سؤالی که در مورد ابومحمد الجولانی مطرح است – انگیزهها، ایدئولوژیها و تحولات او – در نهایت از اهمیت کمتری برخوردار است نسبت به آنچه که او نمایندگی میکند. در طول دو دهه گذشته، یک حقیقت ثابت باقیمانده است؛ جولانی ابزاری در استراتژی ایالات متحده و اسرائیل است. از روزهای اولیهاش در عراق تا ظهور او بهعنوان رهبر جبهه النصره و بعدها هیئت تحریرالشام، جولانی نقش محوری در پیشبرد منافع ژئوپلیتیکی حامیانش ایفا کرده است. چه او بهعنوان تروریست شناخته شود و چه بهعنوان «میانهرویی با کت و شلوار که آب توبه ناتو را روی سرش ریختهاند»، اقداماتش همواره بهعنوان ابزاری برای بیثبات کردن سوریه و منطقه وسیعتر غرب آسیا عمل کرده است. «بازسازی» جولانی چیزی جز یک لایه ظاهری نیست که واقعیت باقیمانده از نقش او را مخفی کند: «یک دارایی استراتژیک در بازیای که در آن ایدئولوژی کمترین اهمیت را دارد و قدرت حرف اول را میزند.»
جولانی همچنان به مصاحبههایش ادامه میدهد. پشت تریبون در کنار وزرای خارجه ترکیه و اردن در یک قاب ظاهر میشود؛ از هیئت قطری و اروپایی استقبال میکند و در تمام دیدارها و مصاحبههایش پیش و پس از گرفتن قدرت در دمشق با غرب و منافعش بیعت میکند. او در مصاحبههایش اعلام میکند که نمیخواهد «جزئی از محور مقاومت علیه اسرائیل» باشد و قرار نیست «منافع رژیم تلآویو» از سوی حکومت جولانی و تحریرالشام «مورد تهدید» قرار بگیرد. این مواضع در حالی اتخاذ شده که رژیمصهیونیستی در هفته اول پس از سقوط دمشق تمام زیرساختهای دفاعی این کشور را نابود کرده است و با تثبیت اشغالگریاش در بلندیهای جولان به سمت قنیطره و درعا پیشروی کرده است.
با این حال جولانی که حالا با نام حقیقیاش -احمد الشرع- معرفی میشود؛ خواستار برداشتن تحریمهای آمریکا در ازای مصالحه با «جهان» و روابط خوب و دوستانه با کشورهای غربی است.
به نظر میرسد در این مرحله ایالات متحده توانسته است یک زلنسکی جدید را با همکاری ترکیه در سوریه تثبیت کند. معلوم نیست فصل نمایش «جولانی در دمشق» تا کجا طول بکشد و جولانی در آینده قرار است با چه هیبت و شمایلی ظاهر شود.