زهرا طیبی، خبرنگار گروه نقد روز: ادوار مختلف انتخابات در سالهای اخیر عموما با افتوخیزهای مختلفی همراه بوده است. در برخی دورههای مجلس هم مشارکت 50 درصدی و هم 70 درصدی را شاهد بودهایم. این اتفاق در انتخابات ریاستجمهوری هم تکرار شده است، برای مثال در انتخابات سال 72 مشارکت تقریبا 50 درصدی بود. اما در انتخابات مجلس پنجم که دوسال بعد برگزار شد، میزان مشارکت در کل کشور به 70 درصد رسید. نگاه به این آمار نشان میدهد اگرچه در مواردی میزان مشارکت با کاهش همراه بوده اما این کاهش تداوم نداشته و به دلایلی ازجمله رقابتی شدن انتخابات، حضور افراد و چهرهها یا مطرح شدن وعدههای تازه، مشارکت در انتخابات بعدی افزایش پیدا کرده است. در نگاهی به انتخاباتهای چند سال اخیر، یعنی از انتخابات مجلس یازدهم (98)، انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم و در نمونه آخر مجلس دوازدهم میزان مشارکت به زیر 50 درصد رسیده و تقریبا روی 40 درصد ثابت مانده است. نکته نگرانکنندهتر این است که «میزان آرای باطله» در این انتخاباتها تقریبا برای اولینبار در ادوار انتخاباتی ایران موضوعیت پیدا کرده است. استمرار این کاهش آمار، زنگ خطرها در مورد کاهش مشارکت را به صدا درآورده است. امری که نشان میدهد حالا باید خیلی جدیتر از گذشته علل کاهش مشارکت را واکاوی کرد و برای از میان بردن نارضایتیهای ناشی از افزایش میزان کاهش مشارکت باید اقدام جدی انجام داد. بهطورکلی علل کاهش مشارکت را میتوان در سه حوزه تقسیمبندی کرد:
1. دلایل عمومی کاهش مشارکت: نابسامانیهای اقتصادی که در چند سال اخیر اتفاق افتاده و نزدیک شدن درآمد طبقه متوسط به خطر فقر، امری است که نمیشود تنها آن را محدود به عملکرد یک دولت دانست. اگرچه بخش زیادی از نابسامانیهای اقتصادی و تورم به وجود آمده در کشور متاثر از فشارهای حداکثری آمریکا بوده، اما بررسی روند نابسامانیهای اقتصادی امری است که ریشه در توالی تصمیمهای نادرست اقتصادی نادرست در سالهای اخیر داشته که البته سیاستگذاریهای نادرست آن را تشدید کردهاند. این امر در حوزههای سیاسی و فرهنگی هم قابلمشاهده هستند.
2. احساس عدم تغییر محسوس از مسیر انتخابات مجلس: اگر اصل حضور پای صندوق رای را مهم و موثر بدانیم، در قدم بعدی و در مواجهه با انتخابات مجلس سوالی که مردم از خود میپرسند، این است که «چرا باید در انتخابات مجلس رای بدهیم؟» مشخصا نگاه به آنچه نمایندگان مجلس یازدهم وعده دادند در قیاس با آنچه به سمع و نظر مردم از مجلسیها رسید تا حد زیادی در مشارکت کردن یا نکردن مردم موثر است. سوال اینجاست آیا مردم بر این باورند که میتوانند با رای در انتخابات تغییری ایجاد کنند؟ حال در نگاه به انتخابات مجلس دوازدهم و مقایسه با مجلس یازدهم، آیا برداشت افکارعمومی این بوده که حضور و رایآوری نامزدهایی که در انتخابات مجلس یازدهم حضور داشتند، تغییر محسوسی در حل مشکلات یا رفع دغدغههای آنها داشته است؟ طبیعتا احساس عدم تاثیر در این شرایط اساسا انگیزه حضور و رایآوری در انتخابات را از میان میبرد. این امر هم صرفا محدود به طیف خاصی نبوده و اساسا وقتی این نگاه به وجود میآید که حضور یا عدم حضور در انتخابات تاثیر محسوسی در رفع مشکلات یا دغدغههای طبقات مختلف مردم ندارد و مردم نماینده خود را از میان لیستهای انتخاباتی و تایید صلاحیتشده پیدا نکنند، انگیزه برای حضور در انتخابات هم کاهش پیدا میکند. براین اساس یکی از علل کاهش مشارکت را باید در وجود این احساس که مشارکتهای پیشین در انتخابات مجلس تغییر محسوسی بههمراه نداشته، جستوجو کرد.
