بهخاطر شهریه دانشگاه
دختران، زنان و کودکان یکی پس از دیگری با سرعت وارد واگنها میشوند و دیالوگهایی را که از قبل حفظ کردهاند با صدای بلند فریاد میزنند: «ریمل... مارک معروف مترو چهار تومان، خط چشم ضدآب دارم 10 تومان، پد پنکک دارم یکی سه تومان دوتاش پنج تومان و... خانمای عزیز هرکسی خواست براش بیارم... نبود؟» دختر جوان بدون اینکه توجه کند که کسی به حرفش گوش میدهد یا نه مطالب قبل را با صدای بلند تکرار و واگنها را طی میکرد؛ آخر وقت که خسته شد گفت: «خانما این همه براتون صحبت کردم تو رو خدا خرید کنید دیگه.» از صحبتهای ضد و نقیضی که از این دختر میشنوی با خود فکر میکنی که انگار دغدغه اصلی او درآمد نیست! در ایستگاهی که پیاده شد، به دنبالش پیاده شدم و به بهانه خرید سر صحبت را با او باز کردم. او میگفت: «پدرم بازنشسته آموزشوپرورش است و مادرم خانهدار، در منیریه زندگی میکنیم، خانم جون شما بهتر میدونید دختری در سن و سال من اگه موهاشو رنگ نکنه، ناخن نکاره و بینی عمل نکنه که نمیتونه جلوی دوست و آشنا سربلند کنه! بابام میگه پول ندارم! باید خرج تحصیل برادر بزرگترت را بدم! آخه خانم پس من چی؟ اصلا داداشم چرا میره دانشگاه؟ مگر کار هست که داره پول بابام رو هدر میده! ظاهر من مهمتره یا مدرک تحصیلی داداشم؟» خندیدم و گفتم: «بیا بشین الان که نمیخوای چیزی بفروشی که آنقدر تندتند صحبت میکنی! بیا ببینم کجای کار میلنگه.» گفت: «خانم جون بخت بدبخت من میلنگه که دختر شدم، البته نه اگه پسر بودم که شاید نمیتونستم دستفروشی کنم و مثل داداشم باید میرفتم ادامه تحصیل بدم! ای وای خانم بذار اصلا از اول برات بگم. سه سال پیش برای برادرم رفتیم خواستگاری، فقط بهخاطر اینکه داداشم مدرک دانشگاهی نداشت بهش دختر ندادن! از اون سال هم داداشم گیر داد میخوام درس بخونم، الان هم بابام هر ترم یه عالمه پول دانشگاه میده! بگذریم خانوم شما خریدتو کن من از این حرفا زیاد دارم، خلاصه کلام اینکه من هم به خاطر اینکه از همسنهای خودم عقب نیفتم، اومدم دستفروشی. البته بابام نمیدونه، فکر میکنه فروشنده مغازه هستم.»
بهخاطر فرزند بیمارم دستفروشی میکنم
خانمی با ظاهر آراسته و با صدایی نازک میگوید: «وسایلم را ببین، دیدنش که پولی نیست! ببینید، انگشتر نقره، استیل و سیاهقلم هر مدلی بخوای دارم. پولتو داری برای امر خیر خرج میکنی.» با خود فکر کردم حتما دختر تازهعروس دارد و برای تامین هزینه جهیزیه مشغول دستفروشی شده است؛ به سراغش رفتم و انگشتری انتخاب کردم و گفتم: «امر خیر؟ میشه بگید چه خیری؟ شاید بیشتر هزینه کردم.» برق از چشمانش گذشت و گفت: «فرزندم بیماری «ایبی» دارد. میدانی چه بیماری است؟ یعنی پوست بدنش شکننده است؛ یک اختلال ژنتیکی دارد که باعث شکنندگی پوست میشود؛ یعنی پوستش مدام خونریزی دارد. برای اینکه این خونریزیها مانع فعالیتهای روزمرهاش نشود باید مدام پانسمان کند اما این پانسمانها گران هستند و حقوق همسرم کفاف خرج ما نیست. بعد از کلی فکر کردن، امنترین راه درآمد را دستفروشی در مترو یافتم، شاید بگی چرا امنترین؟ چون مثلا به خانه هرکسی نمیروی و هزارتا بلای ناشناخته قرار نیست سرت بیاید! دولت حمایت خوبی از کودکان «ایبی» نمیکند و بیشتر هزینهها با خودمان است. خداراشکر حداقل مترو هست که با خیال راحت کار کنم، خانم باور کنید این پولهایی که شما برای این بدلیجات میدهید حکم همان نیکوکاری را دارد. این روزها مردم کمتر میتوانند طلا و جواهر بخرند و به بدلیجات رو آوردهاند، صدتا هم که داشته باشند هنوز چشمشان دنبال صد و یکمی است؛ منم بدلیجات را منبع درآمد خودم قرار دادم تا بلکه بتوانم تعداد باندهای بیشتری برای پانسمان دخترم تهیه کنم.»
