سعید آجرلو، کارشناس مسائل سیاسی و مدیرمسئول روزنامه صبحنو در گفتوگو با «فرهیختگان» مسائل و چالشهای پیشروی کشور در برگزاری یک انتخابات پرشور را موردبررسی قرار داد. مشروح این گفتوگو در ادامه از نظر میگذرد.
ماجرای مشارکت یکی از چالشهای مهم در انتخابات آتی است. یک وجه آن ماجرای کرونا و بخشی نیز مسائل سیاسی است که شقوق مختلفی دارد. از دیدگاه شما اولا نگاه معقول از منظر جمهوری اسلامی به مشارکت چیست و ثانیا مسیر تحقق این نگاه چگونه است؟
فقه سیاسی شیعه از زمان امام خمینی(ره) تحولات جدی پیدا کرد، درواقع این دوران برای تاریخ شیعه یک نقطهعطف به حساب میآید. گرچه از زمان مشروطه و قبل از آن هم این نگرش «اسلام سیاسی» درون فقه سیاسی شیعه وجود داشت، ولی بهصورت شاخص امام راحل روی این موضوع تاکید و نظریهپردازی کردند و در گفتمان دروندینی آن را پرورش دادند.
مردمسالاری درمقابل اخباریگری و اسلام سکولار قرار دارد
این نگاه درمقابل دو نوع تفکر شیعیان قرار داشت. یک تفکر، تفکر اسلام «فردی» یا بهنوعی تفکر سکولار است که اساسا شأنیتی برای حوزه شریعت در حکمرانی قائل نیست و کاملا از یک دموکراسی بهمعنای غربی سخن میگوید یا «جمهوری» بدون پیشوند یا پسوند است.
یک تفکر هم تفکر «اخباری» است که در طول تاریخ شیعه وجود و اعتقاد داشته نباید حکومت تشکیل داد. مشابه مسیحی این جریان شاید تفکرات سنتآگوستین است که زمین را شر میداند و بیشتر میگوید به امر اخروی بپردازید، ضمن اینکه برای عقل هم شأنیتی قائل نیست و عقل را هم به نوعی درمقابل اخبار محدود میکند و حتی به تفسیر هم معتقد نیست. آن تفکری است که از درون آن هم میتواند حکومت سکولار به وجود آید و هم حکومتهای استبدادی!
درمقابل این دو تفکر، مردمسالاری دینی قرار دارد که به تعبیری پاسخ درونگفتمانی فقه سیاسی شیعه به مساله قدرت و حکومت است، به مساله مشروعیت و مقبولیت پاسخ میدهد و درنهایت به مدل جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی میرسد. طبیعتا وقتی بنا را بر رای و نظر مردم قرار دهید این سوال ممکن است ایجاد شود که آیا هرچه مردم میگویند، درست است؟ و آیا هرچه اکثریت میگویند، درست است؟ به قول روسو که میگفت «صدای اکثریت صدای خداست»، آیا این را باید پذیرفت یا اکثریت گاهی تصمیمی میگیرند که درست نیست و ممکن است تصمیم اکثریت تصمیم مشروع نباشد. اما در نظریه ولایتفقیه و نیز در نظریه جمهوری اسلامی، ولیفقیه و نهادهایی همچون شورای نگهبان تضمین اسلامی بودن و دینی بودن قوانین، لوایح، تصمیمات، رویکردها، سیاستها و... هستند. از این جهت فکر میکنم این یک چالش است که باید درباره آن گفتوگو کرد و این بحث هنوز باز است و درباره آن میتوان صحبت کرد. بههرحال درون تفکر جمهوری اسلامی مساله مشارکت مهم است و مشارکت در زمینههای مشروعیت و مقبولیت موثر است، اما من اساسا نمیخواهم بیان کنم انتخاب خوب و اصلح اهمیت ندارد، چهبسا کارآمدی هم باعث مشروعیت میشود؛ من اعتقاد دارم باید به مرحلهای برویم که مشارکت را در کنار تصمیم درست و گزینه اصلح قرار دهیم و این دو را همنشین هم کنیم؛ بهجای اینکه تضاد بین این دو ایجاد کنیم و بگوییم اصل برای ما مشارکت است حتی اگر تصمیم غلط بود. صحبتهای رهبری هم همین بود، در بخش بعدی که بعد از مشارکت صحبت کردند روی انتخاب صحیح هم نظر داشتند.
