کد خبر: 196200

جنگ واشنگتن با خون صهیونیست‌ها

آمریکا می‌خواهد رژیم صهیونیستی را به مسلخ جنگ ببرد

دولت آمریکا درحال استفاده از رژیم‌صهیونیستی برای تخریب منطقه است. به نظر می‌رسد سیاست تخریب منطقه توسط آمریکا دارای اهداف متعددی است. در وهله نخست، آمریکا قصد دارد از ملت‌ها و جنبش‌های مقاومتی منطقه که خواهان بازیابی استقلال کشورهای خود از آمریکایند، انتقام بگیرد.

واشنگتن تصمیم خود را گرفته و می‌خواهد تا آخرین سرباز صهیونیست بر سر تأمین منافع خود بجنگد. در این خصوص نکاتی وجود دارد: 

1. آمریکا در طول جنگ طوفان الاقصی یکی از مهم‌ترین عناصر قدرت خود یعنی قدرت نرم را در معرض خطر قرار داده است. کشتارهای وسیع رژیم‌صهیونیستی در غزه و تهاجم به چندین کشور و جنایت باعث شده تا وجهه حقوق بشری آمریکا نیز آسیب ببیند. این وجهه نه‌تنها یکی از عناصر قدرت و تفاخر آمریکا بود، بلکه ابزاری نیز به حساب می‌آمد که واشنگتن در برخورد با دشمنان برای تضعیف و کنترل‌شان به کار می‌برد. امروزه اما به نظر می‌رسد آمریکا براساس منافع اساسی خود و طراحی‌های جدیدش، ظرفیت‌ها و قدرت دیرپای نرم خود را نادیده گرفته و آن را به پای کشتارهای رژیم‌صهیونیستی در غزه ذبح کرده است. 

