کد خبر: 11896

به بهانه زادروز استاد شفیعی‌کدکنی

بیداری ستاره در چشم جویباران

گفتن و نوشتن از شفیعی‌کدکنی زمان زیادی می‌خواهد. کسی که هم ادبیات می‌داند و هم فقه، هم موسیقی می‌داند و هم شعر. باشد که بیشتر از آنچه باید قدرش بدانیم که نامش باعث پرآوازه شدن شعر ایران زمین شده است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شفیعی‌کدکنی به جز شعر موسیقی را هم خوب می‌داند آنقدر موسیقی برایش روشن و واضح بود که کتابی در این باب سروده است. کتاب «موسیقی شعر» یکی از آثار کلاسیک اوست. استاد محبوب دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هفتاد و هشت‌ساله شد.

 «اگر از طرف حرم حضرت رضا(ع) به خیابان تهران می‌آمدید به سمت جنوب در سمت غربی خیابان، کوچه حاج ابراهیم چاووش بود و حدودا در نقطه مقابل آن کوچه کربلا و بعد از آن در همان راسته خیابان تهران و بعد کوچه چهنو. محله چهنو در قرن هشتم و اوایل قرن نهم جزء محلات اصلی و معتبر مشهد بوده است. درست روبه‌روی همین کوچه چهنو که کوچه نسبتا پهن و ماشین‌رو بود کوچه ما بود؛ یعنی کوچه اعتماد. منزل کوچک ما در همین کوچه اعتماد قرار داشت.»  

شاعری از اهالی خراسان. همیشه به خراسانی بودنش افتخار می‌کند. «گون از نسیم پرسید دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری زغبار این بیابان... » این شعر آنقدر آشنا و شناخته شده است که وقتی در هر جایی خوانده می‌شود ناخودآگاه نام شفیعی‌کدکنی به ذهن انسان متبادر می‌شود. محمدرضا شفیعی‌کدکنی در نوزدهم مهرماه ۱۳۱۸ در کدکن، از توابع خراسان جنوبی به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و ادبیات عرب را خوب می‌دانست؛ برای همین شفیعی‌کدکنی هیچ‌وقت به مدرسه نرفت و در کنار پدرش و محمدتقی ادیب نیشابوری به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت. فقه، کلام و اصول خواند. در آخرین مرحله درس خارج از فقه نیز با رهبر معظم انقلاب هم‌دوره بود. بالاخره بعد از دوره‌های زیاد به دانشگاه فردوسی مشهد رفت و ادبیات خواند و مدرک دکتری خود را از دانشگاه تهران گرفت.

آثار شفیعی‌کدکنی را می‌توان به سه گروه انتقادی، نظری و مجموعه اشعار عاشقانه تقسیم کرد. اشعار و نظریات انتقادی شفیعی‌کدکنی همیشه مورد توجه اهالی ادبیات بوده است. شفیعی‌کدکنی را باید جزء شاعران اجتماعی دانست؛ شاعری که با شعرهای اجتماعی خود در دهه40 و 50 به راحتی می‌توانست اوضاع زمان خود را با کنایه و اشاره برای خوانندگان شعرهایش ترسیم کند. یکی از نظریه‌های خوب شفیعی‌کدکنی در باب سنت و مدرنیته است. او معتقد است حرکت به سوی مدرنیته بدون شناخت سنت دشوار است. اگر کسی می‌خواهد به سمت مدرنیته حرکت کند باید سنت را به خوبی بشناسد. شفیعی‌کدکنی خاطره‌ای از پدرش نقل می‌کند: «مرحوم پدرم یک فرزند داشت و تمام هم و غمش این بود که به من چیزی یاد بدهد. چون حافظه بسیار نیرومندی داشتم، پاره‌ای از الفیه را بر من قرائت می‌کرد و من بی‌آنکه معنی آنها را بدانم طوطی‌وار حفظ بودم از این بابت در تمام محافل مشهد مشهور شده بودم.»

به غیر از پدرش که ید طولایی در شعر داشت، شفیعی‌کدکنی مادری خوش ذوق هم داشت. «مادرم خیلی خوب شعر می‌گفت. نمونه شعر مادرم را دارم. حافظ را حفظ داشت و مرا با حافظ مانوس کرده بود.» همیشه از اینکه به جای مدرسه به حوزه رفته است اظهار خوشحالی می‌کند و این را یک عنایت ‌الهی می‌داند که با رفتن به حوزه توانسته است از آنچه باید بیشتر بن‌مایه فرهنگ اسلامی داشته باشد. این حوزه رفتن را مدیون پدرش است که به جای مدرسه او را به حوزه فرستاد. شفیعی‌کدکنی به جز شعر، موسیقی را هم خوب می‌داند. آنقدر موسیقی برایش روشن و واضح بود که کتابی در این باب نوشته است. کتاب «موسیقی شعر» یکی از آثار کلاسیک اوست.

هم خواص و اهالی شعر عاشق و دلباخته او هستند هم در عرصه عمومی مردم اشعار او را به حافظه سپرده‌اند و به او علاقه دارند و این نشان از تاثیری است که شفیعی‌کدکنی در حوزه شعر و ادب ایران‌زمین داشته است. گفتن و نوشتن از شفیعی‌کدکنی زمان زیادی می‌خواهد. کسی که هم ادبیات می‌داند و هم فقه، هم موسیقی می‌داند و هم شعر. باشد که بیشتر از آنچه باید قدرش بدانیم که نامش باعث پرآوازه شدن شعر ایران زمین شده است.