سیدمهدی طالبی، دبیرگروه جهانشهر: آمریکا طی سالها و ماههای اخیر هربار بخشی از یال ابرقدرتی خود را از دست داده است. واشنگتن دیگر سلطان یا هژمون نیست. با این حال به نظر میرسد از این شیر فرتوت همچنان حنجرهاش دستنخوردهتر باقی مانده است؛ قسمتی که امروز نقطه ثقل و پیشران اصلی تحرکات واشنگتن است. این موضوع را از چند رخداد جدید میتوان فهمید. آمریکا پس از عملیات وعده صادق توسط ایران در 25 و 26 فروردین (13 و 14 آوریل)، حوزه واکنش خود به تهران را در حوزه جنگ روانی تعریف کرد. این درحالی بود که غرب که موقعیتی دفاعی در این عملیات داشت واکنشی که از آن توقف میرفت را نیز نشان نداد. از این رو بود که روز جمعه لوید آستین، وزیردفاع آمریکا در فرار رو به جلو به ایران توصیه کرد سلاحهای بهتری بسازد. اگر این موضع و صحنه عمل وزیر دفاع آمریکا به عنوان دستگاه نظامی این کشور باشد، نباید وزیر خارجه که حوزهاش دیپلماسی است وضعیت بهتری داشته باشد. آنتونی بلینکن در سفر اواخر هفته گذشته خود به چین، چیزی جز جنگ روانی نداشت. پیش از این سفر آمریکا با اختصاص بودجه برای متحدانش در شرق اروپا، غرب آسیا و شرق آسیا تلاش کرده بود خود را مصمم به مقابله با دشمنان نشان دهد. این بودجه شامل تایوان نیز میشود؛ جزیرهای با حکومت مجزا و ضد پکن که چین آن را بخشی از خاک خود میداند و جهان نیز این تفسیر را در قالب «یک کشور دو دولت» پذیرفته است. بلینکن با وجود تصویب تهدیدآمیز این بودجه، دستان چندان پری در پکن نداشت. همین دستان خالی بود که باعث شد مقامات چینی استقبال سردی از او به عمل آورده و درنهایت وزیر خارجه آمریکا با بدرقه سفیر این کشور در پکن، چین را ترک کند.
همزمان با این تحولات پس از خروج بلینکن، روز گذشته ایلان ماسک، کارآفرین مشهور آمریکایی وارد چین شده است. گفته میشود ماسک در این سفر به دنبال ملاقات با مقامات ارشد چین است تا درمورد ارائه سیستم کمکراننده تسلا موسوم به FSD در چین و کسب مجوز برای انتقال دادههای جمعآوریشده و ارسال آنها به آمریکا برای آموزش الگوریتمهای رانندگی خودران، گفتوگوکند. این سفر از آنجا حائز اهمیت است که ماسک به عنوان یکی از افراد مورد اعتماد بخشی از هیات حاکمه آمریکا تعدادی از مهمترین پروژههای این کشور در حوزه صنعتی و فناوری را در دست داشته و از حمایت نهادهای نظامی بهره میبرد. او در ماههای اخیر گرایشاتی نزدیک به محافظهکاران و جمهوریخواهان از خود بروز داده است که با گرایشهای سیاسی پیشینش متفاوت هستند.
هدف آمریکا از اعمال فشار بر چین
آمریکا تلاش دارد با اعمال فشار بر چین، برداشتهایی ذهنی را به افکار عمومی و نخبگان سیاسی تزریق کند. در ادامه به بررسی اهداف آمریکا پرداخته شده است.
1. آمریکا میخواهد از همگرایی و همافزایی قدرتهای شرقی که شامل چین، روسیه و ایران هستند، جلوگیری کند. رسانههای غربی برای بدنام کردن این محور نام کره شمالی را نیز میآورند که فاقد ظرفیت سه کشور نام برده شده است.
2. دولتی باید مهار شود که ابعاد قدرت آن از هرسو درحال رشد هستند. یک مسیر برای مهار، ایجاد محدودیت در ابعاد رشد این دولت است. واشنگتن برای مهار پکن باید ابتدا رشد این کشور را احصا کرده و پس از آن پروژه مهار را برای نتیجهگیری نهایی کلید بزند. با رشد روزافزون ابعاد قدرت چین، مهار بسیار دشوار و غیرموثر خواهد بود.