2. نگاه آمریکا به رژیم‌صهیونیستی به‌عنوان پیمانکار خود در منطقه، امروزه نمود بارزی یافته اما شواهد تاریخی نیز بر همین مبنا وجود دارند. رژیم‌صهیونیستی علی‌رغم روابط نزدیک با آمریکا، فاقد تضمین‌های رسمی امنیتی از جانب واشنگتن در قالب پیمان یا توافق دفاعی دوجانبه است؛ این درحالی است که آمریکا با کشورهایی اروپایی در قالب پیمان همکاری آتلانتیک شمالی موسوم به «ناتو» و همچنین در قالب توافق‌های دوجانبه با ژاپن و کره جنوبی، تضمین‌های امنیتی محکمی را که شامل چتر هسته‌ای هم می‌شود، به متحدانش ارائه کرده است. 
در این میان آمریکا هیچ امتیاز مشابهی در اختیار رژیم‌صهیونیستی قرار نداده است. با این وجود برای مدت‌ها فرض می‌شد اگر تهدیدی علیه تل‌آویو بروز کند، آمریکا بدون چنین توافقاتی به دفاع از صهیونیست‌ها برخواهد خاست. به‌عنوان مثال، زمانی که تأسیسات نفتی آرامکوی عربستان سعودی در سال 2019 به شکل مرموز و پیچیده‌ای مورد حمله قرار گرفت، آمریکا برای دفاع از عربستان اقدامی نکرد اما همان زمان این‌گونه برداشت می‌شد که واشنگتن گرچه در دفاع از متحدان عرب خود اهمال می‌کند اما از چنین تعللی در ارتباط با صهیونیست‌ها خبری نیست. علی‌رغم این برداشت، زیر ضربه رفتن رژیم پس از 7 اکتبر و حداقل دو حمله مستقیم تهران به سرزمین‌های اشغالی طی دو عملیات وعده صادق، آشکار ساخت واشنگتن برای تل‌آویو نیز به آب و آتش نمی‌زند. 
آمریکا هرچند در همراهی با چند کشور اروپایی در عملیات‌های وعده صادق برای دفاع از رژیم در برابر پرتابه‌ها وارد عمل شد اما از انجام اقدام تهاجمی علیه ایران که می‌توانست به موجی از حملات انتقام‌جویانه علیه پایگاه‌هایش در منطقه منجر شود، خودداری کرد. 
البته در این میان باید توجه داشت، تندروی ذاتی صهیونیست‌ها نیز در روند روابط با آمریکا مؤثر بوده است. بخشی از مقامات رژیم معتقدند انعقاد توافقات دفاعی دوجانبه می‌تواند باعث ایجاد محدودیت در فعالیت‌های رژیم شود؛ زیرا براساس توافقات رسمی، تل‌آویو مجبور خواهد شد فعالیت‌های بیشتری را با واشنگتن هماهنگ کند. بالاتر از آن، در چنین شرایطی آمریکا می‌تواند تعداد زیادی پایگاه در سرزمین‌های اشغالی ایجاد کرده و هزاران سرباز را در آنها مستقر یا از آنها منتقل کند. صهیونیست‌ها هرچند روابط تنگاتنگی با آمریکا دارند، همانند روابطی که با انگلیس برقرار کرده بودند اما تمایلات خودسرانه و تندی نیز دارند. در جریان دوره قیمومت انگلیس بر سرزمین فلسطین، گروه‌های شبه‌نظامی صهیونیست عملیات‌های زیادی علیه مسئولان انگلیسی مستقر در منطقه انجام دادند تا تنها بتوانند شکل‌گیری رسمی رژیم‌صهیونیستی را سریع‌تر به انجام برسانند. آنها علیه کسانی دست به ترور و کشتار می‌زدند که در همان لحظات در تدارک تشکیل رژیم‌صهیونیستی بودند اما کشته می‌شدند زیرا صهیونیست‌ها خواهان تشکیل سریع‌تر و متفاوت‌تر رژیم بودند. چنین تمایلاتی بر روابط آمریکا و رژیم نیز سایه افکنده است. با این وجود آمریکا از طریق ساختارهای دولت عمیق خود به‌ویژه در ارتش و صنایع نظامی که ملی‌گرا‌تر بوده و کمتر از نهادهای سیاسی و احزاب، تحت تأثیر لابی صهیونیستی‌اند، کنترل مؤثری بر تل‌آویو اعمال می‌کند. 

