روز صفر برای سرگرمی محض ساخته شده و شبیه اکثر اکشن‌های بفروش معادل خودش در دیگر نقاط دنیا، حتی در روساخت و چیدمان جزئیات هم سوتی‌های ریزودرشتی دارد که مخاطب این نوع آثار عادت کرده آنها را جدی نگیرد.
  • ۱۳۹۸-۱۱-۱۶ - ۰۸:۳۰
  • 00
فربه‌تر از ایدئولوژی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: این یک اکشن سرگرم‌کننده و خوش رنگ و لعاب است که چون تا به حال در سینمای ایران، تولید چنین فیلم‌هایی سابقه نداشت، عده‌ای را ذوق‌زده کرده است. از این لحاظ «روز صفر» کارکرد یک بازی کامپیوتری با تم جاسوسی را دارد؛ یعنی سرگرمی با بزن بزن و بکش بکش؛ اما خودش را از به خرج دادن کوچک‌ترین ظرافتی در قصه‌گویی، شخصیت‌پردازی و شکل دادن به پیچیدگی‌های روابط انسانی در چنین شرایط پرفشار و پرحرارتی، معاف کرده است.  بلافاصله بعد از فیلم «شبی که ماه کامل شد» در دوره بعدی جشنواره فجر باز هم فیلمی به نمایش در آمد که با موضوع گروهک تروریستی جندالله و سرکرده آن عبدالمالک ریگی مرتبط است. فیلم قبلی البته بیشتر از عبدالمالک، برادرش عبدالحمید را در کانون ماجرا قرار داده بود و عشقی را روایت می‌کرد که در مرداب تعصب فرو رفت و به غافلگیرکننده‌ترین و خشن‌ترین جنایت منتهی شد. اما روز صفر یک‌سره فضای متفاوتی دارد. حالا ماجرای دستگیری خود عبدالمالک ریگی و جلوگیری از انجام عملیات تروریستی او در تهران، زاهدان و مشهد روایت می‌شود. فیلم نرگس آبیار بیشتر از آنکه جنبه امنیتی داشته باشد، به لحاظ نوع روایتش درباره یک ماجرای عاشقانه بدسرانجام مورد توجه قرار گرفت و هرچند تصویری انسانی از نیروهای امنیتی ایران نشان می‌داد، اما این تصویر را در حاشیه قرار داده بود. اما روزصفر یک مامور امنیتی ایران را به‌طور مستقیم با عبدالمالک ریگی سرشاخ می‌کند و نیتی جز ساختن سرگرمی و هیجان‌ ندارد که اگر هم داشته باشد، به آن نخواهد نرسید. 

در این جور فیلم‌ها همیشه باید قهرمان فیلم نهایتا برنده شود و مخاطب شرطی‌شده و آسان‌طلب اکشن‌های اسکاپ و سرگرم‌کننده، کوچک‌ترین جنبه تراژیکی را برای پایان‌بندی قصه نمی‌پذیرد. همین است که اطلاعات عمومی مردم ایران از واقعیت آنچه برای ریگی رخ داده، باعث نمی‌شود که فیلم از جانب لو رفتن قصه‌اش صدمه ببیند؟ چون مخاطب چنین فیلم‌هایی اساسا توقعی جز این ندارد؛ همان‌طور که چیزی جز یک پایان‌بندی تراژیک برای شبی که ماه کامل شد توسط مخاطبان این نوع داستان‌ها به سختی پذیرفتنی بود.

  روز صفر برای سرگرمی محض ساخته شده و شبیه اکثر اکشن‌های بفروش معادل خودش در دیگر نقاط دنیا، حتی در روساخت و چیدمان جزئیات هم سوتی‌های ریزودرشتی دارد که مخاطب این نوع آثار عادت کرده آنها را جدی نگیرد. اینکه زمان روایت فیلم به حدود ۸ الی ۱۰ سال پیش بر می‌گردد، اما دست بسیاری از کاراکترها گوشی‌های تلفن همراه اندروید یا ios روز است و اینکه فرمان اتومبیل‌های پاکستانی سمت راست نیستند و چیزهایی از این قبیل، در فیلم زیاد به چشم می‌خورند، اما همین که مخاطب فیلم اکشن، به‌طور کلی عادت کرده بپذیرد تمام گلوله‌های قهرمان، حتی در بدترین شرایط، مستقیم به هدف بخورند و سیل گلوله‌هایی که به سمتش می‌آیند، همه به خطا بروند، یعنی او برای سرگرمی و با مسامحه بالا، چنین فیلم‌هایی را تماشا می‌کند و اگر هم این جور چیزها را ببیند، نادیده‌شان می‌گیرد.

