کد خبر: 195991

نگاهی کوتاه به سال‌ها حمایت فرهنگی آمریکا از رژیم‌صهیونیستی

نمایشی که دیگر کسی باورش ندارد

از زمانی که بخش کنترل اطلاعات ارتش آمریکا فیلم «جاده طولانی است» را در آلمان اشغال‌شده درباره نسل‌کشی یهودیان در جنگ جهانی دوم ساخت حدود ۷۶ سال می‌گذرد، ۷۶ سالی که هر چه از سال‌های ابتدایی آن گذشت، آمریکایی‌ها ارتش و نهادهای‌های نظامی را از سینما دورتر کردند تا شمایل آثارشان رنگ و بوی پروپاگاندا نداشته باشد و مخاطبان بیشتری را جذب و این مانیفست را دنبال کنند که «هنر و سیاست از یکدیگر جدایند.»

وقتی بازیگری آخرین سال‌های صحنه را طی می‌کند، مردم به احترام سال‌ها افتخار و تلاشش، حتی خستگی و کیفیت پایین‌تر او را نسبت به سال‌های اوجش نادیده می‌گیرند و دست‌ها را برای تشویقش بر هم می‌کوبند. این متن قرار نیست در ستایش بازیگری پیشکسوت باشد که می‌خواهد خاک صحنه را ببوسد و کنار برود، بلکه برعکس این متن قرار است روایتی را از زجر تماشاگر باز کند. 
فرض کنیم مخاطبانی در یک سالن چند هزار نفره قرار است که تماشاگر تئاتری باشند. قصه تئاتر این‌طور روایت می‌شود، مردمی بی‌گناه مورد ظلم واقع می‌شوند، هزاران هزار جنایت و خشونت قابل یا غیرقابل‌باور علیه‌شان اعمال می‌شود و درنهایت نقش اول و قهرمان نمایش به سرزمین صلح و آرامش بازمی‌گردد. وقتی نمایش به پایان می‌رسد مردم قهرمان داستان را مورد تشویق قرار می‌دهند و کم‌کم آماده خروج از سالن می‌شوند غافل از اینکه از بلندگوهای سالن گفته می‌شود نمایش هنوز تمام نشده و قرار است باقی داستان هم اجرا شود. مخاطب مشتاقانه روی صندلی می‌نشیند. روی صحنه، به‌جز بازیگر اصلی تمام بازیگرها عوض می‌شوند اما دوباره همان داستان و نمایش قبلی اجرا می‌شود. مردم کم‌کم کلافه می‌شوند و عزم‌شان را برای خروج از سالن جزم می‌کنند اما بلندگو‌ها می‌گویند از سالن خارج نشوید که تئاتر دیگری هم قرار است پخش شود. این اتفاق دوباره و دوباره و دوباره می‌افتد. 
تئاتری اجرا می‌شود که قهرمانش یک نفر است یا به بیانی دیگر باید یک نفر باشد. بعد از چندین‌بار تکرار این قصه، نه‌تنها دیگر مردم قهرمان اصلی را تشویق نمی‌کنند، بلکه می‌خواهند بازیگران مقابل قهرمان او را از صحنه حذف کنند تا شاید این تئاتر تکراری پایان یابد اما تهیه‌کننده اثر می‌گوید باید قهرمان به هر قیمتی که شده پیروز بماند. اگر به‌جای بازیگر اصلی تئاتر نام اسرائیل را جای‌گذاری کنیم و تهیه‌کننده را آمریکا بدانیم، این قصه هم در واقعیت معنا پیدا می‌کند. از زمانی که بخش کنترل اطلاعات ارتش آمریکا فیلم «جاده طولانی است» را در آلمان اشغال‌شده درباره نسل‌کشی یهودیان در جنگ جهانی دوم ساخت حدود 76 سال می‌گذرد، 76 سالی که هر چه از سال‌های ابتدایی آن گذشت، آمریکایی‌ها ارتش و نهادهای‌های نظامی را از سینما دورتر کردند تا شمایل آثارشان رنگ و بوی پروپاگاندا نداشته باشد و مخاطبان بیشتری را جذب و این مانیفست را دنبال کنند که «هنر و سیاست از یکدیگر جدایند.»