3. دولت آمریکا درحال استفاده از رژیم‌صهیونیستی برای تخریب منطقه است. به نظر می‌رسد سیاست تخریب منطقه توسط آمریکا دارای اهداف متعددی است. در وهله نخست، آمریکا قصد دارد از ملت‌ها و جنبش‌های مقاومتی منطقه که خواهان بازیابی استقلال کشورهای خود از آمریکایند، انتقام بگیرد. واشنگتن قصد دارد به این ملت‌ها و جنبش‌ها گوشزد کند آنها پس از تسلط بر امورات خود تنها وارث دولت و کشورهای ضعیف نخواهند شد، بلکه ویرانی را به ارث می‌برند. به عبارتی دیگر، جنبش‌های مقاومتی پس از تسلط بر یک کشور، بر همان ساختارهای دولت ضعیف و تحت نفوذ آمریکا هم دست نخواهند یافت، زیرا واشنگتن همان امکانات محدود را نیز منهدم کرده و این انهدام را به تمام زیرساخت‌های کشور سرایت خواهد داد. 
در وهله دوم، آمریکا قصد دارد در اذهان ملت‌ها خود را بازیگری نظم‌ساز تصویر کند که در فقدانش آشفتگی و بی‌نظمی به شکل افسارگسیخته‌ای رشد می‌کند. نوع خروج آمریکا از افغانستان حکایت از وجود این هدف در واشنگتن دارد. پس از خروج آمریکا از افغانستان، ساختارهای دولتی فروپاشید و سیل مهاجران به ایران و پاکستان روانه شد. بروز مشکلات اقتصادی و امنیتی درپی هجوم مهاجران افغانستانی به ایران، یکی از اهداف آمریکا بود تا در اقدامی فریبکارانه در اذهان مردم ایران این‌گونه جا بیندازد عاملی که باعث عدم فروپاشی افغانستان و سیل مهاجران می‌شد، اشغالگری واشنگتن بود. 
در مورد سوم، آمریکا قصد دارد پس از ویرانی کشورهای منطقه، با اتکا به پول، فناوری و نفوذ امنیتی خود و ایفای نقش در بازسازی آنها، بار دیگر نفوذ از دست رفته خود را به دست آورد. تسلط آمریکا بر کشورهای منطقه پس از بازسازی ویرانی‌ها، همان احیای سلطه پیشین واشنگتن است اما هزینه‌ای که صرف بازسازی کشورها می‌شود، جبران‌کننده عدم نفع چند ساله آمریکایی‌ها در سالیانی خواهد بود که ملت‌های منطقه تلاش کرده بودند خود را از یوغ کاخ سفید رها کنند. این هزینه جبرانی، صد‌ها میلیارد دلار خواهد بود به‌گونه‌ای که تنها تاخت‌وتاز داعش در عراق از سال 2014 تا 2018، حدود 500 میلیارد دلار زیان برجای گذاشت. به عبارت دیگر، واشنگتن به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده که ضمن احیای منافع گذشته خود در کشورهایی که در مسیر مقاومت حرکت کرده و برخی منافع آمریکا را قطع کرده‌اند، بتواند زیان این دوره از تنش‌ها را نیز باز پس گیرد. آمریکایی‌ها می‌دانند کمتر کشوری به پول، فناوری و توانایی‌های مدیریتی بازسازی دسترسی دارد و از این رو بازسازی، سهم خود آمریکا خواهد شد. اگر کشوری مانند چین یا تعدادی از دولت‌های دیگر نیز درصدد پیشتازی از آمریکا باشند، تسلط امنیتی واشنگتن مانع از ایفای نقش توسط آنها خواهد شد. 

4. به نظر می‌رسد آمریکا بنا به دلایلی، تمایل دارد همزمان و همراه با کشورهای منطقه، رژیم‌صهیونیستی نیز آسیب‌هایی جدی متحمل شود. این مسئله پیامدهای مهمی بر منطقه دارد. در وهله نخست، تخریب منطقه نمی‌تواند برای قوای تخریبگر بدون پیامد باشد و بر همین اساس آمریکا تصمیم گرفته به جای آنکه خود مستقیما منطقه را تخریب کرده و ضربات انتقام‌جویانه‌ای را متحمل شود، این کار را به وسیله رژیم‌صهیونیستی انجام دهد. 
دوم آنکه، تخریب منطقه نیازمند جنگ فرسایشی است که آمریکا نمی‌تواند خارج از منطقه آن را مدیریت کند. اگر آمریکا مستقیما تخریب منطقه را اجرا کند، پایگاه‌های محدودش در منطقه زیر ضربه رفته و نقل و انتقال تلفات و نیروهای جدید به منطقه نیز باید زیر آتش دشمن صورت بگیرد؛ آشکار است که نمی‌توان با این مختصات، جنگی طولانی‌مدت و پیچیده را اداره کرد. آمریکا در طول جنگ جهانی اول و دوم برای عملیات در اروپا با کمک دولت‌ها و ملت‌های موجود در این قاره ازجمله انگلیس و فرانسه دست به تهاجم علیه آلمان می‌زد و در جریان جنگ کره نیز از حمایت دشمنان کمونیسم ازجمله در کره جنوبی برخوردار بود. در جریان تهاجم به عراق نیز دولت‌ها و ملت‌های مختلف منطقه به دلیل خشم از رژیم صدام، یا با واشنگتن همراهی کرده یا سکوت را درپیش گرفتند. از این رو آمریکایی‌ها برای جنگ تخریب منطقه، رژیم‌صهیونیستی را در نظر گرفته‌اند که دارای جمعیت ساکن است. 
در وهله سوم، آمریکایی‌ها نیم‌نگاهی به آینده و پس از جنگ دارند. اگر جنگ تخریب منطقه به موفقیت برسد، یک رژیم‌صهیونیستی سالم مانده و بدون آسیب، خطری جدی برای سیاست‌های واشنگتن خواهد بود. با این وجود اگر تل‌آویو از درون این جنگ‌ها، زخم‌هایی عمیق متحمل شود، پس از جنگ به جای شریک شدن در موفقیت آمریکا، همچنان یک متحد ضعیف و نیازمند توجه باقی خواهد ماند. 
چهارم آنکه به نظر می‌رسد نهادهای دولت عمیق آمریکا، نیم‌نگاهی به تضعیف رژیم برای استفاده‌های داخلی نیز دارند. در سال‌های اخیر این نهادها به راست‌گرایی در کشورهای اروپایی بها داده و تا جایی پیش رفته‌اند که بار دیگر احزاب راست‌گرای افراطی به صحنه غرب بازگشته‌اند. برخی معتقدند ایجاد فضا برای رشد احزاب راست افراطی در غرب که به تهاجمی‌تر شدن این مجموعه انجامیده، بنابر ملاحظاتی صورت گرفته که یکی از آنها برنامه‌ریزی برای نشان دادن واکنش‌های نظامی سخت به دشمنان غرب است؛ همان‌طور که امروزه در اوکراین دیده می‌شود. در این شرایط، ضدیت با دیگران و به‌ویژه با اقوام غیراروپایی ناگزیر خواهد بود. در همین راستا در سال‌های اخیر بر تحرکات ضدیهودی در غرب افزوده شده است.

