بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم قم، یک هسته اساسی دارد. توجه به افکار عمومی و برساختی که دشمن میخواهد در جامعه نفوذ دهد و پردهای از توهم اقتدار خود را در جامعه بسط دهد. علاوه بر این، ایشان وظیفه همه آنها که مخاطب دارند را «زنده کردن» امید در دلها معرفی میکنند. اما سؤال اینجاست که ملزومات این دو راهبرد کلان چیست؟ زیربنای هر دو امر را که مقابله با بازی دروغین دشمن و ایجاد امید در دلهاست، اعتماد عمومی یا به تعبیری سرمایه اجتماعی تشکیل میدهد. پیام و روایت وقتی به جامعه میرسد که منبع آن مورداعتماد باشد. آنجاست که میتوان نشان داد دشمن برخلاف تصویر برساختی خود، اقتداری ندارد و اتفاقاً درگیر دهها مشکل داخلی و خارجی است. همچنین ابزارهای مختلفی در دست کشور است که باید مورداستفاده قرار گیرد. احساس امید و تصویری مشترک از آینده نیز نیاز به همین اعتماد دارد. البته شروط لازم دیگری هم وجود دارد که باید در جای خود مورد بحث واقع شوند.
حال این خواسته و راهبرد را با برخی کنشگریهای اخیر بهویژه در فضای حامیان انقلاب مقایسه کنیم. در متن قبلی توضیح دادم که مسئله اعتمادزدایی از حامیان انقلاب توسط برخی افراد، بسیار خطرناک است و میتواند ضرباتی اساسی را به نظام وارد کند. وضعیتی که هسته اصلی حامیان و پایکارهای انقلاب، به تمام ساختارها و نهادهای نظام بیاعتماد بشوند.
یکی از آخرین موردهای عجیب این فرایندهای خطرناک، سخنان صادق کوشکی درباره شهید نصرالله و تحریف بیانات آن شهید عزیز بود. دوستان قبلاً توضیح دادهاند که آن سخنان چطور توسط کوشکی تحریف شده تا گزاره «سید حسن از ما {ایران} برای اولینبار گلایه کرد» اثبات شود. حتماً به یاد دارید که یک خط رسانهای از لحظه شهادت سید حسن نصرالله در منطقه فعال شد تا بگوید، «ایران، سید حسن را فروخت.» حالا کوشکی این خط را به داخل کشور میآورد و به انقلابیون میگوید که واقعاً این اتفاق رخداده است.
کوشکی سابقاً دولت پزشکیان را بهمثابه تحریرالشام تصویر کرده بود که آنها در حال «تصرف و استحاله کامل ج.ا» هستند و مجلس و قوه قضائیه را موظف دانسته بود که دولت را مهار کنند. او قبلاً خطاب به قالیباف گفته بود «واقعاً مطمئنی این دولت برای حل مشکلات مردم بسته شده باشد؟» و به او اعتراض کرده بود که چرا گفتی باید به این دولت کمک کرد تا به موفقیت برسد. اینها یعنی او قبلاً قوای سهگانه در کشور را تخریب کرده بود و حالا به مرحله بعدی نائل شده که سپاه و مسئولان نظامی و امنیتی کشور را با تحریف بیانات سید عزیز، تخریب کند. باید فکری برای این فرایندهای اعتمادزدا کرد. اما راه آن، از گفتوگو و اقناع حامیان انقلاب میگذرد. یعنی بهجای تریبون دادن به امثال آقای کوشکی، برخی توضیحات توسط چهره های موجهتر که پذیرش عمومی بیشتری داشته باشند، ارائه شود.
اما این داستان، یک بال دیگر هم دارد که باید با نگاهی انتقادی، واقعگرایانه و آرمانگرا پیگیری شود. این یک واقعیت است که در یک سالونیم اخیر و در نگاهی دیگر، در چهار سال اخیر، برخی تحلیلهای اشتباه و برخی تصمیمهای نادرست، باعث شده وضعیت محور مقاومت بهمرور با مشکلات بسیاری مواجه باشد. اگر قرار باشد هرچه نقد میشود را تخریب معرفی کنیم و هرکسی نقد میکند را سوپر انقلابی بنامیم، وضعیت تصحیح نخواهد شد و مسیرها اصلاح نخواهد شد؛ لذا نکته اساسی این است که نه باید تخریب کرد و نه باید در را به روی انتقاد بهکلی بست.
اما مرز میان تخریب یا همان فرایندهای اعتمادزدا و انتقاد چیست؟ تخریب همانطور که کوشکی و یارانش انجام میدهند با تحریف واقعیت همراه است. تخریب، اساس ساختار و اشخاص را میزند و آنها را بهکلی مقصر معرفی میکند. تخریب ایده ایجابی ندارد و صرفاً غر میزند. تخریب، همه چیز را سیاه بازنمایی میکند و در تصویرسازی از آینده امیدوارکننده ناتوان است. اما انتقاد اصولی، همه واقعیت را بهتمامی میبیند. برای تحلیل خود واقعیت را تحریف نمیکند، بلکه شواهد متعددی برای بحث خود ارائه میدهد. تصویری مثبت و واقعی از آینده ارائه میدهد که آرمانگرایانه است، ولی دارای پلکانی از مراحل واقعی برای دستیابی به آن آرمانهاست و اما اگر نقدی به مدیر یا فرماندهی یا ساختاری دارد، کلیت آن را زیر سؤال نمیبرد؛ بلکه اشکال نگاه، تحلیل یا تصمیم مشخصی از آن را تذکر میدهد.
باید فهم کرد که برای اصلاح وضعیت، راهی جز استقبال از انتقادات مبتنی بر عقل و تحلیل دادهمحور نیست. اما این کار باید در فضایی علمی و کارشناسی باشد و نه همایشهایی با حضور این آقایان خاص و عجیب. لازمه این امر آن است که نهادهای تصمیمگیر، فضا را برای گفتوگو یا شنیدن این سخنان باز کنند.
درواقع این یک مسیر دوطرفه است که سخن و تحلیل کارشناسان شنیده شده و برای عامه مردم توضیح و تبیین میشود. اولی، اصلاح از درون را مهیا میسازد و دومی مانع طبیعی و اقناعی تحلیلهای مشعشع خواهد بود. فرایند کنونی، تقریباً برعکس بوده است. اولاً، درها برای بخشی از جامعه کارشناسی کشور بسته بوده یا بهدرستی در تحلیل و تصمیم دخیل نشده است. ثانیاً، فضا برای همین سخنان تخریبی بهمرور باز و بازتر شده است. اول با تخریب دولت شروع شده و پس از مجلس و قوه قضائیه حالا به سپاه و... رسیده است. این فرایندهای درهمتنیده، هم واقعیت را با مشکلات بیشتر مواجه میکنند و هم اذهان را با بیاعتمادی بیشتر همراه میسازند.