پدرم قمار میکند و ما دستفروشی!
دختر 20 سالهای به همراه خانمی حدودا 45 ساله با هم وارد مترو شدند و انگار که تقسیم کار داشتند. یکی به راست و دیگری به چپ رفت. یکی داد میزد: «غذاهای خانگی گرم دارم، خانمهای شاغل که خسته هستید دیگر لازم نیست غرغرهای شوهرتان را تحمل کنید؛ غذای گرم بخرید و به خانه ببرید.»
آن یکی فریاد میزد: «شارژر، هندزفری، کابلهای رابط و... دارم؛ نصف قیمت بیرون! به خدا راست میگم جنسهایم اصل است اگه بخواین جنس تقلبی هم دارم که با اینها مقایسه کنید، به جان بابام راست میگم.»
در چهرهاش خیره شدم احساس کردم بغض خودش را به سختی خفه میکند؛ به سمتش رفتم و بطری آبی که داشتم به سمتش گرفتم و گفتم: «بخور کمی آرام شو.»
اشک چشمانش را خیس کرد و گفت: «به خدا که ما بدبخت نبودیم. پدرم اهل قمار است. تمام زندگی را به پای قمار دود کرد؛ کم بود دیگر من را هم... مادرم به سختی طلاق گرفت و حالا ما با هم زندگی میکنیم. بیخیال دانشگاه شدم تا بتوانیم با دستفروشی به همراه مادرم حداقل خانه 40 متری بگیریم و از غرغرهای صاحب خانه خلاص شویم. خدا را شکر تا الان نصف پول خانه را جور کردهایم، به کَرَم جیبهای شما بقیه پول خانه هم جور میشود.»
خندیدم و گفتم خبرنگار هستم قصد داشتم همصحبت شما بشوم وگرنه من هم حال و روزم خیلی تعریفی نیست.
دستم را محکم گرفت و گفت: «تو را به خدا قسم در روزنامه بگویید قمار و شرطبندی نشونه مردونگی نیست؛ مردی که نتونه امنیت زن و بچش را حفظ کنه، مرد نیست؛ حتی اگه در شرطبندی روی تمام رقبا را کم کند.»
دستفروشان مترو بیبندوبار نیستند
قطار در یکی از ایستگاهها ایستاد و خانم دستفروشی به سرعت به داخل واگن آمد و گفت: زدند، با چوب زدند! گفتم چه شخصی را زدند؟ چرا زدند؟ گفت: یکی از ماموران مترو دختر خانمی که لوازم آرایش میفروخت را با چوب زد و به او فحش میداد. دختر بیچاره از سر و رویش خون میآمد و وسایلش پخش زمین شد و بیشتر اجناسش دیگر قابل استفاده نیست. بدترین تهمتها و نسبتهای ناروا را به او زد.
خب ما اگر عزتمان اجازه میداد از این راه کسب درآمد کنیم که دیگر دستفروشی نمیکردیم! امان از بدبختی که آدم باید حرف هرکسی را بشنود و سکوت کند! زمانی که از شوهر سابقم جدا شدم قسم خوردم به هیچ مردی اعتماد نکنم و خودم خرج زندگی را از راههای شرافتمندانه تامین کنم ولی امروز دیگر برای ما آبرویی نگذاشتهاند.
خدا را شکر تلگرام و کانالهای تلگرامی آمدند، روزهایی که تعداد دستفروشان زیاد میشود در خانه میمانم و جنسهایم را در کانال میفروشم.
مامورانی که با دستفروشان همدست هستند
در حال خروج از مترو بودم که صحنهای تکمیلکننده گزارشم شد! شنیده بودم که دستفروشان مترو نمیتوانند چرخهای دستی و چمدانهایشان را به مترو وارد کنند و آنهایی هم که میآورند به اصطلاح قاچاقی جنسهای خود را وارد میکنند. همیشه برایم سوال بود که این چرخهای بزرگ چگونه قاچاقی وارد مترو میشوند! و آن روز دیدم که اتاقهایی که جایگاه اشیا گمشده و نگهبانان مترو است، مامن وسایل دستفروشان هم شده است.
خانمی با ظاهری معمولی وارد ایستگاه مترو شد و بعد از مراجعه به این دفتر ساک دستی خود را برداشت و به سمت قطارهای مترو حرکت کرد.
