کشتارگاه به‌جز سر و ته خوبش، مورد مهم دیگری برای عرضه به مخاطب ندارد. ساز همراهی با دغدغه‌های اجتماعی و اقتصادی آنها را کوک می‌کند، اما در باطن به مانند بدمن خود که پولشویی می‌کند، اما دستش هم به کار خیر است، چندان با مخاطب و مردمش همراه نیست.
  • ۱۳۹۸-۱۱-۱۹ - ۱۱:۰۲
  • 00
به نام نقد فساد اقتصادی، به کام ضدنقد

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  مجتبی اردشیری، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: چهارمین ساخته سینمایی عباس امینی که در بخش فیلم‌های اول قرار دارد، در روزگاری که دست سینمای ایران در نقد فساد اقتصادی بسیار خالی است، پیام خاصی به مخاطب خود می‌دهد. «کشتارگاه» چندان به‌مانند آثار معمول سینمای جشنواره‌ای عمل نمی‌کند. شکوهمندی خاصی در هیچ‌یک از برهه‌های روایی فیلم دیده نمی‌شود. اوج این ضربان، در سکانس افتتاحیه فیلم است که آن هم به‌دلیل نبود داده‌های اطلاعاتی، به موردی تقریبا گنگ برای مخاطب تبدیل می‌شود. این مهم در کنار ریتم یکنواخت و نه‌چندان معمول فیلم سبب می‌شود آگاهی مخاطب از آنچه آن شب در کشتارگاه گذشته، به نیمه‌های فیلم برسد، بنابراین استارت داستان از همان نیمه‌های فیلم است که تازه می‌فهمد داستان آن شب چه بوده. فیلم در 20دقیقه ابتدایی خود، مساله‌ای را باز می‌کند و سپس در رویکردی متفاوت، با رها کردن ترکش‌های آن مساله، به برخی معضلات اقتصادی که در قالب بنگاه کشتارگاه می‌گنجاند، می‌پردازد. مسائلی نظیر قاچاق دلار، پولشویی، برهم زدن نظم بازار و... فیلم در اتصال این ناهنجاری‌ها به بدنه اصلی روایت، الکن عمل می‌کند. دو مورد جداگانه شده‌اند که نمی‌توانند به‌دلیل نبود مایه داستانی لازم، بر قواره شخصیت اصلی فیلم (مانی حقیقی) و مسائل حول او بنشینند. ما او را مدام در حال برخی چانه‌زنی‌های تلفنی و حضوری می‌بینیم، اما عملا نمی‌شناسیمش و از پشت‌پرده کارهایش نیز تا پایان، اطلاع پیدا نمی‌کنیم. فیلم، دغدغه شخصی و حتی اجتماعی لازم برای ورود به این بحران‌ها را برجسته نمی‌کند. در چنین شرایطی، تصویرگری این میزان ناهنجاری‌های اقتصادی، قطار کردن سیاهی‌هایی است که فیلم نه توانسته از نگاه مصلح اجتماعی به آنها بنگرد و نه توانسته درام خود را معطوف به تاثیرپذیری از این ناملایمات اجتماعی و اقتصادی کند.

فارغ از این بی‌ربطی، به‌دلیل مطول بودن این سکانس‌ها، فیلم در میانه‌های خود، عملا از ریتم افتاده و چون مساله‌مندی خود را رها کرده، زمینه‌های کسالت خاطر مخاطب را پدید می‌آورد. پس از این سکانس‌های بی‌ربط و البته طولانی که پیشبردی در قصه ایجاد نمی‌کنند، فیلم در یک‌سوم پایانی خود، دوباره به یک‌سوم ابتدایی‌اش پیوند خورده و به رتق‌وفتق ترکش‌های مساله‌ای می‌پردازد که در آغاز فیلم مطرح کرده بود. انصافا هم خوب مطرح می‌کند؛ یعنی با توجه به آن داده‌هایی که در ابتدای فیلم دغدغه‌هایش را حول آن متمرکز می‌کند، می‌تواند به پایانی خوش‌فرم و منطقی دست یابد. چون تنها بار تعلیقی داستان، سرنوشت «هاشم» است که ایرانی نیست و مخاطب می‌خواهد بداند تکلیف وضعیت عجیب او که خانواده‌اش نمی‌توانند به پلیس مراجعه کنند، چه می‌شود. فیلم به‌خوبی به این «چه می‌شود» پاسخ داده است. هم به نوع ارتباط میان «ابد» (حسن پورشیرازی) و پسرش (امیرحسین فتحی) با صاحب‌کارشان (مانی حقیقی) و هم تلاقی خانواده هاشم با صاحب کشتارگاه؛ بنابراین فیلم یک شروع نسبتا خوب دارد، میانه‌ای بی‌ربط و بد و پایانی خوب.

