«مروارید غلتان دادیم و آبنبات چوبی گرفتیم.» این جمله جمعبندی علی لاریجانی از عملکرد حسن روحانی و تیمش در مذاکرات سعدآباد بود. این تنها نمونهای از نغزگویی و مطنطن سخنگفتن او نیست. کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت ایالاتمتحده وقتی جنگ 33 روزه در سال 2006 آغاز شد، آن را درد زایمان خاورمیانه جدید نامید. چندین مقاله در نقد این گزاره نوشته شد؛ اما در فضای رسانهای آن دوره کنایهایترین نقد را علی لاریجانی گفت؛ خانم رایس چون تابهحال زایمان نکرده است، اصلاً نمیداند درد زایمان چیست؟ از ماجرای زایمان خانم رایس تا قصد نتانیاهو برای ازدواج با ابزار دیگران- که در سفر اخیر لاریجانی به لبنان طرح شد- 18 سال میگذرد. او در این سالها در سیاست فرازوفرودهای زیادی داشته است.
در زمستان 83 وقتی مشخص شد، رئیس سابق تلویزیون قصد حضور در انتخابات ریاستجمهوری را دارد، جریان راست کلاسیک با محوریت ناطقنوری خیلی تلاش کرد تا او بشود گزینه اصلی اصولگرایان، لاریجانی که عملاً در دوره دوم ریاستش بر سازمان بیشتر اهل سیاستورزی بود تا رسانهداری و مرد پشتصحنه کمپین انتخاباتی اصولگرایان جدید در فتوحات شورایشهر دوم و مجلس هفتم بود، شاید فکر میکرد مهمترین گزینه ائتلاف ضددومخرداد برای این انتخابات هم است؛ اما شرایط بهشکلی پیشرفت که شهردار تهران، رئیسجمهور ایران شد و شکاف عاطفی لاریجانی با اصولگرایان جدید بیشتر.
علی لاریجانی از انتخابات 84 تا پایان ریاستجمهوری احمدینژاد سه نقش کلیدی را بازی کرد؛ با شروع دولت احمدینژاد روند پرونده هستهای ایران شتاب تازهای گرفت و لاریجانی جدید شد دبیر شورایعالی امنیت ملی و مسئول پرونده هستهای، از پاییز 84 تا نیمههای سال 86 یکی از پرتکرارترین تصاویر پخششده در رسانهها تصویر مصافحه لاریجانی با خاویار سولانا دیپلمات ارشد اروپایی بود، در نیمهراه اما بهدلیل اختلاف با رئیسجمهور، او جایش را به سعید جلیلی داد تا فرایند 6 سال مذاکره فرسایشی و بینتیجه آغاز شود.
لاریجانی اما بعد از این اتفاق عزم بهارستان کرد و اتفاقاً این بار در ائتلاف با احمدینژاد صندلی ریاست را از حدادعادل -که آن روزها منتقد دولت بود- گرفت. این شاید بزرگترین شکستهای احمدینژاد در سیاست داخلی بود که با دست خود یک منتقد بزرگ برای دولتش درست کرد. او ابتدا با دولت احمدینژاد همراه بود و همهچیز ظاهراً داشت طبق محاسبه احمدینژاد پیشمیرفت تا اینکه در آذر 87 علی لاریجانی اولین کنش سیاسی برای عبور از احمدینژاد را کلید زد؛ جمع کردن رؤسای ادوار مجلس در یک همایش با حضور هاشمی، خاتمی، ناطق نوری، کروبی و... در آن مقطع بهشکلی پیام ایجاد ائتلاف علیه احمدینژاد در انتخابات 88 را به ذهن متبادر میکرد، ائتلافی که علیرغم همه اختلافها در خرداد 88 عملاً هسته مرکزی جریان نه به احمدینژاد را شکل میدادند.
لاریجانی همان فرمان را در دوره دوم ریاستجمهوری احمدینژاد هم ادامه داد و در فاصله 84 تا 92 عملاً به مهمترین کنشگر منتقد دولت تبدیل شد. لاریجانی تا اینجای کار تلاش کرده بود سه ویژگی متمایز از خود نشان بدهد؛ نخست چهرهای پخته در سیاست خارجی، دوم کاراکتر میانه توسعهخواه که با رادیکالیسم در اصولگرایی مرزبندی دارد و سوم کنشگر سیاسی غیراصلاحطلب. کشتیبان علی لاریجانی را از سال 92 اما سیاستی دیگر آمد. او که در انتخابات آن سال در غیاب قالیباف در یکی از میتینگهای انتخاباتیاش شرکت کرده بود، از چنین سالی به بعد خواسته یا ناخواسته تبدیل به مؤتلف تمامقد حسن روحانی شد و این مسیر را تا انتخابات 1403 ادامه داد و روزبهروز از خاستگاه اصلیاش فاصله گرفت.
نوع مواجهه با برجام، نحوه تعامل با کابینه روحانی و... بهگونهای بود که در افکار عمومی سپردن چکسفید امضا به حسن روحانی حساب میشد و لاریجانی اگر هم خواست نتوانست خود را از او جدا کند. حالا در آبان 1403 و با شرایط خاص منطقه، سفر لاریجانی به بیروت بازخورد وسیعی در فضای اجتماعی داشته است. این سفر از دو جنبه میتواند به احیای یک علی لاریجانی کلاسیک کمک کند؛ جنبه نخست عنوان سفیر ویژهای بود که تحتلوای آن پیامهای رهبر انقلاب را به نخستوزیر لبنان و رئیسجمهور سوریه رساند و دوم ظهور و بروز قدرتمند رسانهای که با تعبیری که درخصوص نتانیاهو به کار برد اجتماعی و عمومی شد. او حالا بر سر یک انتخاب است؛ راهبردی به سیاست نگاه کند و آن سه ویژگی را در خود احیا کند یا کار سیاست را به تکنیسینهایی بسپارد که فکر میکنند با توییت در مورد ارتفاع گرفتن و نقشه اسنپ و... میتوان انتخابات را برد.