حکایت دستفروشانی که مدرن شدند
فریاد دستفروشان یکی از معضلات اصلی مترو تهران است. از سر صبح وارد واگن شده و با فریاد زدن به دنبال یافتن مشتری هستند. برخی از دستفروشان رفتار بدی با سایر مسافران دارند و اگر یکی از مسافران به آنها اعتراض کند در پاسخ به او میگویند: «من جنس خودم را میفروشم، به شما چه کار دارم؛ اگر ناراحت هستید، پیاده شوید، ما از سر شکمسیری دستفروش نشدهایم.»
برخی از دستفروشان در واگنها روسری خودشان را برداشته و انواع و اقسام لوازم تزئینی مو را روی موهای خود تبلیغ میکنند و اگر یکی به آنها بگوید حجاب خود را رعایت کن، واگن مترو به میدان جنگ تبدیل میشود! به تازگی این دستفروشان مدرن و بهروز هم شدهاند، کارتخوان دارند، کالاهای خود را تضمین میکنند، اشانتیون ارائه میدهند و شماره تماس برای مراجعه بعدی در اختیار مشتریان خود قرار میدهند؛ خلاصه دنیای کسب و پیشرفت آنها گویا از پیشرفت اقتصادی دولت در این سالها موفقتر بوده است.
پدیده دستفروشی در مترو مخالفان و موافقان خود را دارد و به صورت تکبعدی نمیشود آن را قضاوت کرد؛ این محل و این شغل هم میتواند کمکهزینه زندگی رو به سقوط باشد و هم میتواند سبب سایر آسیبهای اجتماعی شود.
مسئولی میگوید با متکدیان و دستفروشان مترو برخورد و موجبات سفرهای درونشهری امن و بدون حضور این افراد را برای شهروندان فراهم میکنیم و مسئول دیگری میگوید که این افراد هم عضوی از جامعه هستند و نمیشود آنها را از بطن جامعه حذف کرد، باید آنها را ساماندهی و برایشان در راهروهای مترو محل کسب درآمد ایجاد کرد.
محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران در حاشیه جلسه علنی روز یکشنبه 26 آذرماه با اشاره به صحنههای منتشر شده از برخورد با دستفروشی در خیابان ولیعصر گفت: «این صحنهها، صحنههای ناگواری بود و اتفاقی بد است که نمونه آن زیاد است که یکی از آنها کشف شده است.»
هاشمی با اشاره به دستفروشی در مترو گفت: «آن زمان که در مترو فعالیت داشتیم، پدیده دستفروشی در مترو تازه آغاز شده بود که به دلیل اینکه با آن برخورد نشد، روزبهروز گسترش یافت و حالا میبینیم از تعداد مسافران بیشتر شده است، این روش برخورد مناسبی نیست، خوشبختانه دیدیم که هم شهردار و هم دادستان با خاطیان برخورد کردند و این نشان میدهد که کسی با این رفتارها موافق نیست. باید روش ساماندهی با دستفروشان طراحی شود.»
در این بین اما باید دید مسئولان دولت فکری به حال این زنان بدسرپرست یا بیسرپرست میکنند و برای آنها به طرز صحیح تولید شغل میکنند یا با جمعآوری بیهدف این دستفروشان باعث روی آوردن آنها به اقدامات خلاف شده تا شاید از این راه بتوانند از مرگ ناشی از فقر نجات یابند که در این صورت در جرم صورت گرفته فقط شخص مقصر نیست!
پروانه سلحشوری، نماینده مجلس با انتقاد از کاهش اعتبارات حوزه زنان در بودجه ۹۷ اظهار کرد: «طرح توانمندسازی زنان سرپرست خانوار اعتباراتش به جای آنکه زیاد شود، کم شده و از ۲۰ میلیارد به ۱۵ میلیارد کاهش یافته است.» وی افزود: «طرح بیمه زنان خانهدار با بیش از سه فرزند هم بیش از ۳۰ درصد کاهش یافته است.»
این نماینده مجلس تاکید کرد: «متاسفانه از موارد ضروری بودجه کم شده و یکباره به یک شورای سیاستگذاری ۲۷۰ میلیارد بودجه دادهاند. در دین ما تاکید شده اگر فقر از یک در وارد شود ایمان از در دیگر بیرون میرود، بنابراین ما باید در جهت فقرزدایی کار کنیم.» درنهایت باید دید واکنش مسئولان شهرداری و بهویژه مسئولان مترو در قبال دستفروشان چه خواهد بود. آیا برنامهای برای ساماندهی این دسته از فعالان اقتصادی اجرا میشود یا اینکه رشد دستفروشان مترو همچنان ادامه دارد؟
* نویسنده : مهسا شمسکلائی روزنامهنگار