آیت‌الله خامنه‌ای که سال‌هاست راوی و حامی روایت گمشده فلسطین است، در نمازجمعه روز 13 مهرماه تهران می‌گویند: «‌[رژیم‌صهیونیستی] صرفا با تزریق حمایت‌های آمریکا خود را به‌ زحمت سرپا نگه داشته است؛ و این هم دیری نخواهد پایید؛ باذن اللّه.» رهبر انقلاب به نکته‌ای اشاره می‌کنند که شرح دقیق اکنون صحنه نمایش است. آمریکا علاوه‌بر صحنه سیاست، در حوزه‌های دیگر هم کنار این رژیم غاصب ایستاده  و حمایت‌های بی‌دریغش را نثارش می‌کند؛ ازجمله فرهنگ تا بتواند همگان را برای پذیرفتن این رژیم جعلی قانع کند.
سال‌های اوج روایت از هولوکاست توانست مخاطبان خودش را هم داشته باشد. مخاطب کنجکاو بود تا بداند هولوکاست و اردوگاه کار اجباری چیست؟ به سینما می‌رفت تا آثار پولانسکی سازنده محله چینی‌ها و اسپیلبرگ نجات سرباز رایان را ببیند. مخاطب با این فیلم‌ها یقین پیدا می‌کرد مردمی که تحت چنین ظلمی واقع شده‌ بودند کوچک‌ترین حق‌شان داشتن سرزمینی است که بتوانند در صلح و آرامش زندگی کنند. فیلم‌هایی که می‌توانستند یهودیان بازمانده از هولوکاست را به مرحله نهایی بازی یعنی سرزمین موعود برسانند و خوب دم از مظلومیت آنان بزنند، اسکارشان هم به راه بود و روی سن جشنواره‌ها می‌توانستند صحبت از حقوق بشر کنند. 
در آن سوی سینمای آمریکا، فلسطینی وجود دارد که نه صحنه‌ای برای خود دارد و نه تماشاگری، درحقیقت فلسطین بازیگرانش و تماشاگرانش یکی‌اند، دکوری وجود ندارد که مردم پشت آن پنهان شوند، دکور همان دیوار خانه پدری است. سینمای مردم فلسطین درحقیقت مستند است. مستندی که در آن هر روز باید قهرمان عبری فیلم‌های آمریکایی را در ایست‌های بازرسی، جلوی مساجد و با بولدوزر روبه‌روی خانه‌هایشان ببینند و روی آخرین جمله‌ قصه‌ زندگی‌شان، قهرمان عبری نوشته باشد؛ «بمب و تمام.» 
اما موضوع اینجاست که نمایش تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند؟ و مردم دنیا چقدر آن را باور می‌کنند؟ 
حدود 40 روز قبل و در تاریخ 23 آگوست یکی از بزرگ‌ترین استودیوهای فیلمسازی آمریکا یعنی پارامونت خبر از پخش مستندی می‌دهد با عنوان «ما دوباره می‌رقصیم» «we will dance again»، مستند درباره ساعات ابتدایی طوفان الاقصی است و همان روایت قهرمان عبری مظلوم را به رخ می‌کشد، اما این‌بار یک تفاوت دارد، وقتی در پی سابقه کارگردان اثر می‌رویم، او و سابقه‌اش مخاطب را به یاد 76 سال قبل یعنی زمان ساخت جاده طولانی است، می‌اندازد. یاریو موزر، کارگردان اسرائیلی ما دوباره می‌رقصیم، پس از جنگ 33‌روزه لبنان در سال 2006 به درجه سرگردی ارتش اسرائیل ارتقا پیدا کرد. موزر در زمان جنگ 2006 افسر بخش تسلیحات توپخانه‌ای بود. وقتی افسر تسلیحات توپخانه‌ای سابق می‌شود، مستند‌ساز استودیوی سازنده تایتانیک و وقتی دوربینی که روزگاری در دستان فیلمسازانی چون اسپیلبرگ و پولانسکی بود به‌دست سرگرد خمپاره‌انداز می‌افتد، یک جمله دوباره در ذهن انسان پژواک پیدا می‌کند: «آنها صرفا با تزریق حمایت‌های آمریکا به‌زحمت سرپایند.» این‌طور که به‌نظر می‌رسد بازیگری که 76 سال قبل روی صحنه تشویق شد، اکنون دیالوگ‌های تهیه‌کننده‌اش را مبنی‌بر عدم دخالت سیاست در هنر فراموش کرده است. البته دیالوگ‌ها تنها چیزی نیست که از یاد صاحبان صحنه رفته است، اگر چشمان‌شان را باز کنند، می‌بینند دیگر مخاطبی هم در سالن باقی نمانده است. 

مرتبط ها