در این فیلم ریگی و مامور امنیتی مقابل او هر دو تیپ هستند، نه شخصیت و هر دو تیپ، کپی‌هایی از آدم‌های خوب و بد در اکشن‌های عموما آمریکایی به‌حساب می‌آیند. به عبدالمالک ریگی قرائت چند آیه قرآن و یک دست دشداشه و مقداری ریش اضافه شده تا بر شخصیت به‌خصوصی در تاریخ معاصر ایران دلالت پیدا کند و صرف‌نظر از این چند کلیشه سطحی که شخصیت نمی‌سازند، به راحتی می‌شود جای او را با رئیس یک کارتل موادمخدر در هنگ‌کنگ یا دلال اسلحه در آمریکا عوض کرد.

مامور امنیتی فیلم اما همین چند نشانه مختصر را هم ندارد که با آنها بشود فرق او با تیپ معروف ماشین‌های آدمکشی در نیروهای امنیتی فیلم‌های آمریکایی را فهمید. این فیلم‌ها تلاش می‌کنند براساس یک قاعده احمقانه، تناقض سرگرمی‌سازیشان را با اصول انسانی برطرف کنند و آن قاعده در این عبارت خلاصه می‌شود که «آدم‌کش خوب، یعنی کسی که برای ما می‌کشد». مسلم است که اینجا(حق و باطل) مطرح نیست و (ما و آنها) مطرح است؛ دقیقا مثل یک بازی کامپیوتری با خصوصیات مخدر و اعتیادآورش. در روز صفر تلاش شده تا امیر جدیدی، یک تیپ کپی‌شده از آن چیزی باشد که مثلا جیسون استتهام در اکشن‌های درجه دو و سه و بفروش هالیوود بازی می‌کند. مشکل اصلی‌تر اینجاست که استتهام، نیکلاس کیج، تام کروز و امثال آنها وقتی در چنین فیلم‌هایی، چنین تیپ‌هایی را بازی می‌کنند، لااقل یک تیپ آمریکایی را بازی کرده‌اند، در حالی که امیر جدیدی فارسی حرف می‌زند و نقش یک مامور امنیتی ایرانی را بازی می‌کند و در عین حال او هم یک تیپ از مأموران سازمان سیا یا ام‌ای‌سیکس در فیلم‌های انگلیسی‌زبان را پیاده کرده است؛ آن هم یک کپی دست‌دوم و چند درجه پایین‌تر از آن تیپ‌ها را. برای کسانی که احتمالا از ساخته شدن یک اکشن ایرانی ذوق‌زده شده‌اند، باید آدرس فیلم‌های پرتعدادی را داد که با اکشن‌های قوی، همین سال گذشته در روسیه، چین، برزیل، ترکیه و دیگر کشورها ساخته شده‌اند. این اکشن‌ها هم هرچند سطحی و غیرتفکر برانگیز هستند، اما لااقل به‌طور کامل روسی، چینی، کره‌ای، برزیلی، ترکیه‌ای و... محسوب می‌شوند، در حالی که شخصیت منفی فیلم سعید ملکان عامل آمریکاست و دشمن او که یک مأمور امنیتی ایران است، حتی بیشتر از ریگی به مأموران امنیتی آمریکا شباهت دارد.

