سعید آجرلو، کارشناس مسائل سیاسی و مدیرمسئول روزنامه صبح نو در گفتوگو با «فرهیختگان» به بررسی نقش فتنه 88 در ترک برداشتن وحدت و اقتدار ملی و رفتارهای کشورهای غربی با جمهوری اسلامی پس از این تحولات عمیق پرداخت؛ مشروح این گفتوگو بهصورت یادداشت شفاهی در ادامه از نگاهتان میگذرد.
اکنون که حدود 11 سال از انتخابات و فتنه 88 گذشته، آن چیزی که ما بهعنوان تحولات جهان امروز میتوانیم تحلیل کنیم، این است که ببینیم جهان در این دهه چه تغییراتی کرده است و از اینرو شاید بهتر بتوانیم نقش آن اتفاقات را در قدرت ایران، لحاظ کنیم.
پس از انتخابات 88 در ایران، انقلابهای عربی تحت عنوان بهار عربی یا انقلابهای خاورمیانه رخ داد و سپس داعش ظهور کرد و بعد از آن نیز جنگهای منطقهای آغاز شد و پس از این تحولات ترامپ روی کار آمد.
بهنظر میرسد اساسا تقلیل دادن قدرت ایران، به درون خودش و مشغول کردن ایران به درون خود با توجه به این تحولات 10 سال گذشته، حتما امری بوده که برای قدرتهای خارجی مطلوب بوده، یعنی با توجه به این چند تحولی که اشاره شد یقینا ایران قوی برای این تحولات بسیار خطرناک بوده است و میتوانست نقشههای نظام بینالملل و نظام سلطه را بههم بریزد.
بنابراین از این زاویه معتقدم انتخابات آمریکا به ما نشان داد که چگونه قدرتهای بینالمللی و غرب به یک معنا بهسمت تشدید بحران که من اسم آن را «بحران سرمایهداری» میگذارم، حرکت کرده است.
این موضوع در نظریههای مختلف است که سرمایهداری، بحرانهای خودش را با یک راهحلهایی حل میکند و به همین شکل سطح کوچکی از بحران را نگاه میدارد و از فروپاشی جلوگیری میکند، لذا اگر ما در عرصه سپهر جهانی و در عرصه کلان نظام بینالمللی نگاه کنیم، باید انتخابات و اتفاقات سال 88 را اینطور تحلیل کنیم.
البته نه اینکه بخواهیم خیلی دقیق و از دیدگاههای پوزیتیویستی بگوییم اما در دهه گذشته میبینیم که چنین رویکردی در ایران چقدر میتوانسته برای غرب فواید داشته باشد.
انتقال بحران از غرب به شرق؛ سیاستورزی همیشگی نظام بینالملل
یک نوع شیوه انتقال بحران از غرب به شرق همیشه منظور و مراد نظام بینالملل بوده است و درواقع اختلافات درونی و ضعف ایران، ناامنی اجتماعی و بحران داخلی در همین زمینه ارزیابی میشود که این را میتوانیم در وقایع مختلف ببینیم.
در همین زمینه میتوان به جنگ سوریه اشاره کرد که شروع آن مانند همین آشوبهایی بود که در ایران و تهران اتفاق افتاد؛ از سوی دیگر یک نظام اجتماعی و جامعهای مثل سوریه بالاخره تفاوتهای زیادی داشت ولی حالا که نگاه میکنیم میبینیم که چهبسا پروژه غرب برای ایران، سوریه کردن ایران یا لبنانیزه و عراقیزه کردن ایران بود.
اکنون که 10 سال گذشته و اوضاع این کشورها را میبینیم، متوجه میشویم که چقدر این نقشه برای ایران بزرگ بوده است و فارغ از این که چه کسی برنده و چه کسی بازنده شود، این سناریو وجود داشته است.
همانطور که رهبری هم فرمودهاند، درواقع اصل این نقشه سر خارجی داشته و نقشه خارجی داشته است که افراد داخلی زیادی هم با آنها هماهنگ بودند و همکاری کردند و این کار را جلو بردند و طبیعتا کشور ضربات زیادی خورد.
درباره تحریمهای پس از سال 88 نیز باید گفت تحریمهای هوشمند که ترامپ با کپی از روی همین مدل تحریمهای هوشمند اوباما انجام داد، چیز جدیدی نبود، چراکه دولت اوباما یک زیرساختی درست کرده بود و آن زیرساخت از سوی ترامپ تقویت شد و به آن شدت داد.
تحریم تجاری و نفتی ایران پس از سال 88 آغاز شد
در همان دوران نیز اتحادیه اروپا و ایالاتمتحده نگرش تندی به ایران داشتند و به اتفاقات داخل ایران امیدوار شده بودند و از اینرو تحریمها را هم به همین جهت تشدید کردند، یعنی هم تحریمهای نفتی هم تحریمهای مالی و تجاری از آن دوره آغاز شد؛ یعنی دقیقا بعد از دورهای که اوباما به رهبری نامه نوشتند اما بلافاصله بعد از آن هیلاری کلینتون پس از 88 با ادبیات بدی با ایران صحبت کرد و سعی کرد که ناامنی در ایران را گسترش دهد.