به دغدغه‌مندی فیلم برسیم و اینکه اثر در روایت اجتماعی خود، تنها به یک گوشزد در معضلاتی عام، بسنده کرده است. کشتارگاه حتی در بیان این معضلات، نرمش خاصی نشان داده و دوربینش را مستقیم به درون اجزای محدود نقد فساد اقتصادی نمی‌برد. هرچند دیگر نمونه‌های‌ این نگاه در سینمای ایران مانند «قارچ سمی» (رسول ملاقلی‌پور)، «هشت‌پا» (علیرضا داوودنژاد) و «خط ویژه» (مصطفی کیایی) مستقیم به دل خطر می‌زنند. کشتارگاه از این حیث، فیلم باشهامتی نیست. دوربینش را پشت خط مقدم خاکریز فساد نگه داشته و به جز نشان دادن ظواهر آن، پرداخت مستقیم دیگری از ابعاد آن ندارد. نه‌تنها به دل فاجعه نمی‌زند که نمی‌تواند تاثیرگذاری و تاثیرپذیری درستی از این اتفاق در کاراکتر اصلی خود و حتی جامعه‌اش به تصویر بکشد.

فیلم در این زمینه که فحوای اصلی‌اش است، ژست اپوزیسیون پیدا کرده و با قطار این بحران‌های اقتصادی که توسط یک بنگاه بی‌ربط به این حوادث رقم می‌خورد، قصد جامعیت نگاه را هم دارد. هرچند درنهایت، تنها چیزی که دستش را می‌گیرد، همین زنجیر کردن ظواهر این دغدغه‌مندی است. ما در جریان خبر نشست‌های پولشویی قرار می‌گیریم، اما دوربین فیلم به‌جای ضبط سخنان و نشان دادن تصاویر آن نشست، در پارکینگ و تنهایی‌های راننده آقای مافیا تنزل می‌یابد. بازار شبانه نرخ ارز فردایی را می‌بینیم، اما در کانون این التهاب قرار نداریم. قاچاق دلار از عراق را می‌بینیم، اما سازوکار و زمینه‌های تشکیل این تیم انسانی عجیب را نمی‌فهمیم و... . در تمام این موارد که داعیه‌دار زمینه‌های نقد فساد اجتماعی فیلم است، دوربین از اصل قضیه عقب می‌ماند. بیش از آنکه حکم ناتوانی و استیصال داشته باشد، جریان موافق با این مافیا را به مخاطب منتقل می‌کند. این دوربین جهت‌دار نمی‌تواند مخاطب را در برابر چالش اصلی فیلم، دچار تشکیک کند. البته قصدش همین است که به مخاطب بگوید حالا که دوربین من موافق زرق‌وبرق و نگاه آرمانی مافیای فیلم (مانی حقیقی) است، آیا او در کشتن آن عراقی‌ها، کار درستی را پیش نگرفته؟ زمینه‌های منطقی همراهی مخاطب با نگاه جبری خود را نیز فراهم می‌کند؛ اینکه آنها عراقی هستند، کار قاچاق می‌کردند و خانواده آنها شاید اصلا متوجه مرگ‌شان نشوند. ضمن اینکه اگر هم بشوند، نمی‌توانند به‌دلیل کار قاچاق و البته نداشتن مدارک کافی، به سمت پلیس رفته و در کار او خللی ایجاد کنند.

بنابراین با فیلم حکم‌دهنده‌ای مواجه هستیم که چندان قضاوت را به عهده مخاطب نمی‌گذارد. پیشداوری کرده و نگاه جبری آن، با ملاطفت در تمام طول فیلم مستتر است، پس آن نگاه نقادانه در فساد اقتصادی نیز تنها در تصویرگری از مظاهر این فساد می‌ماسد و بالاتر نمی‌آید. فیلم که دقایقی طولانی را تنها صرف نشان دادن مظاهر این فساد اقتصادی می‌کند، چطور و براساس چه منطقی، دوربین خود را از بردن در جلسات پولشویی منع می‌کند؟ این به‌نوعی همراهی با فساد است. در همان لحظاتی که فیلم با اصرار عجیب خود، تلاش دارد در مقام مصلح بر‌آید و ریتم داستانی خود را می‌اندازد، چطور نخواسته با نقدی سیستماتیک، هم خود را از همراهی با فساد تبرئه کند و هم ریتم را به داستانش برگرداند؟

کشتارگاه به‌جز سر و ته خوبش، مورد مهم دیگری برای عرضه به مخاطب ندارد. ساز همراهی با دغدغه‌های اجتماعی و اقتصادی آنها را کوک می‌کند، اما در باطن به مانند بدمن خود که پولشویی می‌کند، اما دستش هم به کار خیر است، چندان با مخاطب و مردمش همراه نیست و نمی‌تواند در کنار فیلم‌های موفق منتقد فساد اقتصادی، به ادامه آثار موجود در این فهرست افزوده شود.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