کد خبر: 197485

مطالبۀ «علوم انسانی کاربردی» از سوی سیاست‌گذاران است یا از سوی اصحاب علوم انسانی؟

علوم انسانی آکادمیک و نسبت آن با جامعه در ایران امروز

سخن گفتن از نسبت علوم انسانی و کاربرد عمدتاً حول‌وحوش دو شاخۀ تجاری‌سازی یا کاربردی‌سازی قرار می‌گیرد. با آنکه نقدهای بسیار جدی و بجا بر تجاری‌سازی علوم انسانی وارد شده است ازآنجاکه این نظرورزی‌ها نسبت به جنبه‌های علم‌شناسانه و معرفت‌شناسانه غفلت ورزیده‌اند «تقلیل‌گرایی‌ تلقی از کارآمدی علوم انسانی و کاستی مفاهیم ناب» را سبب شده‌اند.

دکتر علیرضا منجّمی، دانشیار گروه فلسفه علم و تکنولوژی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: دغدغه بهبود بخشیدن به بازده علوم انسانی آکادمیک، دغدغه‌ای مشترک در میان اصحاب علوم انسانی و سیاست‌گذاران در ایران معاصر است۱. این مبحث بیشتر با عنوان بحث در کارآمدی علوم انسانی یا کاربردی‌سازی علوم انسانی مطرح شده است. پژوهش‌هایی را که در باب کارآمدی علوم انسانی در ایران انجام‌ شده است، در سه دسته می‌توان طبقه‌بندی کرد. دستۀ اول پژوهش‌هایی هستند که به ناکارآمدی علوم انسانی فعلی در جامعه ایران پرداخته و با برشمردن موانع تولید علم و نظریه‌پردازی در علوم انسانی، برخی مشکلات علوم انسانی در ایران را بیان کرده‌اند و به‌صورت ضمنی خواستار تحولی در این علوم بوده‌اند.۲دستۀ دوم ضمن صحه گذاشتن بر ناکارآمدی علوم انسانی در ایران از منظر چیستی و ماهیت تحول در علوم انسانی به بحث ورود کرده‌اند. این پژوهش‌ها عمدتاً در باب بومی شدن علوم انسانی و چگونگی تحقق این هدف، شکل‌گرفته‌اند.۳آخرین حوزه پژوهشی مرتبط با مبحث کارآمدی علوم انسانی، مباحث مربوط به مدیریت تحول است. این حوزه پژوهشی به دنبال این است که عوامل و علل تأثیرگذار در تحول علوم انسانی کشف‌ شده تا از طریق مدیریت آن‌ها بتوان علوم انسانی را به سرمنزل مقصود رساند.۴و۵
سخن گفتن از نسبت علوم انسانی و کاربرد عمدتاً حول‌وحوش دو شاخۀ تجاری‌سازی۶ یا کاربردی‌سازی قرار می‌گیرد. با آنکه نقدهای بسیار جدی و بجا بر تجاری‌سازی علوم انسانی وارد شده است۷ ازآنجاکه این نظرورزی‌ها نسبت به جنبه‌های علم‌شناسانه و معرفت‌شناسانه غفلت ورزیده‌اند «تقلیل‌گرایی‌ تلقی از کارآمدی علوم انسانی و کاستی مفاهیم ناب»۸ را سبب شده‌اند. به باور نگارنده کاربردی‌سازی علوم انسانی باید از منظر آموزه‌ها و چهارچوب‌های فلسفۀ علم نقد شود. مدعای نگارنده این است که طرح کاربرد علوم انسانی بدون توجه به بنیان‌های معرفت‌شناختی و علم‌شناختی ناتمام است و این پرسشی است که در بحث کاربرد علوم انسانی در ایران به آن پرداخته نشده است. اگرچه برای تولید اندیشه‌های علمی نمی‌توان دستورالعمل وضع کرد اما برای ارتقای کارایی این اندیشه‌ها می‌توان تمهیدات نظری لازم را اندیشید و در این عرصه نیز باید نهایت دقت را به کاربست تا از فروغلتیدن در دام راهکارهای نسنجیده یا تدقیق‌نشده، پرهیز شود. این مطالعه در پی تحلیل و نقد «کاربردی‌سازی علوم انسانی» است؛ چراکه هم بر پیش‌فرض نادرستی از علوم انسانی بنا شده است، هم علم‌شناسی نادرستی را مدنظر دارد و هم پیامدهای ناگواری برای علوم انسانی در پی دارد. 