بحران کارآمدی موجب مشارکت حداقلی یا مشارکت پایین در انتخابات مجلس شد
شاید همه گروههای سیاسی این دغدغه را داشته باشند که باید تلاش کنیم و بدنه رای را به میدان انتخابات بکشانیم اما اینکه این اتفاق با چه روشی صورت گیرد، مهم است. مصداق کارآمدی را بیان کردید که این کارآمدی ممکن است نقطهعطف باشد، چطور باید حاصل شود؟ الان نظام و گروههای سیاسی باید چه کار کنند تا بدنه رنجور و ناامید و کماطمینان به برخی سیاسیون پای کار بیایند؟
اتفاقا بحران کارآمدی موجب مشارکت حداقلی یا مشارکت پایین در انتخابات مجلس شد. کاهش مشارکت در انتخابات مجلس دقیقا مرتبط با بحران کارآمدی دولت است، درحالیکه اصلاحطلبان این بحران کارآمدی را به گردن نظام میاندازند و میگویند نظام دچار این بحران شده است. اما امروز جمهوری اسلامی هزینه ناکارآمدی دولت اصلاحطلبان را پرداخت میکند، چراکه رهبری در چارچوب گفتمان جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی عمل میکنند، چه آن رئیسجمهور مرحوم هاشمی باشد، چه خاتمی، احمدینژاد یا روحانی. به یاد دارید که خاتمی مخالفان جدی داشت. گروههای مختلفی معتقد بودند او باید از قدرت کنار برود ولی رهبری تا روز آخر چون خاتمی رای مردم را داشت از دولت او حمایت کردند. احمدینژاد هم همینطور بود. اصلاحطلبان بهشدت معتقد بودند احمدینژاد باید از صحنه کنار برود. روحانی هم همینطور است؛ اصلاحطلبانی چون عباس عبدی و موسویان که از نزدیکان روحانی است، بیان کردهاند روحانی باید استعفا دهد ولی رهبری باز هم مخالفت کردند. رویکرد رهبری اساسا ادامه کار دولتهاست، چون رای مردم را دارند. بهواسطه اینکه رای رئیسجمهوری از فلسفه سیاسی برخوردار است و این فلسفه سیاسی دولت را بهمعنای قوه مجریه شکل داده است.
کمپین سیاسی منفی دشمن «مردمسالاری» است
از این بابت من فکر میکنم که مساله کارآمدی یک دشمن بزرگ دارد. دشمن مردمسالاری دینی و دموکراسی موضوعی تحتعنوان کمپینهای سیاسی است، اگر این دانش کمپین مبتنیبر فقط تخریب رقبا باشد و بخشهای ایجابی افراد را پوشش ندهد، تبدیل به دشمن «تصمیم درست» میشود. من فکر میکنم در جایی تصمیم غلط گرفته میشود که این کمپینها بر احساسات و روان افراد تاثیر میگذارند و از عاطفه آنها و قدرت تهییج استفاده میکنند تا بهره خود را بالا ببرند و فضای تخریب و فضای حذف کردن رقیب به وجود میآید، درحالیکه اگر فضا ایجابی باشد این مساله خود را نشان میدهد. فرضیه اصلی بحث من این است که باید بهسمتی برویم که کارآمدی را در کنار مشارکت بهعنوان منابع مشروعیت قرار دهیم. یعنی نه کارآمدی تنها و نه مشارکت تنها فایده ندارد، این دو کنار هم میتوانند ما را جلو ببرند و مسائل مردم و بحران سیاست را حل کنند، چون بین نیروهای اجتماعی و نیروهای سیاسی گسل اتفاق افتاده و ما بحران شکاف و گسل داریم. این را باید با کارآمدی حل کنیم. البته کارآمدی گاهی با رای بالا و مشارکت فعال ایجاد میشود.
چه کسی کاندیدا شود و با چه روشی کاندیدا شود و چه ابزارهایی را استفاده کند تا مردمی که از اصولگرایی و اصلاحطلبی عبور کردند، ترغیب به مشارکت شوند؟
مساله حزب و حمایت یک جریان سیاسی یکی از مهمترین عوامل است. اصلاحطلبان از روحانی حمایت کردند ولی مسئولیت آن را نمیپذیرند. صدای تنها اصلاحطلبانی که قدری مسئولیت پذیرفتهاند هم شنیده نمیشود؛ مثل عارف. پس حزب و جریان سیاسی وقتی از فردی حمایت میکند باید مسئولیت آن را بپذیرد و برنامه ارائه دهد و اساسا بهصورت کمی و کیفی هم رویکردها و هم استراتژی را برای رسیدن به اهداف بیان کند. اینها میتواند اهداف عینی یک نامزد باشد که کاملا اهداف را محدود و وسایل را مشخص کرده و رسیدن به هدف را بحث کند. درنهایت کمپین منفی که موجب تخریب رقیب میشود این روزها به یک اصل تبدیل شده و کمپین مثبت کنار رفته است. بهخاطر همین نمیدانید طرف چه کاری میخواهد انجام دهد، فقط به کسی رای میدهید تا دیگری رئیسجمهور نشود.