3. غرب نگران ضربه خوردن از تغییرات در «تعاریف» است که هویت را نیز تحتتاثیر قرار دادهاند. همانگونه که تعریف از قدرت در جهان تغییر کرده و امروزه صرفا با قدرت نظامی تعیین نمیشود، هویتها نیز تعاریف متفاوتی به خود گرفتهاند. در غرب این تغییرات هویتی باعث شده تا برخی نگران از دست رفتن قدرت این مجموعه طبق مختصات پیشین باشند. از این رو یک راه برای به نظم درآوردن غرب و آمریکا، تلاش برای هویتدهی به آن است. برای مدتی، آنچه به غرب هویت میداد دشمنی با شوروی بهعنوان رهبر بلوک شرق بود. با فروپاشی شوروی جهان غرب در برابر تروریسم متحد شد که غرب ریشه آن را جهان اسلام میدانست. آمریکا در حال حاضر قصد دارد با هراسانگیزی از چین، جهان غرب را به تعریفی هویتی از خود برساند. روسیه فعلی به دلیل غیرایدئولوژیک بودن نمیتواند دشمن هویتدهنده خوبی برای غرب باشد.
4. وجهه اخلاقی آمریکا به دلیل اقدامات جنایتکارانه رژیم که با حمایت این کشور صورت میگیرد، فروریخته است. واشنگتن قصد دارد با اقداماتی چندگانه این وجهه را بازسازی کند. یکی از این اقدامات اختصاص بودجه به امور بشردوستانه برای کرانه باختری و غزه بود. صحبت از احتمال تحریم یک گردان ارتش رژیم در کرانه باختری نیز اقدامی در همین راستا است. واشنگتن اما راههای دیگری نیز پیش روی خود میبیند که منحصر در فلسطین اشغالی نیستند. برای رقیق ساختن فشارها بر وجهه اخلاقی غرب، آمریکا درصدد افزایش فشارها و بازی رسانهای پیرامون ارتکاب جنایت در جنگ اوکراین است. از آنجا که تمام این فشار نیز تنها با اتهام علیه روسیه قابل ایجاد نیست، درصدد بازنمایی و گسترش حوزهای آن است. آمریکا در بخشی از اهداف خود از اتهامزنی به چین و ایران درخصوص ارسال سلاح به روسیه به دنبال رقیقسازی جنایتهای رژیم در فلسطین است. ساختن تصویری از چین بهعنوان حامی جنگ در شرق اروپا و غرب آسیا، به زعم واشنگتن به غرب کمک میکند فشارها علیه خود را رقیق سازد.
5. برای منافع آمریکا، چین و روسیه اولویت بیشتری نسبت به غرب آسیا دارند. هرچند به لحاظ فوریت، روسیه به دلیل تهاجم نظامی و ایجاد جنگ اولویت دارد اما به شکل ذاتی چین برای واشنگتن مهمتر است. به همین دلیل واشنگتن با درخواست از چین برای مهار بحران در شرق آسیا و غرب آسیا، درصدد ارجاع آدرس مشکلات به پکن است تا به زعم واشنگتن همه از ریشه ماجرا باخبر شوند. آمریکا میخواهد بگوید چین ریشه همه مشکلات جهان و غرب است.
6. افکار عمومی جهان و نخبگان چین را بهعنوان قدرتی همتا با آمریکا درنظر میگیرند یا توقع دارند در آینده اینگونه بشود. از نگاه واشنگتن این تصور در هرسطحی به زیان آمریکاست. از این رو واشنگتن قصد دارد در فضای رسانهای جهت اعمال فشارها را به جهان نشان دهد. امروزه در رسانهها صحبت از اعمال فشار آمریکا بر چین است نه بالعکس. واشنگتن میخواهد دیگران با مشاهده جهت قدرت، مناسبات و رفتارهای کنونی خود را تنظیم کنند.
راههایی که چین پیش رو دارد
برخلاف آنچه آمریکا انتظار دارد، چین سیاست خاص خود را در پیش گرفته و از قدرت لازم برای پیشبرد آن با وجود مخالفتهای واشنگتن نیز برخوردار است. در ادامه این موضوع بررسی شده است.
