«زبان فارسی باید گسترش پیدا کند. باید نفوذ فرهنگیِ زبان فارسی در سطح جهان روزبهروز بیشتر شود.»
هنگامی که در اوایل دهه 1380 ه.ش «تولید علم» بهعنوان یکی از شاخصهای توسعه وارد ادبیات سیاسی ایران شد، رهبرمعظمانقلاب اصطلاح «مرجعیت علمی» را به کار بردند که به نظر میرسید از ساحت معنایی گستردهتری برخوردار بود. با رجوع به خطابههای عمومی و نیز متونی چون ابلاغیه سیاستهای کلی علم و فناوری میتوان حدود و ثغور این ساحت معنایی را متصور ساخت. در حالی که «تولید علم» بر مبنای شاخصهای انسانی، مالی، ساختاری، بهرهوری و عملکردی نظیر تعداد محققان و مراکز تحقیقات، میزان اثرگذاری طرحهای تحقیقاتی، تعداد ارجاعات به پژوهشها و... سنجیده میشود (شورای عالی انقلاب فرهنگی، 24/10/1381) «مرجعیت علمی» به افقی اشاره میکند که در آن تنها سنجههای کمی و مادی، دانش بشری را اندازهگیری نمیکند، بلکه مبادی و عناصر فرهنگی نیز با آن سنجهها آمیخته شده و فخر فرهنگی را در کنار رشد علمی، بهعنوان نمایههای رشد فکری یک ملت به تصویر میکشد. «آن روزی که ملتهای دنیا، دانشمندان و اندیشمندان عالم احساس کنند به ایران، به زبان ایران، به فرهنگ ایران نیاز دارند برای آنکه گامهای نویی در مسائل علمی بردارند.» (بیانات در دیدار با فرهیختگان استان فارس، 17/2/1387) یکی از مهمترین عناصر فرهنگ ملی ایرانی، «زبان فارسی» است و رهبر انقلاب در گفتارها و مکتوباتشان به همبستگی بین زبان فارسی و مرجعیت علمی اشاره کردهاند. «در زمینه علم برای 50 سال آینده برنامهریزی کنید. 50 سال بعد، کشور یکی از مراجع علمی و درجه اول دنیا باشد جوری که اگر خواست با تازههای دانش آشنا شود، مجبور باشد زبان فارسی را یاد بگیرد.» (بیانات در دیدار با دانشگاهیان استان سمنان، 18/8/1385) رهبر انقلاب، در خطابههای دیگری نیز بر تفوق فرهنگی و اعتلای زبان فارسی از طریق مرجعیت علمی تأکید کردهاند که برای نگارنده این تأکید قابل توجه بود. این نوشته کوششی برای تشریح نسبت بین زبان و دانش و ارتباط آنها با قدرت در اندیشه رهبر انقلاب از گذرگاه مرور ادبیات نظری موجود در این زمینه است. در واقع تلاش میشود شرحی بر ارتباط بین علم، قدرت و فرهنگ از یک سو و زبان، علم و فرهنگ از سوی دیگر ارائه شود.
علم، قدرت و فرهنگ
مبنای دینی اندیشه رهبری در حوزه مرجعیت علمی به حدیث معروف «العلم سلطان» باز میگردد. بسیار سخت است که معنای علم در این حدیث شریف را با آنچه ما امروزه از علم فهم میکنیم، یکی در نظر بگیریم زیرا مفهوم «علم» و مشتقات لغوی آن در زبان عربی شامل مجموعهای از اعمال مرتبط با آگاهی یافتن و دانایی است، اعمالی مانند دانش، آموختن، دانایی، پرسشگری و تحقیق، از این منظر علم در دنیای قدیم ناظر بر دانش و معرفت بود در حالی که علم در معنای ساینس که به عنوان موتور محرکه توسعه لحاظ میشود، قدمتی بیش از 200 سال ندارد و به فرایند شناخت جهان مادی از راه آزمایش و تجربه اطلاق میشود و همانگونه که بیان شد سنجش تولید علم از طریق شاخصهایی است که اساساً در دوره ماقبل مدرن کاملاً ناشناخته بود. علم بر خلاف دوره ماقبل مدرن، نه صرفاً یک فضیلت بلکه مشخصاً یک شاخص مهم در ارزیابی قدرت کشورها به شمار میرود بهنحوی که گاهی فلسفه وجودی دولتهای مدرن را چیزی جز کسب، حفظ و افزایش قدرت نمیدانند و تولید علم و به تبع آن ثروت نیز از جمله مؤلفههای کلیدی اقتدار دولت ملی در این وضعیت است. پس ارتباط علم و قدرت در دولتها یک ارتباط مستقیم است.
