این روزها تعداد قابل توجهی از افراد اطرافمان، عمدتاً به طور منظم در هفته یا ماهانه به مشاور یا روانشناس مراجعه دارند. جدای از این موضوع، اگر کمی فضای پذیرش اختلالات و بیماریهای روانی را بخواهیم بررسی کنیم، انگار تا همین دو دهه اخیر، اختلالات و بیماریهای روانی در میان افراد جامعه شبیه به تابو بود. یعنی کسی که افسردگی داشت، خانوادهاش حساسیت خاصی نسبت به درمیان گذاشتن این مسئله با دیگران داشتند.
یا اینکه داروهای اختلالات اعصاب و روان آنقدرها در کیف مردم پیدا نمیشد. پرسش اساسی این است که آیا این حجم از مراجعه به روانشناس و روانپزشک نیاز جامعه است؟ دکتر حامد مصلحی، مدیرکل سابق دفتر سلامت روانی وزارت بهداشت در گفتوگو با «فرهیختگان» نیاز به مراجعه به مشاور و روانشناس و یا حتی روانپزشک را شفاف میکند. همچنین در ادامه این گفتوگو، به مسائلی مانند روانشناسی زرد و غیرتخصصی نیز اشاره میکند.
بههمریختگی موجود در ارائه خدمات روان در بخش خصوصی است
حامد مصلحی، مدیرکل سابق دفتر سلامت روانی وزارت بهداشت در گفتوگو با «فرهیختگان» گفت: «نرخ اختلالات روان در کشور 25.1 درصد است که این موضوع نیازمند خدمات در سطوح مختلف، از سطوح پیشگیری تا سطوح آموزشهای سلامت روان و تا سطوح بستری است. همه این سطوح خدمات را ما نیاز داریم. در این قسمتها ما از نظر اقتصادی و مدیریت هزینه و پرداخت از جیب مردم یک بههمریختگیهایی داریم و از آن طرف در بعضی قسمتها اوضاعمان خوب است. برای مثال در قسمت آموزشهای سلامت روان ممکن است ما ضعف محتوا داشته باشیم اما از نظر هزینهای این امکان فراهم شده که در حال حاضر مردم میتوانند آن آموزشهای اولیه سلامت روان و خدمات پیشگیری را تا دو جلسه به صورت رایگان در مراکز بهداشتی کشور یعنی همین خانههای سلامت دریافت کنند که این فرصت رایگان است. روانشناسان خوبی هم در این مکانها داریم و خدمات بسیار خوبی هم داده میشود. در حوزه بستری هم تا پنجاهوچند روز بستری را بیمهها تقبل میکنند و حتی بسیاری از خدمات مراجعه به روانپزشک هم تا حدودی تحت پوشش بیمه است.»
مصلحی ادامه داد: «مسئلهای که مردم غالبا از آن شکایت داشته و روانشناسان و مشاورها هم از آن گلایه دارند یک بههمریختگی در حوزه پرداخت عمومی روانشناسان است، یعنی در بخش خصوصی؛ یعنی اینکه یک روانشناس در بخش خصوصی خدماتی به مردم ارائه بدهد و مردم آنجا از آن استفاده کنند، اینجا این بههمریختگی دو طرفه است و برای هیچکدام از دو طرف به صرفه نیست. راه حل چیست؟ آیا میشود ما بگوییم هزینه را بیشتر کنید تا منطقیتر شود؟ خیر چراکه از آن طرف مراجعان کمتر شده و مردم از این خدمات محروم میشوند. آیا میشود بگوییم که همین هزینه منطقی است؟ خیر. چراکه شاهد محدودیت فعالیت مراکز بسیار زیادی هستیم. راه حل این قضیه پوششهای بیمهای مبتنی بر نظام ارجاع است که پرداخت از جیب مردم را کمتر کند. یعنی مردم بتوانند خدمات دریافت کنند اما پوششها توسط سازمانهای بیمهگر یا مجموعههای دیگری که میتوانند حمایت کنند، انجام شود. در غیر این صورت نگاه یکطرفه به موضوع چه از جنبه تخصصی و متخصصان و نگاه صنفیشان و چه صرفاً از جنبه گیرندههای خدمت نگاه کاملی نخواهد بود و به حل مسئله کمکی نخواهد کرد.»
وی در ادامه به تعرفههای عجیب برخی روانشناسان نیز اشاره کرد و گفت: «افرادی که هزینههای خارج از تعرفه میگیرند، دو دستهاند؛ بخشی از آنها ممکن است هزینههایی را برای خودشان تعریف کرده باشند که نامعقول است و از هرجهتی منطقی برآورد نمیشود و به موضوعاتی مثل زیرمیزی و امثال اینها شباهت پیدا میکند که البته غالبا خیلی گسترده نیست. بعضیهایشان هم خدمتی که ارائه میدهند اصلاً خدمت تخصصی نیست. یعنی نه متخصص است و نه روانشناس و نه مشاور، نه پروانه سازمان نظام پزشکی دارد و نه مجوز ارائه خدمت و نه حتی تحصیلات مرتبط، اما دارد خدماتی را ارائه میدهد که به اصطلاح به اینها میگوییم روانشناس زرد که مسئلهای که اینها ایجاد میکنند یک موردش مسئله هزینه است. مسئله مهمتر اینجا این است که این افراد به علت عدم تخصصشان آسیبهایی را ایجاد میکنند که ممکن است هزینه، یکی از کمترین آسیبهایش باشد. آموزش غلط، مداخلات غیرعلمی و مداخلاتی که با فرهنگ ما و مبانی ما سازگار نیست، ناشی از مداخلات این افرادی است که اصلاً تخصصی در این زمینه ندارند اما مشغول ارائه فعالیت هستند. اینجا مسئله اصلی این است که ما نظارت سازمانی، مدیریت مردمی و حساسیت اجتماعی نسبت به تخصصی بودن خدمات را تقویت کنیم، یک موردش هم در حوزه هزینهها.»
