زهرا رمضانی، خبرنگار گروه دانشگاه: 40 دقیقهای به غروب آفتاب مانده بود که بعد از کلی چرخیدن در خیابانهای اطراف مصلی، بالاخره در پارکینگ خیابان نقدی جایی برای پارک کردن پیدا کردم. پارکینگی که در سمت چپ خیابان شهید بهشتی و با فاصله نسبتا کمی از در ورودی اصلی به مصلی قرار داشت اما راه طولانی از پارکینگ تا رسیدن به شبستان و سالن ناشران دانشگاهی که مقصد اصلیام در سیوپنجمین نمایشگاه کتاب بود، داشتم. مسیری که براساس تجربه سالهای قبل، شانس زیادی هم برای استفاده از ونهای تعبیهشده درطول مسیر وجود نداشت. در ذهنم درحال تخمین زدن مسافت پیشرو بودم که خودم را جلوی یکی از ونها دیدم؛ ونی که البته تا پل عابر پیادهای که در انتهای پارکینگ قرار داشت، وظیفه جابهجایی مسافران را عهدهدار بود و تنها چنددقیقه طول کشید که با صدای راننده، هفتمسافر ون جلوی پل عابرپیادهای که پارکینگ را دقیقا به حیاط اصلی مصلی وصل میکرد، پیاده شدند. پله برقی پل، زحمت مسافران را کم کرد و کمتر از دو، سه دقیقه طول کشید تا وارد حیاط مصلی شوم، حیاطی که برخلاف تصورم خلوت و شاید هم بتوان گفت خیلی سوت و کور بود. با وجود اینکه تصور میکردم همزمانی دومین روز نمایشگاه کتاب با پنجشنبه دلیل خوبی است تا جمعیت قابلقبولی را در مصلی ببینم، اما نهتنها خبری از صفهای طولانی مقابل غرفههای نقشهخوان و راهنما نبود، بلکه بلندگوها هم که در تمام دوران حضورم در مصلی، درحال تبلیغ یک ناشر و یک غرفه بودند، در سکوتی عجیب قرار داشتند تا حالوهوای نمایشگاه امسال را کاملا متفاوت کنند! درحال فکر کردن به فضای متفاوت مصلی بودم که ترمز کردن ونی که تنها جای یک مسافر داشت، رشته افکارم را پاره کرد و چند دقیقه بعد خودم را جلوی سالن ناشران کودکونوجوان دیدم؛ نقطهای که آخرین ایستگاه ونها هم بهحساب میآمد.
راهروهای خلوت در سالن ناشران دانشگاهی
از همان ابتدا میدانستم که یکراست باید سراغ ناشران دانشگاهی بروم؛ ناشرانی که وظیفه تالیف و ترجمه و در یک کلام تامین کتب درسی دانشجویان را در عرصههای مختلفی علمی برعهده دارند. دسترسی به آنها هم کار سختی نبود و فقط باید از میان غرفههایی که در بخش ناشران کودکونوجوان جا خوش کرده بودند، رد میشدم تا به صحن اصلی مصلی برسم. بعدش هم کمتر از پنجدقیقه پیادهروی لازم بود تا به راهروهای مرتبط با این ناشران که تقریبا دیوار به دیوار شبستان قرار داشت، برسم. راهروهایی خالی از جمعیت و جنبوجوش دانشجویان! خلوت بودن غرفهها و راهروها بهحدی به چشم میآید که وقتی به غرفه مرکز نشر دانشگاهی- که یکی از غرفههای نسبتا بزرگ این سالن بود- رفتم و سراغ مسئول غرفه را گرفتم، با این جمله بهعنوان اولین دیالوگ روبهرو شدم: «مسئول غرفه امروز زودتر رفته است.» همین یک جمله کافی بود تا از این فرد که یکی از اعضای کادر غرفه بهحساب میآمد، درباره نمایشگاه امسال بپرسم. سوالی که در ابتدا با این جواب که امروز تازه دومین روز نمایشگاه است و هنوز برای قضاوت زود است، روبهرو شدم، اما جمله بعدی نشان میداد وضعیت چندان باب میل ناشران نیست. به گفته او، چندسالی میشود که نمایشگاه کتاب دیگر رونق گذشته را ندارد و قیمت بالای کتابها هم باعثشده عملا بخشی از جامعه مانند سالهای قبل توان خرید را نداشته باشند. درست است که کتابهای دانشگاهی جزء نیازهای اصلی دانشجویان بهشمار میرود، اما آنها ترجیح میدهند از نسخههای آنلاین یا از کتاب سال بالاییهای خود استفاده کنند.