به نظر می‌رسد نهادهای دولت عمیق آمریکا، همراستا با سیاست‌های خود برای رشد راست افراطی، تلاش دارند با وابسته‌سازی بیشتر رژیم به واشنگتن و وارد آمدن آسیب به آن، بتوانند لابی‌های صهیونیستی درحال فعالیت در صحنه آمریکا را نیز تضعیف کرده و تحت کنترل قرار دهند. امروزه لابی‌های صهیونیستی در داخل آمریکا به‌شدت تحت فشار قرار گرفته‌اند. جنایت‌های رژیم باعث بی‌حیثیتی این لابی‌ها شده و از سوی دیگر اعتراض دیگر یهودیان به تل‌آویو، باعث برجسته شدن تفاوت لابی‌های صهیونیستی و لابی‌های یهودیان شده است. هرچند در این جنگ محور مقاومت و مظلومان غزه در یک طرف ماجرا و جنایت‌کاران صهیونیست در طرف دیگر میدان قرار دارند اما بازیگری برخی طرف‌های ثالث نیز در آن مشهود است. قیام اقشار بزرگی از یهودیان علیه آمریکا ازجمله در دولت این کشور، نشان‌دهنده تلاش برخی بازیگران ثالث قدرتمند برای تضعیف لابی صهیونیستی در صحنه سیاسی آمریکاست. 
نهادهای دولت عمیق آمریکا هم از توان لازم برای شکل‌دهی به این بازی و هم از ‌انگیزه‌های لازم برخوردارند. این نهادها به دلیل پیچیدگی در فعالیت، عمدتا جدای از احزاب و دولت‌های درحال رفت‌وآمد به کاخ سفید فعالیت می‌کنند اما نمی‌توانند بدون تأثیر از این فضا حرکت کنند. احتمالا برخی از تلاش‌های لابی صهیونیستی برای اثرگذاری بر نهادهای دولت عمیق از مجرای احزاب و نهادهای انتخابی، خشم ساختار عمیق آمریکا را برانگیخته است. 

متن کامل گزارش سیدمهدی طالبی، دبیر گروه جهانشهر را در روزنامه فرهیختگان بخوانید

مرتبط ها