هفته گذشته همچنانکه نوای نامه دکتر رضا داوریاردکانی، فیلسوف معاصر، در فضای اندیشه در حال طنین بود و بسامد نقدها و نظرات مختلف اصحاب تفکر، سمفونی گفتوگوی علمی را بار دیگر در فضای آکادمیک کشور به صدا درآورده بود، اصحاب ایدئولوژی و سیاستبازان متفنن، بیآنکه به عمق کلام داوری و غرض و مقصود او تفطن یابند؛ بیان او را دستمایه تسویهحسابهای جناحی و سیاسی خود کردند.
ماجرا از آنجا آغاز شد که دبیرخانه هماندیشی علم دینی 15 دیماه در نامهای خطاب به رئیس فرهنگستان علوم از او تقاضا میکند برای تبیین و تقریر نظراتش در موضوع علم دینی و علوم انسانی اسلامی نمایندهای را به این هماندیشی که قرار است نهم تا یازدهم اسفندماه در مشهد برگزار شود، معرفی کند. سهشنبه، اول اسفندماه، داوری در نامهای سرگشاده با اعلام عدم حضور خود و امتناع از معرفی نمایندهاش، صراحتا فرزندان فکری خود را به تفکر پیرامون «تجدید عهد دینی» دعوت میکند.
این نامه و نظر برای اهالی حوزه اندیشه و علومانسانی حرف جدیدی نبود چراکه داوری پیش از این نیز بارها نظر خود را دراینباره شفاها و کتبا مطرح کرده بود؛ ازجمله در یادداشتی بهمناسبت تجدید چاپ کتاب «علومانسانی و برنامهریزی توسعه» نهتنها به «تمنای محال» حکم نکرده است بلکه حتی از امکان علم دینی و چگونگی آن نیز سخن گفته است و آنجا هم «شرط امکان علم دینی» را نه «دستور و سفارش» بلکه موقوف به «فراهم آمدن شرایط خاص» دانسته است. داوری در صفحه 10 و 11 این کتاب مینویسد:
«بیش از 30 سال است که از بومیکردن و اسلامیکردن علومانسانی و اجتماعی میگویند و سفارش میکنند که علوم انسانی و اجتماعی برمبنای دینی و اسلامی استوار شود. {...} پس چیزی که من باید به آن بپردازم این است که اگر علومانسانی و اجتماعی با ماهیتی متفاوت با علوم کنونی در نظر باشد این علوم چگونه ممکن میشود. در امکان این امر تردید نکردهام اما شرط امکان آن را بنای جامعهای دیگر دانستهام. جامعههای کنونی همه کم و بیش رنگ و صفت تجدد و تجددمآبی دارند و روابط و مناسبات و قواعدشان غیردینی است، اما جامعهای که نظم دینی دارد و شیوه زندگی و غایات آن در دین و با دین معین میشود باید نظمی متفاوت با جامعههای کنونی داشته باشد و در راه دیگری سیر کند{...} در نظام دینی هم مردم بیاختیار نیستند و میتوانند از آزادی قول و فعل برخوردار باشند اما خودشان غایت نیستند و در زندگی و عمل باید حدودی که منشأ ورای بشری و آسمانی و قدسی دارد رعایت کنند. چنین جامعهای اگر به علومی متناظر با علومانسانی و اجتماعی موجود در جهان متجدد نیاز داشته باشد، این علوم پدید میآیند و بنا میشوند. این پدید آمدن و بنا شدن هم با درک خاص صورت میگیرد و البته تا این درک نباشد هرچه در لزوم بومیکردن علومانسانی بگویند نتیجهای حاصل نمیشود زیرا بنیاد شدن هر علم، موقوف به فراهم آمدن شرایط خاص است و با میل و آرزو و صدور دستور و سفارش و حکم ماموریت ساخته نمیشود. چیزی که مخصوصا باید به آن توجه شود تناسب و تناظر میان نظر تحول شیوه زندگی و جامعه و تفکر و نظر و علم و اخلاق است. در این تناظر و تناسب ممکن است هماهنگی کامل وجود نداشته باشد و حتی گاهی تعارضهایی هم ظاهر شود، اما رویهمرفته میتوان گفت که مردم وقتی رو به سوی آینده میکنند، طرحهای نو در نظرشان پدیدار میشود و استعداد بنیانگذاری علمهای مورد نیازشان را پیدا میکنند.»
پنج روز پس از نامه داوریاردکانی، رئیسجمهور محترم در اختتامیه سیویکمین جشنواره بینالمللی خوارزمی، شاید به توصیه مشاوران، فرصت را غنیمت شمرد و با ایراد نطقی منجمله در باب داشبورد خودرو، مدعی شد که عدهای سالیان دراز وقت و پول صرف کردند تا ریاضی و فیزیک و شیمی اسلامی بسازند اما حاصلی به دست نیاوردند و در ادامه گفت: «ماهیت علم، به ایدئولوژی و تحزب وابسته نیست.»
بلافاصله پس از این سخنان، روزنامه حزب کارگزاران سازندگی به مدیریت محمد قوچانی، مشاور رسانهای رئیسجمهور، بدون در نظر گرفتن کلام سطحی روحانی و عمق بیان داوریاردکانی، این هر دو سخن را با شعبده ژورنالیستی سردبیر خود یکی کرد و با تیتر «حکیم و حاکم» مدعی شد که حاکم و حکیم به یک حرف رسیدهاند؛ در صورتی که نه بیان این هر دو یکی بود و نه حتی مبانی و موضوع و غایت.
هشتم اسفندماه نامه دوم دبیرخانه هماندیشی علم دینی خطاب به دکتر داوریاردکانی با تیتر «غیر از گفتوگو راهی هست» در «فرهیختگان» منتشر شد. نویسندگان نامه با تجلیل از مقام فیلسوف معاصر و در عباراتی سرشار از احترام، نقدهای خود به موضع داوریاردکانی را بازگو کردند و دیروز هم داوری در همایش «ما و علومانسانی» در یک موضع پدرانه، مجددا نظر خود را دراینباره بیان کرد و گفت: «اگر معتقدیم کسی که میگوید علم اجتماعی دینی، از علم خارج شده، ما اگر میخواهیم برایش روشن کنیم که از علم خارج شده خودمان از علم خارج نشویم، بلکه عالمانه با او حرف بزنیم. به خدا این بچهها حرف گوش میکنند، حرف میشنوند و لج نمیکنند. اگر لج میکردند امروز مرا به اینجا دعوت نمیکردند. البته دعوتشان به این معنی نیست که هرچه من میگویم تایید میکنند اما میگویند حرفش را بشنویم و حرفش را میشنویم.»
اندیشمندان یک رقیب مشترک بیشتر ندارند و آن اصحاب ایدئولوژی و سیاسیونی هستند که به کمک ژورنالیستهای کاربلد، کلام را مهندسی میکنند و ردای اندیشه را به قصد و غرض سیاسی آلوده میکنند و تفکر را به تفنن تقلیل میدهند. اگر ائتلاف قدرت و رسانه ساحت اندیشه را به اصحابش واگذارند و دامن از دریای علم برچینند، هم به اندیشه کمک کردهاند و هم شأن خود را نگه داشتهاند.
* نویسنده : محمدمحسن راحمی روزنامهنگار