کد خبر: 196097

از چی عصبانی‌ هستید؟

«خشم»؛ رکن اصلی آثار نمایش خانگی

۴ سریال «گردن‌زنی»، «بازنده»، «غربت» و «داریوش» درحال‌حاضر از سه پلتفرم اصلی نمایش خانگی یعنی فیلیمو، نماوا و فیلم‌نت در حال پخش است و تولیدکنندگان این آثار در یک هدف مشترک خشونت را دست‌مایه‌ای برای ایجاد جذابیت دانستند. البته شاید بهتر باشد به جای واژه خشونت بگویم خشونت غیرمتعارف.

«خشم»، «قتل»، «دزدی»، «آوارگی»؛ موضوعاتی که این‌روزها تبدیل به اصلی‌ترین رکن سریال‌سازی در نمایش خانگی شده است و فیلمسازان گمان می‌کنند با روایت داستان‌های اینچنینی می‌توانند مخاطب بیشتری جذب کنند. آنها آنقدر روی نشان دادن موضوعات نام‌برده متمرکز می‌شوند که یادشان می‌رود باید برای مخاطب قصه هم بگویند و نتیجه چنین کاری، می‌شود آثاری که این روزها از شبکه نمایش خانگی پخش می‌شود؛ آثاری که در شروع آن نوشته شده +۱۵ و بعضا بالاتر، اما شاید برای هیچ رده‌سنی مناسب نباشد!

اگر بگوییم یکی از دلایلی که فیلمسازان ساخت سریال‌هایی با موضوع جنایی و معمایی را انتخاب می‌کنند، موفقیت «پوست شیر» در بین مخاطبان بود، خیلی هم بیراه نیست. خاطرم هست زمانی که این سریال پخش می‌شد، مخاطبان آنچنان مجذوب قصه و آدم‌هایش شده بودند که پیش از آمدن هر قسمت، قصه می‌بافتند و پیش‌بینی‌هایشان را در فضای مجازی منتشر می‌کردند. شاید به همین جهت است که فیلمسازان دیگر هم می‌خواهند قطارشان را روی ریل موفقیت این اثر حرکت دهند فارغ از اینکه بدانند پوست شیر، اگر موفق شد به خاطر داستانش‌گویی‌اش بود. آنها به این نکته توجه نمی‌کنند که اگر قصه‌گو نتواند مخاطبش را پای قصه‌هایش نگه دارد، خودش و قصه‌اش محکوم به مرگ خواهند شد؛ دقیقا اتفاقی که می‌توان گفت این روزها شاهدیم. مخاطبی که بعد از گذراندن یک روز با مشغله‌های مختلف می‌خواهد فارغ از دنیای اطراف، خودش را سرگرم کند با آثاری رو‌به‌رو می‌‌شود که بدون گفتن هیچ قصه مشخصی، دریایی از خون راه‌ می‌اندازد و این سؤال را برای مخاطب پیش می‌آورد که فیلمساز موقع ساخت این اثر از چه چیزی عصبانی بوده که این‌گونه خشمش را خالی کرده است.

بگذارید واضح‌تر بگویم. ۴ سریال «گردن‌زنی»، «بازنده»، «غربت» و «داریوش» درحال‌حاضر از سه پلتفرم اصلی نمایش خانگی یعنی فیلیمو، نماوا و فیلم‌نت در حال پخش است و تولیدکنندگان این آثار در یک هدف مشترک خشونت را دست‌مایه‌ای برای ایجاد جذابیت دانستند. البته شاید بهتر باشد به جای واژه خشونت بگویم خشونت غیرمتعارف که در ادامه بیشتر درباره آن توضیح می‌دهم.

درحال حاضر ۴ قسمت از سریال گردن‌زنی منتشر شده و در آن ۳ نفر به قتل رسیدند. قصه اما آنجایی مخاطب را درگیر می‌کند که دو نفر از این شخصیت‌ها در شب عروسی‌شان به قتل می‌رسند. کارگردان تیر اول را به هدف می‌زند و حالا مخاطب کنجکاو نشسته است تا باقی داستان را تماشا کند، اما قصه‌ای وجود ندارد و تمرکز تنها روی جلوه‌های ویژه سریال است. نتیجه می‌شود اینکه مخاطب خوشبینانه دو یا سه قسمت دیگر از سریال را تماشا کند و آن را کنار بگذارد. البته قسمت بد ماجرا اینجاست که بعد از کنار گذاشتن این اثر نمی‌تواند سراغ سریال بعد برود، دلیلش هم این است که در سریال جدید هم با فقدان قصه مواجه می‌شود.