مفهوم کاربردی‌سازی مفهومی پرمناقشه است و مفاهیم مشابهی همچون کارآمدسازی، تجاری‌سازی، کیفی‌سازی و نظایر آن هم در این میانه‌اند و درمورد آن میان صاحب‌نظران، اصحاب علوم انسانی، سیاست‌گذاران و مدیران اتفاق‌نظر وجود ندارد. ابتدا باید توجه کرد اطلاق مفهوم «کاربردی‌سازی» به‌ کل این گفتمان روا نیست؛ چرا که به نظر می‌رسد «کاربردی‌سازی» خود یکی از رویکردهای اصلی این گفتمان است و پیش‌فرض‌های مشخصی دارد و نمی‌تواند نمایندۀ مناسبی برای کل گفتمان باشد، ازاین‌رو لازم است برای عنوان این پژوهش عنوان مناسب‌تری برگزید. به نظرم می‌رسد «نسبت علوم انسانی و کاربرد» عنوانی است که برای این پژوهش مناسب‌تر به نظر می‌رسد. البته در اینکه این مشکله را باید چگونه صورت‌بندی کرد هم میان رویکردهای مختلف اختلاف‌نظر وجود دارد و یک پاسخ سرراست و مستقیم وجود ندارد، اما به نظر می‌رسد با تسامح پرسش این است که علوم انسانی به چه کارمان می‌آید؟ آیا علوم انسانی می‌تواند در مواجهه و رویارویی با مشکلات ما را یاری کند؟ پرسش از نسبت علوم انسانی و حل مسائل و مشکلات یا به قول دیگر مسئله‌مندی است. آیا به همان سیاق که علوم طبیعی و مهندسی ما را در حل مشکلات روزمره یاری کرده است علوم انسانی هم می‌تواند و از چنین قابلیت‌هایی برخوردار است؟ چنین پرسشی ارتباطی وثیق با ارزیابی و علم‌سنجی علوم انسانی دارد زیرا پاسخ به این پرسش مشخص خواهد کرد آیا برای ارزیابی و علم‌سنجی علوم انسانی باید راهی مشابه با علوم‌طبیعی، فنی و پزشکی را پیمود یا علوم انسانی شیوۀ برخورد متفاوتی را می‌طلبد. 
صورت‌بندی مشکلۀ «نسبت علوم انسانی و کاربرد» این است که علوم انسانی در وضعیت مطلوب قرار ندارد و باید به وضعیت مطلوب برسد و کاربردی‌سازی (هر عنوان دیگری) در اصل فرایندی است که علوم انسانی باید طی کند تا درنهایت به وضعیت مطلوب برسد. پس در اینجا با سه محور مواجه‌ایم. اول آنکه وضعیت علوم انسانی در شرایط حاضر مطلوب نیست. دوم آنکه وضعیت مطلوب برای علوم انسانی چیست و چه وضعیتی برای آن مطلوب تلقی می‌شود و سوم آنکه روندی که باید طی شود تا علوم انسانی از وضعیت نامطلوب به وضعیت مطلوب برسد چیست و این راه را چگونه باید طی کرد؟ ممکن است بسیاری از دانشوران و صاحب‌نظران درمورد یک یا چند از این محورها اظهارنظر کرده باشند ولی در این پژوهش آن دسته از مباحث و مطالب موردتوجه قرار گرفته‌اند که در هر سه محور به نظرورزی پرداخته‌اند. به‌بیان‌دیگر، آن دسته از مواضع که صرفاً به بیان ضعف‌ها و وضعیت نامطلوب علوم انسانی فعلی پرداخته‌اند بدون آنکه به دو محور دیگر توجه کرده باشند، موردتوجه قرار نخواهند گرفت. 
با ملاحظۀ صحنه می‌توان دریافت که با بحثی بسیار متشتت و پریشان مواجه‌ایم. این مبحث نه هنوز ترمینولوژی مشخص و توافق‌شده‌ای دارد و نه چهارچوب نظری دقیقی برای صورت‌بندی آن پیشنهادشده است، به همین دلیل سخن گفتن درمورد علوم انسانی و کاربرد آن نیاز به منقح کردن مفاهیم و رویکردها دارد تا بر مبنای آن بتوان گفتمان را شکل داد. به‌عنوان‌مثال میان کاربردی‌سازی، تجاری‌سازی، کارآمدسازی، توان‌افزایی و بسیاری مفاهیم مشابه هیچ تعریف یا تمایز مشخصی وجود ندارد و به‌قول‌معروف «هر کسی از ظن خود» یار این بحث شده است. فقدان چهارچوب نظری مناسب سبب شده نظرات مطرح‌شده بیشتر اظهارنظر شخصی باشد تا سخنی عالمانه و ازهمین‌رو در گفتارها و نوشتارهای مدافعان و مخالفان کمتر می‌توان بحث مستدل و منقحی یافت. متون موجود غالباً مصاحبه یا سخنرانی پیاده‌شده‌اند که این تبعاً از دقت آن‌ها می‌کاهد؛ چراکه مفاهیم و واژگان به‌کاررفته منقح و دقیق نیستند و بیشتر از آنکه بیانگر یک رویکرد باشند اظهارنظر شخصی‌اند که برای تبدیل‌شدن به چهارچوب نظری نیاز به کار بسیار بیشتری هست. 
