کد خبر: 195114

درباره حمایت و تاثیر تیلور سوئیفت از کاملا هریس در انتخابات آمریکا؛

آفت سلبریتیسم از تهران تا واشنگتن

کارکرد سلبریتی‌هایی همچون تیلور سوئیفت، جرج کلونی، آنجلینا جولی و... در زمین بازی سیاست چیست؟ این افراد قرار است چه ایده و تفکری را نمایندگی کنند؟

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: پس از برگزاری مناظره تلویزیونی ترامپ و کامالا هریس در فیلادلفیا، تیلور سوئیفت به‌عنوان یکی از مشهورترین خوانندگان موسیقی پاپ و کانتری در اینستاگرام اعلام کرد که از نامزد مورد حمایت دموکرات‌ها در انتخابات پیش‌رو حمایت می‌کند. کارکرد سلبریتی‌هایی همچون تیلور سوئیفت، جرج کلونی، آنجلینا جولی و... در زمین بازی سیاست چیست؟ این افراد قرار است چه ایده و تفکری را نمایندگی کنند؟ آیا حضور آنها در صحنه سیاست نگران‌کننده است یا امری علی‌السویه محسوب می‌شود؟ 

فرهنگ شهرت، قواعد بازی را به‌هم می‌ریزد
سلبریتی نماینده تام و تمام تفکری است که فردمحوری را چراغ راه خود قرار می‌دهد و تولدش هم برخلاف نظر بسیاری از مردم عادی به دوره حاضر برنمی‌گردد، بلکه تاریخی کم و بیش یکسان با اولین آثار سرمایه‌داری صنعتی دارد. با تحول صنعت چاپ و مطرح شدن سینما در قامت یک صنعت پولساز، شهره‌ها از پس پرده به متن تصاویر کوچ کردند و تبدیل به یکی از محرک‌های اصلی مصرف‌گرایی شدند؛ این جریان در سال‌های میانی قرن بیستم آنقدر پیش رفت که زمین بازی سیاست را نیز تحت تاثیر خود قرار داد و حتی رونالد ریگان بازیگر را پس از سال‌ها حضور در عرصه نمایش برای حضور در کاخ‌سفید به صرافت انداخت. فرهنگ شهرت به‌عنوان مقوله‌ای ارزشمند در میان شهروندان آمریکایی جا افتاده بود و از امر سیاسی و سیاست به مثابه یک اتفاق روزمره آشنایی‌زدایی می‌کرد. دیگر قرار نبود که دولت در مشت سیاستمداران سنتی و عصاقورت‌داده‌ها باقی بماند؛ در واقع فرهنگ شهرت قواعد بازی را به هم ریخته بود. 