بازنده، یکی دیگر از همین جنس سریال‌هاست. داستانی معمایی دارد و تا این لحظه ۳ قسمت از آن منتشر شده و می‌توان گفت به نسبت‌ آثار دیگر محتاط‌تر عمل کرده است. در قسمت اول این سریال دختربچه‌ای که نزدیک‌به ۲ سالش است گم می‌شود. مادرش مشکلات روحی روانی دارد و آن‌طور که روایت می‌شود خودش یکی از مظنونان پرونده است و پدرش هم وضعیت بهتری ندارد چراکه روز گم شدن بچه در اثر مصرف نوشیدنی الکلی حواس درستی نداشته و پلیس به آن هم مشکوک است. از طرفی هم آرامش خانواده کمی عجیب به نظر می‌رسد و شک پلیس را دوچندان می‌کند. در قسمت سوم ناگهان فرضیه به قتل رسیدن بچه مطرح می‏شود و پدر را بالا سر جنازه‌ای می‌برند که شناسایی‌اش کند. در کنار احتیاط کارگردان در نشان دادن صحنه‌های جنایی، شاید حضور بازیگران شناخته شده‌تر در این سریال یکی از نقاط قوتی باشد که حواس مخاطب را از نبود قصه پرت می‌کند و باعث ‌شود مخاطب مدت بیشتری با این سریال همراه باشد. درواقع به‌نظر می‏رسد کارگردان برای جذب مخاطب روی صحنه‌های جنایی و بازیگران بیشتر از داشتن قصه حساب کرده است.

غربت هم دیگر سریالی است که این‌روزها از شبکه نمایش خانگی پخش می‌شود. این سریال از دو اثر قبلی زودتر منتشر شد اما به واسطه اصلاحاتی که به آن خورد مدتی توقیف و قسمت چهارم آن روز جمعه پخش شد. در این سریال هم رگه‌های خشونت وجود دارد اما کمتر از آثار دیگر. غربت، بیشتر روی حاشیه‌نشینی و داستان زندگی افراد حاضر در آن محیط تمرکز دارد. این افراد برای خروج از بن‌بست زندگی‌شان دزدی و تن‌فروشی می‌کنند و اگر لازم باشد دست به قتل هم می‌زنند. روایت‌ها در این سریال به‌گونه‌ای است که بعد از پخش ۲ قسمت آن اعتراض خوزستانی‌ها را به دنبال داشت و کارگردان اثر در ویدئویی مجبور به عذرخواهی از هموطنان عرب‏زبان شد. در این سریال کارگردان به خیال خودش راوی قصه حاشیه‌نشینان شده است. قصه‌های ضعیف که به جای مخاطب؛ اعتراضش را با خود همراه کرده است.

داریوش اما قدیمی‌تر از این سه اثری است که نام برده شد. سریالی که به واسطه اسم هادی حجازی‌فر و نوید محمودی به نظر می‌رسید کیفیتی شبیه به پوست شیر داشته باشد، اما درست بعد از گذشت دو قسمت به مخاطب نشان داد که این‌طور نیست. گویا هادی حجازی‌فر که کارگردان این سریال است برای جذب مخاطب اول روی موفقیت پوست شیر و بعد سکانس‌های اکشن حساب کرده و قصه از دستش در رفته است. یک‌نفر به نام بهرام همه‌کاره یک محل شده و هرکس سر راهش باشد به راحتی کنار گذاشته یا بهتر است بگویم به فجیع‌ترین شکل ممکن کشته می‌شود. اما بهرام قصه ما حتی اگر چاقو به شاهرگ گردنش بخورد نمی‌میرد و دوباره بلند می‌شود و به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. ۱۲ قسمت از این سریال می‌گذرد و دو نفر به دست بهرام کشته می‌شوند. کاظم یکی از همین دو نفر است که از قضا رفاقت صمیمی با داریوش دارد. او دقیقا زمانی به قتل می‌رسد که همسرش بعد از چندین سال می‌خواهد خبر پدر شدنش را بدهد. در منظقه‌ای که سریال داریوش در آن روایت شده، پلیس جایی ندارد و کسی که قلدرتر است پیروز می‌شود. احتمالا دلیلش هم این است که کارگردان با کمرنگ کردن پلیس می‌تواند هیجان داستانش را بالاتر ببرد و صحنه‌های اکشن بیشتری را خلق کند. اسامی‌ای که نام برده شد تنها نمونه‌هایی نزدیک از فقدان داستان‌سرایی در سریال‌هاست. آثاری که کارگردان می‌خواهد از خشونت کمک بگیرد تا یک اثر پرمخاطب و ماندگار خلق کند، اما انگار فراموش شده آن چیزی که باعث ماندگاری یک اثر می‌شود «قصه گفتن» است. گوش مخاطب ایرانی از کودکی با قصه آشناست شاید به همین دلیل است که دوست دارد قصه بشنود.  

یادداشت‌های مرتبط:
مصرف‌کنندگان خشم ناپاک
لشکر قدّاره به‌دست به‌دنبال مخاطب 

مرتبط ها