شکاف حکومت-ملت و مشروعیتزدایی مهمترین هدف فتنه 88 بود
درواقع مهمترین مسالهای که غرب بهدنبال آن بود ایجاد شکاف بین دولت و ملت، نه دولت بهمعنای کابینه و هیاتوزیران، قوه مجریه، بلکه دولت بهمعنای حکومت ایران و ملت بود. این شکاف طبیعتا خودش میتواند در میانمدت یا بلندمدت تبدیل به موضوعات حادتر شود؛ مثلا از مقتضیات منطقه و سوریه، گرایشهای تکفیری و تند و سلفی بیرون میآمد ولی مقتضیات ایران متفاوت بود و میتوانست به حوزههای دیگر برود و این شکافها بازتولید شود.
از همه مهمتر مساله مشروعیت حکومت ایران است که در چارچوب همان شکاف حکومت و دولت و ملت تحلیل میشود. بدین معنا که وقتی شما حاکمیت را ضعیف میکنید، این بلافاصله با مشروعیت در رابطه است و وقتی تقلب به یک حکومت نسبت داده شود، اعتبارزدایی از حکومت اتفاق میافتد و این میتواند نظم عمومی را بههم بزند و سرمایه اجتماعی را از بین ببرد.
10 سال بعد، در انتخابات ایالات متحده دیدیم که ترامپ بهعنوان رئیسجمهور مستقر ادعای تقلب کرد. اما چند اتفاق افتاد یکی این که سران جمهوریخواه حاضر نشدند وی را همراهی کنند، این میتوانست درسی برای بخشی از جریانهای سیاسی در داخل باشد. ما این را به کرات شنیدیم که خاتمی در جلسات مختلف، گفته بود من اقدامات این آقایان را قبول ندارم اما بهطور علنی او هیچ موقع این را اعلام نکرد، بالاخره بهعنوان یک سیاستمدار نمیشود حرف مخفی و حرف آشکار یک فرد متضاد باشد. این رفتار هم به امنیت کشور و هم به جریان اصلاحات در سال 88 ضربه زد.
نکته بعدی هم این است که میشد مشکل آن روز را در سازوکار درونی با مکانیسمهای درونحکومتی حل کرد، با سیستمهای قضایی و نظارتی برای شمارش مجدد و... ولی متاسفانه یکطرف از طرفین انتخابات وارد این مسیر قانونی نشد و نتیجه آن وارد آوردن خسارات متعدد به کشور بود. البته طرف دیگر انتخابات یعنی احمدینژاد هم میتوانست خیلی بهتر عمل کند که البته خودش میگوید: «از آن تعابیر منظوری نداشتم.» ولی بهنظرم میتوانست ملاحظه بیشتری کند تا به آن دوقطبی دامن زده نشود. موضوع احمدینژاد و رفتارهایش فرع ماجرا است، مکانیسم انتخابات آمریکا نشان داد که میشود اختلاف به این بزرگی را داشت اما برای امنیت کشور چالش ایجاد نکرد. یک طرف 80 میلیون رأی بیاورد و یک طرف 73 میلیون، اما چالش تبدیل به جنگ خیابانی نشود.
امروز همان بلایی که آمریکا میخواست بر سر ایران بیاورد برای آنها ایجاد شده است
موضوع دیگر تلاش برای گرفتن مشروعیت نظام است. آمریکا میخواست با موضوع تقلب مشروعیت سیستم حاکم بر ایران را بگیرد که امروز همان بلا بر سر خودشان آمده است. به این معنا که حدود 80درصد از کسانی که به ترامپ رای دادهاند معتقدند در انتخابات آمریکا تقلب شده و این یک بحران مشروعیت است و به ابهت آمریکا در سراسر جهان خدشه وارد میکند.
دقت کنید ما بعد از سال 88 انتخابات سال 92 را داشتیم که با درصد خیلی اندکی همین جریان اصلاحات پیروز میدان رقابت شد و همین امروز میبینیم که چقدر از حامیان روحانی میگویند او باید استعفا دهد ولی رهبری ایستادهاند و از مردم دفاع میکنند، این درحالی است که در سال 88 عدهای میخواستند شأن رهبری را در سطح یک حزب سیاسی پایین بیاورند.
این الگو در تاریخ شیعه و در تاریخ حکومت اسلامی بینظیر است و از این لحاظ فکر میکنم که نقش رهبری در وحدت بخشیدن به کشور و مقابله با هجمههای بزرگ و بحرانی چون سال 88 در تاریخ خواهد ماند. در این میان ما رسانهها، صداوسیما و... نتوانستیم نقش رهبری را در مدیریت این وقایع درست و دقیق تبیین کنیم. اقدامات غیررسمی مثل تلاشهایی که در کنار مواضع و موضوعات رسمی در سال 88 از رهبر انقلاب دیدیم و اینکه چگونه صبر و مدارا کردند، چگونه دعوت به آرامش کردند و چگونه امنیت و وحدت کشور را با دفاع از مردمسالاری حفظ کردند باید ثبت و ضبط و به همه نشان داده شود.