راهم را بهسمت غرفههای دیگر ادامه میدهم تا شاید بتوانم غرفهای شلوغ در میان راهروها پیدا کنم. نشر میزان یکی از همان ناشران حوزه حقوق است که غرفهای نسبتا طویل دارد و حدود 10 نفری هم درحال تورق کتابهایش بودند؛ نشری که با مراکز علمی و دانشگاههای مختلفی از تهران گرفته تا شورای نگهبان همکاری دارد و علیرغم سبد گسترده همکاریاش، اما باز هم آنطور که انتظار میرود، شلوغ نیست. از کنار این نشر میگذرم و راهم را بهسمت دیگر غرفهها ادامه میدهم. بهدنبال ناشرانی هستم که مستقیما مربوط به یکی از دانشگاهها باشند. بالاخره به انتشارات دانشگاه تهران میرسم که تقریبا در ابتدای راهرو هم قرار دارد؛ ناشری که کمتر از انگشتان دو دست بازدیدکننده دارد. منتظر میمانم تا صحبت مرد جاافتادهای که بهنظر میرسد مسئولیت غرفه را برعهده دارد با یکی از مشتریان تمام شود. انتظاری که نزدیک به 10 دقیقهای طول میکشد، اما بهمحض اینکه خودم را خبرنگار معرفی میکنم، امیدم برای مصاحبه گرفتن ناامید میشود! او حاضر نیست بهطور رسمی گفتوگو کند.
توانایی مالی برای خرید کتابهای مرجع وجود ندارد
با کمی رفتوبرگشت بالاخره راضی میشود به سوالهایم پاسخ دهد، البته به این شرط که اسمی از او برده نشود. همین رضایت کافی بود تا اولین سوالم را که درباره وضعیت نمایشگاه است، بدونکوچکترین مکثی بپرسم. لبخند تلخی میزند؛ چراکه معتقد است هرکس دیگری هم جای دانشجویان باشد وقتی فرصت خرید مجازی از نمایشگاهی فراهم شده باشد، طبیعتا حاضر نیست بهصورت حضوری از آن بازدید کند. البته او تنها درکنار مساله بن، دلایل دیگری را هم در خلوتی نمایشگاه امسال موثر میداند و جملهاش را اینطور ادامه میدهد: «یکی از دلایلی که مانند سال قبل دنبال شده، این است که با بندانشجویی تنها میتوان از نمایشگاه مجازی خرید کرد و تسهیلاتی برای خرید حضوری کتاب، درنظر گرفته نشده است؛ بااینحال قیمت سرسامآور کتاب را هم نمیتوان نادیده گرفت.» او این مساله را اتفاقی میداند که باعثشده عملا دانشجو قدرت خرید کافی را نداشته باشد، حالا در این وضعیت بن دیگر به کار دانشجویی نمیآید که میخواهد بازدیدی از نمایشگاه داشته باشد و همین مساله نقش مهمی در کمرنگ شدن جمعیت بازدیدکننده حداقل از غرفه ناشران دانشگاهی دارد، در مقابل عملا فروش فیزیکی کتاب از سوی آنان در چنین نمایشگاههایی کم شده است. نکته جالب در صحبتهای او، عدم توانایی در خرید کتابهای مرجع از سوی انتشارات دانشگاهی است. اتفاقی که نشان میدهد بالا رفتن قیمت ارز و عدم توانایی مالی دانشگاهها، عملا دست آنها را از نسخه فیزیکی کتابهای مرجع- که براساس علم روز دنیا در حوزههای مختلف تالیف میشود- کوتاه کرده است. حرفهایش را که میشنوم، یاد سالهای قبل نسبتا دور میافتم که بخش ناشران خارجی یکی از بخشهای پررونق نمایشگاه بهشمار میرفت. سالنی که ناشران دانشگاهی در بازه زمانی 10 روزه این فرصت را داشتند تا بتوانند منابع علمی مورد نیازشان را از آنها خریداری کنند و در اختیار اساتید و دانشجویان خود بگذارند. حالا اما با وضعیت مالی دانشگاهها که طبیعتا در حوزه انتشارات وخیمتر هم میشود، عملا خرید از آنها به یک رویا تبدیل شده است. او البته جمله قابلتاملی را هم مطرح میکند و میگوید امروز پیدیاف بسیاری از کتابهای مرجع موجود است و میتوان آنها را خرید و چاپ کرد. در این شرایط و با توجه به مسائل مالی، چرا باید کتابهای مرجع را خریداری کرد؟! موضوعی که شاید در وهله اول غیرقابلباور به نظر برسد، اما واقعیت این است که تامین ارز لازم برای این مهم کار آسانی نبوده و اینکه ناشران ترجیح دهند بهجای خرید کتاب مرجع از ناشر خارجی، بهسمت استفاده از نسخه پیدیاف آن بروند، امری عادی بهنظر میرسد.