اما نکته اینجاست که آنچه امکان این همانی یا حداقل ایجاد توالی بین این دو معنا از علم را در گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی پدید میآورد، تراث تمدنی و تاریخی ماست. ایران طی دورههای متفاوت تاریخی، صاحب تمدن بوده و در تولید دانش بشری نقشآفرینی کرده است. شرح نمودهای تمدنی ایرانیان در حوزه علم و فرهنگ در عهد قبل از اسلام، قرون اول تا سوم و سپس قرون هشتم تا یازدهم هجری خارج از حوصله این بحث است و در مجموع به ذکر این نکته بسنده میشود که در نتیجه وجود این بستر تاریخی است که امکان ایجاد توالی بین معنای «علم» در دوره صدر اسلام و علم مدرن کنونی فراهم میشود. از سویی دیگر این تراث تمدنی امکانی را فراهم میآورد تا تولید علم در ساحتی گستردهتر طلب شود یعنی در راستای احیای تمدن ایرانی - اسلامی. وقتی علم در این بستر تاریخی - تمدنی فهم شود لاجرم با سایر اجزای این تمدن نیز ارتباط مییابد. تمدنهای زاییده در عین حال مقوم فرهنگهای غنی و پویایند و تمدن ایرانی - اسلامی نیز از این مسئله مستثنی نیست. با این توضیحات میتوان این نتیجه را گرفت که مرجعیت علمی به معنای ممتازترین جایگاه در تولید و کسب علم در گستردهترین معنای تاریخی آن در بستری از تاریخ و تمدن ایرانی - اسلامی است که در برخی اوقات با مفهوم دانش همپوشانی مییابد.
زبان، دانش و فرهنگ
نسبت میان زبان و فرهنگ و نیز به تبع آن دانش را میتوان از دو منظر نگریست؛ از یک منظر، زبان این قدرت را دارد که به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی شکل دهد، تغییرات این روندها را نشان دهد و خود به گونهای عامل این تغییرات شود. (سعیدنیا، 1388: 181) جملات قبل به این معنایند که اساساً جامعه همچون امری قابل تصور است که بر پایه زبان و دانش نسبتاً پیشآمدی و انباشت شده در طول تاریخ شکل گرفته است و از این منظر زبان خود تبدیل به دانشی میشود که مطالعه آن به منزله دستیابی به نظامهای معانی و مناسبات آن با قدرت و جامعه است. از این منظر زبان خود فرهنگ است نه بخشی از شاکله آن. (رجبی، منیعی، 1397: 30) به عبارتی، زبان ابزاری خنثی نیست که از طریق آن دانش از فردی به فرد دیگری منتقل شود زیرا معانی در فرایند ارتباط، ایجاد و دگرگون میشوند. (همان: 42) در اینجا میتوان زبان را به مثابه یک دانش گروهی در نظر گرفت که بین کلیه اعضای یک جامعه یا فرهنگ مشترک است و اساس تمام کردارهای اجتماعی و گفتمانی را شکل میدهد. (فیروزجایی، 1396: 116) از منظری روادارانه و محافظهکارانهتر، زبان نیز مانند دانش در بستر فرهنگ زیست میکند و با سایر اجزای فرهنگ در ارتباط است، از آنها تأثیر میپذیرد و بر آنان تأثیر میگذارد. در این نگاه، زبان به مثابه ابزار انتقال فرهنگ و دانش عمل میکند. در اینجا بیشتر میتوان به قواعد و ساختارهای زبانی بهعنوان ظرفیتهای لازم برای انتقال معانی نگریست که دارای ماهیتی نسبتاً خنثی در برابر مدلول خودند. به نظر میرسد در میانه این دو منظر، میتوان نسبت بین زبان و مرجعیت علمی را از نوع نخست دید. در گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی، زبان فارسی یک محمل بیسمت و سو در تولید دانش و مرجعیت علمی در نظر گرفته نمیشود، بلکه زبان خود بخشی از این دانش و نشانه و نماد مرکزی فرهنگ عظیم اسلامی - ایرانی است. این تعابیر به این دلیل شکل میگیرد که در گفتمان مزبور، ایران کشوری که صرفاً به دنبال توسعه اقتصادی و رشد علمی است در نظر گرفته نشده، بلکه به واسطه ظرفیتهای فرهنگی که مهمترین آن زبان فارسی است، توانمندی تبدیل به دولت متنفذ را داراست.
