دولتآبادی در «طریق بسمل شدن» صراحتا جنگ عراق علیه ایران را محکوم میکند و از عملکرد کشورش بهعنوان «دفاع» یاد میکند.
من این جمله «در تاریخ ما شمشیر و قلم در کنار هم مینشستهاند، همیشه!» دولتآبادی را ترجمان «قلم العلما افضل من الدماء الشهدا» میفهمم. خواه خودآگاهانه باشد یا ناخودآگاه که بعید است خودآگاه نبوده باشد چراکه منطق حاکم بر کتاب همین ایده است.
مفهوم «اسیر» که دولتآبادی در اینجا بر آن تکیه دارد، توضیح موضع ایران در این جنگ نابرابر است. نگاهی انسانی و فطری و اصلا دلیل برحق بودن ما در جنگ، تفاوتی است که در برخورد با اسرای عراقی داشتهایم، آن هم با وجود رفتارهای ضدانسانی در اردوگاههای عراق نسبت به اسرای ما.
دولتآبادی نگاه و طبعا زبان خودش را دارد. جهانبینی او اقتضا میکند که جان بر کف و شهادتطلب نباشد که نیست؛ به همین دلیل هم «طریق بسمل شدن» بوی ریا و دورویی نمیدهد؛ خودش مانده است. دولتآبادی چنانکه خوشایند دیگران – حاکمیت یا روشنفکران- است، نمینویسد و روشن است که حاصل فکر و قلم او، «پایی که جا ماند» نشده اما بیتناسب با آن هم نیست. آخرین اثر او روایت لحظهای از تاریخ دفاع رزمندگان ایرانی از خاک وطن است.(دفاع، رزمنده، وطن... اینها کلید واژههای محمودخان دولتآبادی است که به گفته خودش عجله داشته دینش را ادا کند و گرچه میتوانست مفصلتر و جزئیتر باشد اما برای او اولویت اصل نگارش این کتاب بوده است)
دولتآبادی در 80 سالگی که میتوانست زمان بیحوصلگی و کمکاریاش باشد تعبیری به روز و جوانانه در وصف جنگ ما بهکار میبرد که به نظر میرسد بیش از آنکه توصیف جنگ هشت ساله باشد، توصیف این روزها و سالهاست: «... حالا جنگ حوصله است که ما درگیر آنیم؛ بمان ببینیم کدام طرف از بیحوصلگی مرتکب خطا میشود، ما یا آنها! پس به چیزهای خوب فکر کن!»
غیر از راستی و جوانمردی آنچه در کتاب دولتآبادی موج میزند، امید است. رویکردی که در مشی 50 سال نویسندگی او همچنان پا برجاست. آن هم در روزگاری که منفعت در خواندن خطابههای تحقیرآمیز و ناامیدانه است. اما محمود دولتآبادی نان را به نرخ روز نمیخورد. همین چندی قبل که بازار فحاشی به دولت «تدبیر و امید» در میان سلبریتیها گرم بود و هنرمندان افطاری روحانی را تحریم کردند، دولتآبادی هزینه استقلال از روشنفکران را پرداخت، حال آنکه قبلترش که بازار فحاشی به دولت محمود احمدینژاد گرم بود آقای نویسنده در مصاحبهای بابت لو رفتن نسخه قاچاق «کلنل» از دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روحانی عصبانی بود، گفت: «در دولت احمدینژاد لااقل از اثر هنری ما صیانت میشد اما در این دولت... .»
«طریق بسمل شدن» بیش از آنکه اعتبار ادبی و ارزش روایی داشته باشد، در حکم تیر خلاصی به ادعاهای ادبیات روشنفکری ایرانی است. برخلاف جریان روشنفکری که در اسطورهسازی و تخریب اشخاص اعم از هنرمند و سیاستمدار، افراط را به حد اعلا میرساند؛ جریان مقابل در قبال دولتآبادی چنین نمیکند. امروز هم در قبال «طریق بسمل شدن» ذوقزده عمل نمیکند. «طریق بسمل شدن» و قلم دولتآبادی نه پیچیدگیها و جزئینگریهای رضا امیرخانی را دارد و نه توصیفهای تصویری مصطفی مستور را؛ نه عاشقانهها و روزمرههای معمولی را به اندازه نادر ابراهیمی دوستداشتنی مینویسد و نه مضامین مذهبی را مثل سیدمهدی شجاعی عاشقانه میسراید. محمود دولتآبادی اما خوب قصه میگوید و همین قصهگوییاش داستانهایش را شنیدنی کرده حتی اگر تعلیق نداشته باشد و گرهافکنی هم نکند. «طریق بسمل شدن»، داستان شلوغی نیست و همین دو سه شخصیتش هم پرداخت خوبی ندارند؛ شاید چون اینجا دیگر دولتآبادی مثل کلیدر داستانگو نیست و همین ضعف داستانپردازی، گریبان «طریق بسمل شدن» را گرفته است. اما همچنان یک گزاره برای این روزهای مواجهه با آخرین رمان دولتآبادی باقی میماند؛ اینکه بوق و کرنایی که روشنفکران برای دولتآبادی سر داده بودند همانقدر غیرواقعی و برای ادبیات نبود که سکوت این روزهایشان باور کردنی نیست.
* نویسنده : زهرا شعبانشمیرانی روزنامهنگار