1. اگر چین بخواهد طبق خواست آمریکا فشاری علیه روسیه و ایران اعمال کند، به خود ضربه زده است.
2. اعمال فشار چین به کشورهایی مانند روسیه و ایران به بروز تنش در روابط میانجامد اما تغییری در سیاستهای مسکو و تهران با توجه به اهمیت بالای منافع ملی آنها در اوکراین و منطقه ایجاد نمیکند.
3. آمریکا درحالیکه روابط خود با چین را محدود کرده از پکن میخواهد روابطش با دیگر بازیگران را کاهش دهد. این روند نشان میدهد هرگونه عقبنشینی پکن به پیشروی بیشتر فشارهای واشنگتن میانجامد.
4. چین میداند گزینههای آمریکا برای مهار این کشور زیاد نیستند و با استفاده از هرکدام، خود واشنگتن نیز تضعیف میشود.
5. آمریکا درصدد پررنگ کردن درخواستها از چین برای مداخله در منازعات جهانی-در غرب آسیا- است. با پررنگ کردن درخواست آمریکا از چین برای مداخله در منازعات سه اتفاق رخ میدهد که میتواند به منافع آمریکا کمک کند. در سناریوی نخست، چین طبق درخواست آمریکا به کشورهایی مانند روسیه و ایران فشار میآورد و منافع واشنگتن را تامین میکند. در این سناریو چین با تضعیف قدرتهای شرقی و تقویت غرب به خود ضربه زده و در چشم افکار عمومی، دولتی که رفتارهایش توسط واشنگتن قابل کنترل و جهتدهی است نشان داده میشود. در سناریوی دوم، چین در منازعه برطبق نظرات خود ورود میکند که میتواند با خروج از سیاست سنتی پکن چالشهایی برای این کشور داشته باشد. اگر چین در منازعات غرب آسیا بین ایران و رژیمصهیونیستی طرف تهران را بگیرد با واگرایی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس روبهرو شده و اگر طرف تلآویو را بگیرد با رویگردانی تهران مواجه میشود؛ این درحالی است که ایران و اعراب دو تامینکننده بزرگ انرژی چین هستند. آمریکا انرژی را یک اهرم کارا برای مهار چین میداند. در سناریوی سوم، چین دست به مداخله نمیزند که با توجه به پررنگ بودن درخواستهای غرب از چین که فضای رسانهای را مملو ساختهاند، این احتراز به ناتوانی از مداخله تعبیر شده و به دیگران تاکید میکند پکن قادر به جایگزینی با واشنگتن نیست. رگههای این هدف در برخی گزارشهای نوشته شده توسط رسانههای غربی قابل مشاهده است.
پکن راه دشواری برای عبور از تلههای واشنگتن دارد. در واقعیت، چین نوع متفاوتی از سیاست را در پیش گرفته که به مذاق آمریکا خوش نمیآید. پیش از این و در اوایل جنگ طوفان الاقصی آمریکا از چین درخواست کرده بود به ایران فشار وارد کند تا تهران نیز به نوبه خود با اعمال فشار به صنعا مانع از حملات ارتش یمن در دریای سرخ شود. غرب با این درخواست قصد داشت چین را که اهمیت بالایی برای خطوط تجارت جهانی قائل است تحریک کرده و در برابر یمنی قرار دهد که به زعم غرب تجارت دریایی جهان را تهدید میکرد. علیرغم تبلیغات غرب اما یمنیها تنها به کشتیهایی که مقصدشان فلسطین اشغالی بود حمله میکردند. از این رو چین و روسیه مذاکرات جداگانهای به شکل مستقیم با یمن انجام دادند تا کشتیهای تجاریشان ناخواسته در سواحل این کشور دچار مشکل نشوند. در برهه کنونی نیز چینیها سیاست خود را درپیش گرفتهاند. آنها از یکسو در منازعه میان ایران و رژیمصهیونیستی به بهانه حمله تلآویو به سفارت ایران در دمشق جانب تهران را گرفته و ضمن محکوم کردن اقدام رژیم از پاسخ ایران طی عملیات وعده صادق حمایت کردهاند. چینیها موضع حمایتی خود از ایران را همراه با روسیه اتخاذ کردهاند؛ چیزی که درست برخلاف منافع آمریکاست اما اندک معایبی را که واشنگتن به آن امیدوار بود، ندارد. آمریکاییها امیدوار بودند یا اینگونه نشان میدادند که در صورت جانبداری چین از ایران در منازعه با رژیم، متحدان غرب بهویژه کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس نسبت به پکن دچار واگرایی خواهند شد. این اتفاق اما تاکنون رخ نداده است.