3. اصولگراها و اصلاحطلبها هم از این کاهش مشارکت سهم دارند: کنش احزاب و گروههای سیاسی یک ضلع دیگر از علل کاهش مشارکت بهشمار میرود. در دورههای مختلف انتخابات، ورود گروههای سیاسی، کنش آنها، جنس رقابتی که میان احزاب شکل میگیرد و ایدههایی که مطرح میشود، بهوضوح تاثیر قابلتوجهی در افزایش یا کاهش مشارکت داشته است. در نگاه به کنش احزاب هم موارد و کنشهای مختلف از دو طیف اصلاحطلب و اصولگرا در کاهش میزان مشارکت موثر بوده است.
سهم اصلاحطلبان از کاهش مشارکت
1. چک سفیدامضای اصلاحطلبان به دولت ناکارآمد روحانی: مشارکت و حضور و اصلاحطلبها در انتخابات ریاستجمهوری و چک سفید امضایی که آنها به حسن روحانی در انتخاباتهای 92 و 96 دادند، دو نکته قابلتوجه داشت؛ در نگاه به این امر که چرا مشارکت در انتخابات شیب نزولی داشته نمیتوان عملکرد دولت روحانی را نادیده گرفت. علیرغم اینکه روحانی رسما نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان در انتخابات 92 و 96 بود، درطول هشتسال در سایه بیایده بودن دولت در مدیریت نابسامانیهای داخلی و سیاستگذاریها در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و ترسیم تکمسیر حل مشکلات کشور در سیاست خارجی و ارتباط با غرب، حکمرانی کرد اما مشخصا هیچ نقد جدی و مشخصی از جانب چهرههای اصلاحطلب و رسانههای آنها دیده نمیشد و خبری از نقد جدی آنها برای اعمال فشار یا تجدیدنظر دولت در عملکرد خود در حوزههای مختلف و ناکارآمدیها وجود نداشت. تنها اصلاحطلبان در این دوره تلاش کردند از مخالفان روحانی غولی بسازند که در صورت حکمرانی آنان وضعیت کشور از این هم بدتر میشد. دولت روحانی مشخصا با چک سفید امضایی که اصلاحطلبان در اختیارش قرار دادند، در هشتسال فعالیت خود روی ریل ناکارآمدی حرکت کرد.
2. استاندارد دوگانه اصلاحطلبان درمواجهه با انتخابات: اصلاحطلبان در مواجهه با انتخاباتها در سالهای مختلف عموما برخوردی دوگانه داشتهاند. در نگاهی به کنش آنها در ادوار مختلف انتخابات به وضوح مشخص است هر زمان که گمان اصلاحطلبان این بوده که شانس پیروزی آنها در انتخابات بالا بوده اتفاقا حضور حداکثری داشتند و اصل حضور در انتخابات و رای دادن را هم مورد توجه قرار دادند و برای مثال در مجلس دهم اصلاحاتیها با این تصور که انتخابات را پیروز میشوند، لیست منتشر کردند و خاتمی هم از لیست آنها حمایت کرد. اما در انتخاباتهایی که برداشت آنها این بود که در صورت مشارکت احتمال باخت آنها با توجه به عوامل مختلفی مثل نارکارآمدی دولت تحت حمایت آنها، نارضایتی مردم از آنها یا ردصلاحیتها وجود داشته، جدای از اینکه حضور و مشارکت جدی در انتخابات نداشتند، روغنریخته را نذر امامزاده و از تحریم انتخابات صحبت کردند. در روند برگزاری انتخابات چندوچون میکردند و حتی نوک پیکان نقدها را متوجه بررسی صلاحیتها میدانستند. این استاندارد دوگانه اصلاحطلبان در انتخابات، تصویر ریاکارانهای از نقشآفرینی آنها ایجاد کرده است.