چرا باید سلبریتیسم را جدی بگیریم 
آشنایی با گرامر دنیای مدرن تا حدود زیادی در گروی فهم پدیده سلبریتیسم است. ما در جهانی به سر می‌بریم که هر اتفاقی در آن به کالایی قابل مصرف تبدیل شده است، به‌طوری‌که حتی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نیست. سلبریتی‌ با خلاص شدن از قواعد بروکراتیکی که پیش‌تر تنظیم‌کننده روابطش بود و از طریق اثرگذاری بر موضوعات مختلف نوع تفکر شخص‌محورش را به مردم و بازیگران اصلی در صحنه تحمیل می‌کند.
او این کار را به دو طریق انجام می‌دهد؛ یا با مطرح کردن خویش به‌عنوان نماینده بخش مهمی از مردم به ساحت سیاست قدم می‌گذارد و یا اینکه اثرگذاری‌اش را از طریق بالا بردن محبوبیت یک نامزد در ایام انتخابات به رخ همگان می‌کشد. حمایت شهره‌های هالیوودی از کامالا هریس را می‌توان در دسته دوم قرار داد.
افرادی مثل رابرت دنیرو به سبب جایگاه مهمش در آثار موج نو هالیوود و تیلور سوئیفت در قامت یک خواننده و موزیسین ژانر پاپ و کانتری که به‌عنوان یک زن، مدلی از جذابیت‌های ظاهری و جنسی را به جامعه هدف خویش ارائه می‌دهد، هریک سهم ویژه‌ای در پر شدن سبد رای نامزدها برعهده می‌گیرند. اما این شمایل‌ها و نمادهای صنعت سرگرمی تنها به‌واسطه توانمندی‌های خویش روی صحنه ظاهر نشده‌اند، بلکه آنها خود نتیجه رسانه‌ای شدن تمام شئونات زندگی انسان امروزی به‌حساب می‌آیند.
درواقع سلبریتی برساخت رسانه است و این دو به کمک یکدیگر وقوع سیاست را به تاخیر می‌اندازند یا در بهترین حالت تصمیمات مهم را به مسائلی پیش پا افتاده و حاشیه‌ای بدل می‌کنند. شاید اگر مردم اوکراین، زلنسکی شومن را به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب نمی‌کردند وضعیت‌شان به بدی امروز نبود. سلبریتیسم برخلاف ظاهر جذابش، باطن نگران‌کننده‌ای دارد و به‌مثابه اسب تروای مصرف‌گرایی جنبه‌های مختلف زندگی انسان نظیر مدل سرگرمی، امنیت و سیاست را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. 

 آیا سلبریتیسم پدیده خطرناکی است؟ 
ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که «شخصیت فردی سیاستمداران» در مقایسه با برنامه مدون احزاب برای اداره امور مختلف از ارجحیت بیشتری برخوردار است و در چنین میزانسنی «ردنک بودن» ترامپ از یک طرف و «زن بودن» کامالا هریس از سوی دیگر به ملاک‌های مهمی برای انتخاب رئیس‌جمهور آمریکا بدل شده‌اند. سلبریتی‌ها و رسانه‌هایی نظیر اینستاگرام، ایکس، فیسبوک و... نیز نقش ویژه‌ای در برهم زدن مناسبات ایفا می‌کنند و بیش از هر زمان دیگری عرصه سیاست را به‌سمت نمایشی‌شدن سوق می‌دهند؛ از آثار مخدوش شدن عملکرد احزاب و عدم اطمینان عمومی به شیوه کارکرد آنها می‌توان به بیرون آمدن نام ترامپ از آرای الکترال در سال ۲۰۱۶ اشاره کرد.
شاید بسیاری اینگونه فکر کنند که این شخص ضد جریان اصلی سیاست در آمریکا قدم برداشته است و به همین دلیل در سال ۲۰۲۰ قافیه را به بایدن باخت و اکنون هم شرایط مساعدی در مواجهه با هریس ندارد ولی این فقط ظاهر قضیه است. سلبریتی‌ها در روی کار آمدن بایدن، هریس و اوباما نقش داشتند، ولی افرادی همچون ترامپ و زلنسکی پیش از این «سلبریتی» بودند و از راه ایجاد جنجال کاسبی‌شان را نمایندگی می‌کردند و الگوی موفقیت را در ذهن افراد جا می‌‌انداختند. ولی باز با این حال شرایط آنقدر وخیم نیست که قافیه را به سلبریتی‌جماعت از پیش‌باخته تصور کنیم.
تا زمانی که مردم به‌عنوان فاعل شناسا در امر سیاست حضور دارند و فرمان سیاستگذاری در دنیا به‌طور کامل دست این افراد نیفتاده است، می‌توان به آینده امیدوار بود. رسانه‌های جریان اصلی در دنیا و سلبریتی‌ها فقط بیش از هرچیز به مصرف ایده خود می‌اندیشند و به «انسان» در مقام خریدار ایده‌ها احتیاج مبرم دارند. این علت تامه‌ای است که سپردن فرمان اداره امور به دیوانگان و مجرمان را برای مدتی طولانی به تاخیر می‌اندازد و موجودیت زمین را از یک تهدید امنیتی نجات می‌دهد. 

مرتبط ها