بنهای خرید کتاب؛ بلای جان نمایشگاه حضوری
صحبتهایم را با او تمام میکنم تا سراغ ناشران دیگر دانشگاههای مطرح بروم. چند باری راهروها را بالا و پایین میکنم اما خبری از انتشارات دانشگاههایی مانند علم و صنعت؛ چمران اهواز و... نیست. سراغ غرفه اطلاعرسانی میروم که متوجه میشوم بخشی از ناشران در طبقه دوم جانمایی شدهاند. بالاجبار بیش از 30 پله را بالا میروم تا شاید با فضای متفاوتتری از طبقه اول همراه شوم اما وضعیت ناشرانی که آنجا مستقر شده بودند، بهمراتب بدتر بود! بهطوریکه شاید در کل سالن بهزور میشد 20 بازدیدکننده را پیدا کرد. یکراست سراغ غرفه دانشگاه علم و صنعت میروم؛ غرفهای که متصدی درحال صحبت بود و خیلی دل و دماغی هم برای حرف زدن نداشت. تنها به گفتن همین یکجمله که امیدوارم در روزهای آینده جمعیت بیشتری به نمایشگاه بیایند و فروش آنلاین باعث شده خیلی تمایلی برای حضور در مصلی وجود نداشته باشد، اکتفا میکند. بیحوصلگی متصدی اجازه نمیدهد سوالات دیگرم را ادامه دهم.
چیدمان ناشران کمک آموزشیها در کنار دانشگاهیها!
غرفه دانشگاه فردوسی مشهد در گوشهای دنج از سالن قرار گرفته؛ غرفهای که جز متصدی هیچ کس در آن نیست. سراغش میروم و از او درباره وضعیت نمایشگاه امسال میپرسم. جالب اینجاست که او هم تمایلی به حرف زدن ندارد اما گفتن همین جمله «مشخص است که حوصلهتان سررفته» باعث میشود تا لبخند تلخی بزند و بگوید: «درست است که نمایشگاه تازه شروع شده، اما فروش مجازی کتاب همزمان با نمایشگاه، باعثشده رغبت کمتری به حضور در نمایشگاه وجود داشته باشد. از طرف دیگر قیمت کتابها هم بهحدی بالا رفته که از توان دانشجو خارج است. موضوع دیگر اینکه بنهای خرید کتاب، بنهایی هستند که اجازه استفاده از آنها برای خریدهای حضوری وجود ندارد.»
پلهها را بهسمت پایین دنبال میکنم تا از سالن ناشران دانشگاهی خارج شوم. در مسیر برگشت اما حضور ناشران کمکآموزشی مانند ماهان آن هم در غرفهای بزرگ و درست در راهروی بین شبستان و سالن ناشران دانشگاهی که اتفاقا جمعیت قابلتوجهی در آن وجود دارد، توجهم را جلب میکند؛ ناشری که در زمره کمکآموزشیها هستند، اما برخلاف سالهای گذشته که عمده این ناشران باید در بخش کمکآموزشیها باشند، حالا در نزدیکترین فاصله به ناشران دانشگاهی قرار گرفته است؛ اتفاقی که در جای خودش قابلتامل بوده و موضوع زمانی جالبتر میشود که جمعیت حاضر در آنها را بخواهیم با غرفه ناشران دانشگاهی مقایسه کنیم. بهنظر میرسد تبوتاب استفاده از کتبهای کمکآموزشی برای قبولی در آزمونهای ورودی به مقاطع مختلف همچنان در صدر اولویت جامعه قرار دارد.