سهم اصولگرایان از کاهش مشارکت
در بررسی کنش اصولگرایان و تاثیری که بر میزان مشارکت در انتخابات میگذارند هم چند نکته مهم مورد توجه قرار دارد:
1. واقعیت متکثر جامعه را نمیپذیرند: یکی از ایرادات اصلی بخشی از جریان اصولگرا نپذیرفتن واقعیت آنچه موردنظر اکثریت جامعه است به شمار میرود. این طیف، حتی بعد از مشارکت هشت درصدی در انتخابات دور دوم مجلس دوازدهم هم پیام و نشانه کاهش مشارکت یعنی عدم مشارکت 92 درصد از واجدان شرایط تهران را درک نکردند و به نظر میرسد اساسا تصویر و برداشتی که برخی از آنها از جامعه ایرانی دارد فاصله قابلتوجهی با واقعیت موجود دارد و حتی درمواردی تصویر فانتزی از جامعه ایرانی ارائه میدهد.
2. آسیب به گفتمان عدالت از 2 مسیر: یکی از موادی که میتوان علل کاهش مشارکت در انتخابات مجلس دوازدهم را در آن جستوجو کرد، آسیبی است که در این دوره به گفتمان عدالت زده شد:
1-2 پروژههای افشاگری: افشاگریهای شب انتخاباتی که درون طیف اصولگرا به راه افتاده بود، عموما با نگاه و ضربه به رقیب مطرح میشد تا از این طریق، رقیب خود را از میدان خارج کنند و باعث ریزش آرای آن شوند. اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد نهتنها به ضرر اصولگرایان تمام شد بلکه آسیب آن به کل انتخابات هم تعمیم پیدا کرد. نکته مهم این است که در نگاه افکارعمومی و در بازار داغ افشاگریهای اصولگرایان علیه هم، برداشت مردم این خواهد بود که هر دو گروهی که علیه فسادهای رخداده دو طرف دست به افشاگری زدهاند، سهمی یکسان از ارتکاب به فساد دارند. حال در چنین شرایطی که هرکدام از رقبا در نگاه افکارعمومی سهمی یکسان دارند، اساسا چرا مردم باید از میان آنها یکی را انتخاب کنند. مشخصا انتخاب آنها رای ندادن به هیچ یک از طرفین دعواست.
3. سوالات افکارعمومی از فسادها هنوز بیپاسخ مانده: علاوهبر پروژههای افشاگری شب انتخاباتی هنوز بخش زیادی از سوالات جامعه درمورد فساد برخی افراد که بهصورت عمومی منتشر شده بدون پاسخ باقی مانده است. برای مثال در ماجرای زمینهای ازگل و اسنادی که منتشر شد افکارعمومی هنوز پاسخ خود مبنیبراینکه در واقعیت امر چه اتفاقی رخ داده بود را دریافت نکردند. در چنین فضایی آقای صدیقی همچنان بهعنوان امامجمعه در نمازجمعه تهران حضور دارند و افکارعمومی همچنان سردرگم است که آنچه در ماجرای ازگل اتفاق افتاد، اساسا قرار است پیگیری شود یا به نتیجهای رسیده است یا خیر؟
4. تبدیل عرصه سیاست به پروژههای سلبی: اشکال دیگری که متوجه کنش اصولگرایان در انتخابات است، فقدان ایده ایجابی است؛ کفه سنگین رقابت در انتخابات مجلس دوازدهم روی ایدههای افراد برای انتخابات مجلس متمرکز نبود، حتی رقابت اصلی نیز روی نفی ایدههای دو طرف متمرکز نبود. رقابت در انتخابات مجلس دوازدهم بر عدم پذیرش ریاست قالیباف متمرکز بود. درواقع یک سمت ماجرا حول ریاست قالیباف اجماع نظر داشت و سمت دیگر اصولگرایان هم معتقد بود ریاست مجلس میبایست به هر فردی به جز قالیباف برسد. در انتخابات به جای اینکه رقابت متمرکز روی ارائه ایدهای تازه باشد تا بتواند نابسامانیهای موجود را سامان دهد روی این امر بود که چه کسی کمتر دزد است و فساد ندارد.
5. عدم باور برخی اصولگرایان به آزادیهای مشروع و قانونی مردم: بخشی از طیف اصولگرا همچنان قائل به پذیرش آزادی مشروع و قانونی نیستند، اظهارنظرهای آنها در برخی موضوعات مثل حضور زنان در ورزشگاه و برگزاری کنسرتها نشان میدهد همچنان باید برخی از آنها را نسبت به پذیرش آزادیهای مشروع و قانونی مردم توجیه کرد و نهایتا این امر منجر به فاصله گرفتن طیفهای مختلف جامعه از آنها میشود.
جهت مشاهده متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.