6. کشورهای شرقی درحال فشار آوردن و منزوی کردن داراییهای استراتژیک غرب هستند. اوکراین درحال تبدیل شدن به یک سکوی ضدروسی بود. رژیمصهیونیستی نیز مهمترین دارایی استراتژیک غرب در غرب آسیاست که طی دهههای اخیر بهعنوان سکوی آمریکا علیه کشورهای منطقه عمل کرده است. تایوان و کره جنوبی نیز سکوهایی علیه چین هستند. تمام این سکوها تحت فشار قرار گرفتهاند. علیرغم روابط خوب چین و روسیه با رژیمصهیونیستی که بعضا فراتر از تلقیهای ساده است، این دو طی جنگ بانی اقداماتی ضد تلآویو بودهاند. بسیاری از مقامات دولتی و نظامی روس دارای ریشههای یهودی و تابعیت رژیم هستند که عمق روابط مسکو با صهیونیستها و تلآویو را نشان میدهد. با این وجود به نظر میرسد پکن و مسکو بدون توجه به این علقهها برای تضعیف داراییهای استراتژیک آمریکا به صف شدهاند؛ حتی اگر همانند رژیم با آن روابط خوبی داشته باشند. دلایلی که درباره انتقام روسها از صهیونیستها به دلیل وقوع جنگ اوکراین گفته میشود نیز واقعیت دارند اما توضیحدهنده تمام ماجرا نیستند، بهویژه اینکه چین هم علیه رژیم شوریده است. شاید بتوان گفت چین تصمیم گرفته در قضایای مربوط به اوکراین پشت روسیه باشد اما این نیز توضیحدهنده ماجرا نیست. تلاشهای هماهنگ برای ضربه به اوکراین، رژیم، تایوان و حتی کره جنوبی الگوی دیگری را نشان میدهد. بدون این دولتها داراییهای استراتژیک آمریکا که بهعنوان سکوهایی منعطف برای آزار ایران، چین و روسیه به کار میرفتند از بین رفته و واشنگتن ضربهای بزرگ خواهد خورد. ایجاد تلاطم در داراییهای استراتژیک آمریکا هرچند در مرحله نخست متحدان منطقهای آمریکا را نسبت به چین، روسیه و ایران به هراس میاندازد اما با آشکار شدن ناتوانی داراییهای استراتژیک آمریکا و خود این کشور، احتمال مورد حمله واقع شدن توسط قدرتهای شرقی در صورت اصرار این کشورها به پیروی کورکورانه از نقشههای واشنگتن میتواند آنها را به دوری از آمریکا بکشاند. به نظر میرسد زمزمههای لزوم استقلال استراتژیک اروپا و شکلگیری ارتش اروپایی توسط فرانسه تشدید شده است. اروپا میترسد پس از اوکراین هدف قرار گیرد و آمریکا نیز تنها به شکل غیرمستقیم به حمایت از قاره سبز بپردازد.
یک دلیل دیگر که چین و روسیه را به مقابله با رژیمصهیونیستی کشانده، ضربهای است که تلآویو به حیثیت غرب وارد کرده است. موضوعات اخلاقی مانند حقوق بشر مایه تفاخر غرب نسبت به دیگر تمدنها بوده است. صهیونیستها این وجهه را فروریختهاند و قدرتهای غیرغربی را به بهرهبرداری از این فرصت کشاندهاند. چین و روسیه قصد ندارند تنها به فروریختن وجهه اخلاقی غرب اکتفا کرده و میخواهند با اقداماتی ضد تلآویو، این وجهه اخلاقی را برای خود مصادره کنند.
چین و روسیه همچنین با توجه به حضور در منطقه، طرف پیروز جنگ را غیر از غرب و رژیم تشخیص دادهاند. حمله 7 اکتبر هرچه که بود و ناتوانی صهیونیستها در پیروزی طی 7 ماه جنگ، بازنده را مشخص کرده است.