مصلحی عنوان کرد: «دسته دومی هم هستند که ممکن است احساس کنند فرایند تعرفهگذاری به طور منطقی پیش نمیرود. در هر حال در این زمینه ما علاوه بر اینکه نیاز به یک نظارت جدی داریم، به یک برنامهریزی درست هم نیاز داریم که اگر مدبرانه اتفاق نیفتد میتواند مسئله را سختتر و پیچیدهتر کند.»
مراجعهکننده باید بداند اتاق مشاوره با اتاق قاضی متفاوت است
مصلحی همچنین درباره اشکالات برخی از مشاوران نیز گفت: «وقتی فردی میآید و درخواست مشورت دارد اگر نتواند اطلاعات کافی در اختیار مشاورش قرار بدهد، آن مشاور نمیتواند کمک دقیق و واقعاً مؤثری برای فرد انجام دهد. بنابراین این یک مسئله ضروری است که روانشناس یا مشاور در هر زمینهای که میخواهد مشورت بدهد میبایست اطلاعات کافی داشته باشد. همچنین در حوزه تخصصی رایج مشورتها به یک شکل است. در حوزه تخصصی زمانی که من نتوانم همدلانه و از نگاه مراجعم به موضوعات نگاه کنم طبیعتاً نمیتوانم کمکی هم به او بکنم که او از این مسئله بیرون بیاید. من باید این هنر را داشته باشم. روانشناس و مشاور باید این تخصص را داشته باشد و بتواند همدلانه به آن موضوع نگاه کرده و کمک کند اما این غالبا فرایندی است که در ظاهر و در ابتدای امر، خودش را به این شکل نشان میدهد. در ادامه فرایند، این طور نیست که همدلی تا آخر ادامه پیدا کند یا به تعبیر دقیقتر، حق دادن به مراجعه کننده تا آخر ادامه پیدا نمیکند.»
وی عنوان کرد: «روانشناس و مشاور در موضع مشورت دادن و در موضع کمک کردن به فردی که میخواهد از مسئلهاش خارج بشود، از موضع همدلانه بهتر میتواند برخورد کند. همین برخورد اگر تبدیل به برخورد قضاوتگونهای بشود که بخواهد سهم اشکالات را از ابتدا روشن کند، فرد ممکن است احساس کند از دریچهای که انتظار دارد و واقعاً خودش به موضوعات نگاه میکند، نگاه نمیشود. شکایتی که به اتاق مشاوره میآورد غیر از شکایتی است که به اتاق قاضی میبرد! مراجعانی هم داریم که میخواهند همین طور تأیید از روانشناس بگیرند اما روانشناسان در طی سالها مطالعه و آموزشهای تخصصی، آموزشهایی دریافت میکنند که در این فرایند فریب نخورند یا درگیر نشوند. این هنر یک روانشناس است که بتواند از نگاه همدلانه مسائل را حل کند.»
چرا مردم به روانشناسی زرد علاقهمندند؟ مصلحی در پاسخ به این پرسش گفت: «این سؤال خیلی سؤال مهمی است و ساده نمیتوان به آن جواب داد. حوزه روانشناسی و مشاوره حوزه بسیار بزرگ و گسترده و در عین حال پر از چالشهای اجتماعی مردم است. یعنی کمتر کسی را شما میتوانید پیدا کنید که در حوزه روانشناسی و مشاوره نیاز به دریافت خدمات تخصصی نداشته باشد. با این حال مسئله اساسیتر این است که وقتی یک بازار تقاضا بزرگ میشود، افراد متعددی سعی میکنند خودشان را به این بازار برسانند. در اینجا مردم وظیفهای دارند، متخصصان یک وظیفه و دستگاههای نظارتی و اجرایی هم یک وظیفه دارند. وظیفه مردم این است که سوادشان در این حوزه را به صورت عمومی بالاتر ببرند و بدانند ارائهدهندگان مجاز خدمات چه کسانی هستند، ارائهدهندگان فنی حوزه خدمات چه تحصیلاتی باید داشته باشند و صرفاً اینکه یک فرد مثال میزند و بحث جذاب مطرح میکند و احتمالاً چند کلمه انگلیسی میگوید، نشاندهنده تخصصش نیست. این است که اگر ما سواد مردم را در بهرهبرداری از این خدمات ارتقا بدهیم، طبیعتاً نتیجه بهتری هم میگیریم و مداخلات به این فضاها تخصصیتر و دقیقتر میشود.»