زبان فارسی، مرجعیت علمی و گستردگی فرهنگی
در ایران، چنانچه فخرالدین عظیمی میگوید، معنای فرهنگ با زبان فارسی و پشتوانه و درونمایه ادبی - هنری و معرفتی آن گره خورده است. فرهنگ، پایه هویت ملی است و زبان فارسی را میتوان بستر بالندگی روایت ملی ایرانیان دانست (عظیمی، 1399: 211). زبان فارسی نهتنها محمل بلکه خود فرهنگ ایرانی - اسلامی است و یکی از مهمترین دلایل مانایی ایران طی تاریخ طولانی به شمار میرود و این خود یکی از مهمترین دلایل برای اثبات کارآمدی و توانمندی این زبان برای تبدیل شدن به زبان علم است. از آن جایی که زبان فارسی در گذشته تمدنی دور و دراز خود با سایر زبانها و فرهنگها تعامل داشته است، معانی و مفاهیم آنها را پذیرفته و در دل خود جای داده و به غنای خود افزوده و از این رهگذر توانسته است مأمن زایش و انتقال بسیاری از دانشها و علوم واقع شود، پس در جهان کنونی نیز این امکان وجود دارد که مجدداً به این جایگاه دست یابد. نکته دیگر اینکه بسیاری از مفاهیم دیرپا در زبان فارسی وجود دارند که علیرغم تغییر در برخی هجاها و فرم اما محتوا و معانی عمیق و گسترده و متنوعی را درون خود حمل میکنند. همین مفاهیم و اصطلاحات میتوانند پذیرای بسیاری از گزارههای علوم جدید باشند و آنها را تشریح و تبیین کنند. به علاوه زبان فارسی به جهت اینکه دانشهای متنوع مانند فلسفه، ادبیات، عرفان، شریعت را در دل خود پرورده و همین رخداد موجب تبدیل آن به یک فرهنگ عمیق و گسترده شده توانایی گسترش دامنه و ابعاد علوم جدید را نیز در خود داراست و در نهایت اینکه تنوع و تکثر فرهنگ ایرانی به سبب قوم و اقلیم و گویش میتواند بعد جهانشمولی مورد نیاز برای زبان علم را به زبان فارسی اعطا کند.
نتیجه
زبان بخش مهم یک فرهنگ است. هم دانش و هم زبان بخشهای مهمی از فرهنگاند و از همین منظر با یکدیگر مرتبطند. در این نوشتار تلاش شد ثابت شود که اگر یک زبان در یک برهه تاریخی در همراهی با دانش توانسته در بنیانگذاری یک تمدن نقشآفرین باشد، در دورههای بعد نیز خواهد توانست و از آن جایی که نقطه آغازین شکلگیری تمدنها رشد علمی و فرهنگی است پس باید به نقش زبان در این رشد توجه کرد و بدان پرداخت. مرجعیت علمی که به معنای توانمندی در تولید دانش است خاستگاهی فرهنگی و تمدنی دارد یعنی از دل یک تمدن غنی و سرآمد بر میآید. همچنین مرجعیت علمی موجب تولید قدرت میشود. در واقع از طریق در اختیار داشتن دانش روزآمد و نو به معنای قادر شدن به تولید و تصرف قدرت است. همچنین تلاش شد این نکته برجسته شود که ظرفیتها و توانمندیهای یک زبان چگونه میتواند به رشد دانش بینجامد یا حداقل کمک حال رشد علم و دانش شود و در نهایت اینکه... «زبان فارسی اینقدر ظرفیت و گنجایش دارد که دقیقترین و ظریفترین علوم و دانشها میتوانند با این زبان بیان شوند. ما زبان پرظرفیتی داریم... همچنانی که امروز برای فرا گرفتن بسیاری از فنون مورد نیاز بشری، انسان احتیاج دارد زبان فلان کشور و فلان ملت را فرا بگیرد؛ آن روز مردم دنیا احساس کنند که نیاز دارند زبان شما را بیاموزند؛ فرهنگ شما را بیاموزند. آن روز خواهد آمد و شدنی است.» (17/2/1378)
منابع:
- آتانی، مریم (1403)، جهانشناسی در جهان ایرانی، تهران: بنیاد ملی ایرانشناسی.
- شورای عالی انقلاب فرهنگی، (1381). شاخصهای ارزیابی علم و فناوری، تهران: مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی.
- شورای عالی انقلاب فرهنگی (1389)، نقشه جامع علمی کشور، تهران، دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی.
- عظیمی، فخرالدین (1399). هویت ایران؛ کاوش در نمودارهای ناسیونالیسم: دیدگاهی مدنی، تهران: آگاه.
- فرکلاف، نورمن (1388). زبان و جهانی شدن، ترجمه سعیدنیا، گلرخ، نشریه زبان و زبانشناسی، 10(3)، صص 186-181.
- فلاوردو، جان، ریچاردسون، جان (1397). راهنمای گفتمانشناسی انتقادی. ترجمه گروه مترجمان، تهران: لوگوس.
- فیروزجایی، علیرضا، (1396). گفتمانشناسی انتقادی، تهران: جامعهشناسان و روششناسان.
- قوام آبادی، محمد غلام و سایرین (1394)، الگوی مرجعیت علمی در جمهوری اسلامی ایران بر اساس بیانات مقاممعظمرهبری، فصلنامه مطالعات راهبردی بسیج، 18(68)، 5-30.