سناریوی روز صفر ضعف‌های تکنیکی مشهودی دارد، اما اگر مامور امنیتی‌اش ایرانی نمی‌شود، این اتفاقا بر اثر یک موضع‌گیری عمدی از جانب سعید ملکان بروز کرده است، نه صرفا ضعف فیلمنامه. این مامور امنیتی که دست آخر معلوم نشد نامش سیاوش است یا رضا یا علی، ایرانی نیست چون فاقد جنبه‌های ایدئولوژیک و معنوی است. چه سعید ملکان از ایدئولوژی خوشش بیاید و چه نه، حقیقت این است که اگر از یک مامور امنیتی ایران جنبه‌های ایدئولوژیک آن گرفته شود، یعنی همه چیزش گرفته شده است. اگر یک فیلمساز می‌خواهد در افتخارات آن مامور امنیتی به‌عنوان یک ایرانی سهیم باشد و در عین حال از ایدئولوژیک بودن شخصیت او راضی نیست، دچار تناقض خودخواهانه‌ای شده است. این مشکل را عموما در مواجهه با شهدا و ایثارگران جنگ هم می‌شود دید. وقتی کسی می‌بیند همان ایدئولوژی که قبولش ندارد یا در برابر آن خنثی است، ‌انگیزه خلق چنین افتخاراتی توسط یک‌سری افراد شده، اگر کلیت آن افتخارات را زیر سوال ببرد، رفتار صادقانه‌تری انجام داده تا اینکه شخصیت آفرینندگان آن افتخارات را جعل کنند و به شکلی در بیاورند که خودش می‌پسندد. این شکل از سهیم شدن در افتخارات دیگران، در حقیقت دزدی از آنها و جعل حقیقت است.  مامور امنیتی این فیلم ظاهرا حتی خانواده‌ای ندارد و انگار کوک شده تا قربان‌صدقه ایران برود در حالی که ذره‌ای از مایه‌های معنوی و ایدئولوژیک، یعنی چیزی که در کاراکتر حقیقی چنین افرادی باعث شده به نفع امنیت ایران از خودگذشتگی کنند، در شخصیت او دیده نمی‌شود.  او حتی ریا هم نمی‌کند و اصلا جنبه‌های معنوی در طراحی شخصیتش، چه ریاکارانه و چه صادقانه، مدنظر قرار نگرفته است. حتی یاران و همکارانش هم چنین نیستند. این مامور امنیتی شبیه ابرقهرمان آن دسته از بازی‌های کامپیوتری می‌ماند که تم جاسوسی دارند. ابرقهرمان‌هایی خوش‌هیکل با چهره‌ای سنگی و سرد و پر از اخم که طراحی شده‌اند تا طرف یک جبهه باشند و آدم‌های جبهه مقابل را بکشند. یک مقایسه ساده بین مامور امنیتی این فیلم با آنچه «به رنگ ارغوان» حدود ۱۴ سال پیش نمایش داده بود، مطلب را بهتر روشن می‌کند. حذف جنبه‌های ایدئولوژیک از یک مامور امنیتی ایران و نشاندن تاکیدهایی بدون منطق روی علاقه او به ایران، همراه با مونولوگ‌هایی که شبیه متن‌های اینستاگرامی که توسط مهاجران دلتنگ وطن نوشته شده است، باعث شده که این شخص، رضا یا علی یا سیاوش، هر چقدر بیشتر ایران ایران بکند، بیشتر شبیه یک مامور امنیتی ایران در دوران پس از انقلاب نباشد.  در اواخر این فیلم به رئیس‌جمهور پیشین که با دستگاه امنیتی کشور مشکلاتی پیدا کرده بود، طعنه‌ای گزنده زده می‌شود. مأمور امنیتی وقتی می‌خواهد هواپیما را روی زمین بنشاند، فردی که حتی در طراحی ظاهرش بسیار شبیه رئیس‌جمهور قبل در آمده، برای او مرتب مشکل‌تراشی می‌کند. آخر سر مأمور امنیتی فیلم، یقه آن فرد را می‌گیرد و از اتاق بیرون می‌اندازد و می‌گوید اگر تو به فکر مملکت بودی، اوضاع مردم چنین نمی‌شد. وقتی ریگی دستگیر شد، همین شخص که شبیه رئیس‌جمهور قبل طراحی شده و حسابی برای آدم‌های امنیتی مشکل تراشیده بود، جلوی دوربین ظاهر می‌شود و به‌عنوان صاحب افتخارات آن سربازان گمنام امنیتی، مصاحبه می‌کند.  این شخص در حقیقت مشغول دزدیدن افتخارات کسانی است که فکر و ایده‌شان را قبول نداشته؛ فکر و ایده‌ای که باعث به وجود آمدن این افتخارات مسروقه شده بود. آیا این غیر از همان کاری است که سعید ملکان با نفی وجود جنبه‌های ایدئولوژیک در شخصیت این افراد می‌کند؟

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