دوم آنکه مشخص نیست مطالبۀ «علوم انسانی کاربردی» از سوی سیاست‌گذاران است یا از سوی اصحاب علوم انسانی؟ به نظر می‌رسد این مطالبه بیشتر دغدغه «نهادهای تصمیم‌گیر در عرصۀ سیاست‌گذاری است» و «حاصل دوگانگی نگاه سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان در حوزۀ نظر و عمل است».  به‌بیان‌دیگر این مطالب حاصل برخورد میان حوزۀ سیاست‌گذاری و حوزۀ علوم انسانی است؛ اما به نظر می‌رسد در تحلیل سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان از وضعیت علوم انسانی نوعی فرافکنی به چشم می‌خورد؛ چراکه بخش عمده‌ای از این وضعیت نامطلوب حاصل همین نگاه و عملکرد مدیریتی است. «گفتمان ناباورانه» که حاصل سیاست‌های فن‌سالار (تکنوکراتیک) در سطح مدیریت و برنامه‌ریزی کلان است خود رقم‌زنندۀ این وضعیت است. این، از آن‌ جهت مهم است که باید مشخص کرد آیا مشکلۀ «نسبت علوم انسانی و کاربرد» موضوعی آکادمیک است، مطالبه‌ای اجتماعی است یا سیا‌ست‌گذاران آن را طلب می‌کنند؟ 
سوم آنکه این مبحث از آن‌ جهت شایان توجه است که هم از یک‌سو بر نحوۀ برخورد سیا‌ست‌گذاران کلان در نحوۀ بودجه‌بندی، نظام جذب و ارتقای هیئت‌علمی، ارزیابی و علم‌سنجی آن اثر می‌گذارد و هم از سوی دیگر در منزلت رشته‌های علوم انسانی، اقبال عمومی به آن و میزان نفوذ اجتماعی آن تأثیر قابل‌توجهی دارد. به همین دلیل یکی از سویه‌های بحث کاربردی‌سازی به تأمل در نهاد دانشگاه بازمی‌گردد و این یکی از سوءفهم‌هایی است که در این موضوع صورت گرفته است: خلط میان علوم انسانی و نهاد دانشگاهی مرتبط با آن. به‌بیان‌دیگر وقتی صحبت از علوم انسانی و وضعیت آن به میان می‌آید، مشخص نیست که آیا دربارۀ نوعی دانش یا معرفت سخن می‌گوییم یا دربارۀ نهاد متولی آن؟ وقتی صحبت از نقش‌آفرینی علوم انسانی می‌شود آیا از نهاد دانشگاهی آن سخن به میان آورده می‌شود؟ آیا منظور فارغ‌التحصیلان و پژوهشگران علوم انسانی ناکارآمدند؟ طرفه آنکه مدیریت و سیاست‌گذاری در حوزۀ علوم انسانی در دست مدیرانی است که غالباً از علوم انسانی بی‌خبرند و این یکی از مصادیق ناکارآمدی علوم انسانی است. 
کاربردی‌سازی علوم انسانی مبتنی بر پیش‌فرض‌ها و انگاره‌های علم‌شناختی نادرستی همچون «مغالطه الهام از علوم طبیعی» و «مدل خطی» بنا شده است. مغالطه الهام از علوم طبیعی می‌گوید کارآمدی علوم انسانی همچون کارآمدی علوم طبیعی در توانایی آن برای کاربست در حل مسائل و تولید مصنوعات تکنیکی سنجیده می‌شود. از همین رو در این نگاه میان علوم انسانی و علوم طبیعی تمایزی وجود ندارد و علوم انسانی صرفاً از منظر تکاملی عقب‌افتاده‌تر است ولی مسیر تکاملی کاملاً روشن و واحد است. مدل خطی، فرایند یک‌طرفه تبدیل علم محض به علم کاربردی و سپس مصنوع تکنیکی را روایت می‌کند. در این فرایند یک‌طرفه کاربست علم در اصل به معنای بهره گرفتن از علوم برای ساخت تکنولوژی است و این الگو برگرفته از علوم طبیعی و علوم مهندسی است. پرواضح است که این نگاه کاربرد را همچون امری تکنیکی فهم می‌کند که هدفش ساختن است -در واژۀ کاربردی‌سازی هم نمایان است- و همین الگو مبنای سنجش کارآمدی علوم انسانی قرار می‌گیرد که پیامدهای ناگواری هم در پژوهش علوم انسانی و هم در عرصۀ اجتماع خواهد گذاشت. 
