را تجربه کرد. این یعنی بازسازی ارتباط. بازیها فقط برای سرگرمی نیستند؛ هر کدام مسیری را باز میکنند برای آشنایی با کتابها، ناشران و حتی هویتهای فردی. نوجوانان اینجا یاد میگیرند چگونه از دل داستانها، هویت خود را بازسازی کنند.»
فراتر از نمایشگاه
یکی از نگرانیهایم را با مسئول در میان گذاشتم و به او گفتم کار فرهنگی نیازمند تداوم است و اگر تنها در همین 10 روز نمایشگاه باشد، نهایتاً تأثیرش هم همین اندازه کوتاه است. خانم راهنما که نگرانیام را متوجه شد، سری تکان داد و گفت: «قطعاً همینطور است، اما همه چیز به همین ده روز ختم نمیشود. در انتهای غرفه، کانتری قرار دارد برای ثبتنام نوجوانان؛ آنها میتوانند اعلام کنند که به کدام بخش علاقه دارند؛ کتابخوانی، نویسندگی، تولید پادکست یا بازی. قرار است پس از نمایشگاه نیز ارتباط ادامه یابد و هر نوجوان وارد حلقهای از علاقهمندان به کتاب شود. همچنین برنامههایی مانند «با هم بخوانیم»، «با هم بشینیم»، و «با هم یاد بگیریم» با هدف نقد کتاب، آموزش مهارتهای تولید محتوا و عضویت در کتابخانهها طراحی شدهاند.»
متن کامل گزارش مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ را در روزنامه فرهیختگان بخوانید