 الگویی که باید در فهم نسبت علوم انسانی و کاربرد بکار گرفته شود نه در پی برساختن علوم انسانی آلترناتیو است و نه درصدد نفی یک‌سره کاربرد. این الگو ساختی تنظیمی خواهد داشت و ملاحظاتی را که در فهم نسبت علوم انسانی و کاربرد مدنظر است را در چهارچوب علم‌شناسی فلسفی صورت‌بندی می‌کند. علوم در مقام عمل به معنای تحقق علوم انسانی در کارورزی‌های (پرکتیس‌های) زیست‌جهان اجتماعی است که می‌توانند از سنخ حقوق و پزشکی یا از جنس پرکتیس‌های زندگی روزمره باشند و از این رو به کار آمدن علوم انسانی (چه از جنس علوم نظری باشد و چه از جنس علوم عملی) برای پیوند خوردن با پرکتیس نیازمند فهم عنصر قضاوت است. 

پی‌نوشت
۱- اصغری، فیروزه، (1396). علوم انسانی از دیدگاه صاحبنظران، پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
۲-  پایا 1394، میرزا پور ارمکی، 1390، پورعزت و همکاران، 1388، سلیمان پور، 1388.
۳- باقری، 1387، برزگر، 1389
۴- پایا، علی؛ ابراهیم‌آبادی حسین آورین بهاره. (1394). آسیب‌شناسی نقادانه علوم انسانی و اجتماعی در ایران. طرح نقد.
میرزاپور ارمکی، ابوالفضل،(1390). اهمیت و ضرورت تحول علوم انسانی و تولید علم دینی و راهکارهای تحقق آن، رهیافت، شماره 49 ، پا ییز و زمستان. 
پورعزت، علی اصغر؛ رضایی، پریسا؛ یزدانی، حمیدرضا (1388) . بررسی موانع نظریه پردازی در قلمرو علوم اجتماعی، مدیریت بازرگانی، شماره 2، بهار و تابستان. 
سلیمان پور، علی(1388). علوم انسانی، مشکلات و موانع نظریه پردازی(با تاکید بر علوم سیاسی و روابط بین الملل)، علوم سیاسی و روابط بین الملل، شماره 7، پا ییز. 
سوزنچی، حسین (1388). تاملی در باب بایسته های تحول در علوم انسانی: حرکت به سمت تحقق علوم انسانی اسلامی. راهبرد فرهنگ، شماره 5، بهار. 
سوزنچی، حسین(1391). چگونگی بازتولید فلسفه های علوم انسانی با تکیه بر فلسفه اسلامی، حکمت اسرا، شماره 11 ، بهار. 
آذربایجانی، مسعود؛ کاظمینی، سید محمدحسین، (1394). درآمدی بر نظریه مدیریت تحول در علوم انسانی (با تأکید بر نقش محوری عوامل جامعه‌شناختی، روش شناسی علوم انسانی)، شماره 82 ، بهار.
باقری، شهلا (1387). علوم انسانی-اجتماعی از بحران تا بومی سازی: انتقادات و راهکارها، روش شناسی علوم انسانی، شماره 54 ، بهار.
برزگر، ابراهیم (1389). رهیافت بومی سازی علوم انسانی، روش شناسی علوم انسانی، شماره 63 ، تابستان.
۵-  آذربایجانی و کاظمینی، 1394
۶-  سورنا ستاری-تلاش برای توسعه تجاری‌سازی رشته‌های علوم انسانی - https://www.isna.ir/news/96092715415
۷- فاضلی، نعمت‌اله. (1395). چیستی، چرایی و چگونگی کاربردی ‏سازی علوم انسانی و اجتماعی، زهرا حیاتی، درآمدی بر کاربردی‌سازی علوم انسانی در ایران، پژوهشگاه علوم انسانی. 
قانعی‌راد، امین. http://www.isa.org.ir گزارش نشست تجاری‌سازی علوم انسانی: فرصت و تهدید؟
۸- قبادی حسینعلی. آسیب شناسی علوم انسانی در ایران، 1385، کنگره ملی علوم انسانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

مرتبط ها